• وبلاگ : شاهد
  • يادداشت : قصه اي براي دخترم
  • نظرات : 11 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    از مواضع آيت الله نور همداني حمايت كنيم.

    داستان گوييت محشره. اگه منم مامان بشم مي تونم اينجوري داستان بگم؟

    + كاترينا 
    سلام ازاينكه دختري دارين كه ميتونه تا اين اندازه واقعه ي عاشورارو خوب درك كنه بهتون تبريك ميگم شما هم خيلي خوب تونستيد اين واقعه رو به زبون خودش براش تعريف كنيد . خدا دخترتونو براتون نگه داره ......... يا حسين

    ممنون كه پرسيدي. همين هم برام خيلي ارزشمند بود.فقط يه سوال ديگه هم از دخترتون دارم، البته اگه مزاحم بازي كامپيوتريشون نباشم. اون هم اينكه براش شهادت با مردن فرق ميكنه؟ يا اينكه هر دو تو ذهنش يه شكل دارن؟

    سلام .خوبي؟ خيلي خوشم اومد ولي آخرش رو زود سرهم كردي .يه سوال دارم : دخترتون از شهادت يا مرگ چه تصوري داره؟خوشحال ميشم اگه جواب بدين.

    پاسخ

    سلام-ازش پرسيدم گفت كه وقتي كسي ميميره ميفته و خونش هم درمياد-كه البته ناشي از بازي هاي رايانه اي بودكه ميبينه!!!!

    سلام

    خدا دخترتونو براتون نگه داره،خوش به حالتون كه ............................................

    بسمه تعالي

    با سلام

    نثر روان و مناسبي است. فقط يك نكته حضرت اباالفضل سلام الله عليه ، شمشير نبردند چون قصد جنگ نداشتند و صرفا براي پر كردن مشك مي رفتند و اتفاقا مسير را دور زده و از نخلستان رد شدند .

    .

    .

    ناگاه يكي دو روبه خرد ديدند كه شير آب مي برد....

    موفق و سربلند باشيد

    پاسخ

    ممنون از راهنمايي تون درستش کردم.
    سلام جالب بود

    سلام خيلي خوبه يه كم بيشتر روش كار كن بدين يه مجله چاپش كنه

    ما كه ازش پرينت گرفتيم ببريم مدرسه