اتل متل دوکوهه
یه قطعه از بهشته
رو خاک بی نظیرش
رد پای فرشته
چندتا آپارتمانن
پراز سوراخ ترکش
اینجا همش می وزه
یه بوی خوب و دلکش
اینجا پر از خاطره ست
ازون روزای جنگی
صدای بی سیم میاد
چشات رو که ببندی
:«الو الو حاج همت،
حاجی گوشی رو وردار
وقت زدن به خطه
منتظریم علمدار»
تو میدون صبحگاهش
رزمنده ها جمع شدن
حاجی رو دوره کردن
پروانه و شمع شدن
تو چهره شون می شد خوند
کم کم دارن می پّرن
جونشون و می دن و
عشق حسین می خرن
نمی دونم چی داره
این پادگان خاکی
اشک چشت درمیاد
اینجا که پا می زاری
یه لحظه بی خود میشی
داغ میشی ، گر می گیری
اگه دعا نخونی
دق می کنی می میری
یادم میاد اون اول
نذاشتن که بیام تو
هی جلومو گرفتن
گفتن مجوّزت کو؟
چه لحظه های سختی
انگار تو روز محشر
در بهشت رو بستن
گفتن بمون پشت در
به هر دری می زدم
نذر و دعا میکردم
من روح حاج همت و
همش صدا می کردم
حالا کنار این حوض
اشک چشام میباره
اینجا همون آبه که
پر شده از ستاره
حسینیه یه جایی
واسه خدایی شدن
از همه دل بریدن
تو جبهه راهی شدن
وقت خداحافظی
قلبت رو جا می ذاری
قول می دی که تو راه
شهیدا پا بذاری
خدا کنه همیشه
این قول یادت بمونه
اون وقته که یه روزی
جات توی آسمونوه...