سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
بردبارى همچون قبیله است و نزدیکان که فراهم کند مردم را براى یارى انسان . [نهج البلاغه]

شاهد


اگه کسی با خوندن این شعرها بهش برخورد و حس کرد یه جاهایی دارم بهش طعنه می‌زنم ، اصلا انتظار عذرخواهی نداشته باشه . چون این حرفا درست وقتی از زبون من بیرون اومد که دلم حسابی آتیش گرفته بود. اون هم از طرف کسایی که بهشون امید بسته بودم. پس اگه کسی ناراحت می‌شه باید کمی تو کارهاش بیشتر فکر کنه چون حتما یه جایی دل یکی مثل من رو شکونده...

 

اتل متل بسیجی ...

 

اتل متل بسیجی

همونکه بی‏قراره

از نامروتی‏ها

هزارتا قصه داره

 

یه روز یه اسبی داشت و

یه سنگر قشنگی

عکس امام و قرآن 

روی دوشش،تفنگی

 

دلش پر از غصه شد

جنگ که به آخر رسید

غصه و درد و رنجش

یکی یکی سر رسید

 

کبوتر عشق اون

توجماران لونه داشت

وقتی امام رو می‏دید

هیچ آرزویی نداشت

 

از وقتی که امام رفت

دلش پیش علی موند

سرود عاشقی رو

تو دشت رازقی خوند

 

تموم آرزوهاش

لبخند رهبرش بود

اسم آقا مثل گل

تو باغ باورش بود

 

تا اینکه نامردما

دوباره سر رسیدن

این بار به شکل یک دوست 

به جنگ اون دویدن

 

یواش یواش حجاب رو

از دخترا گرفتن

اون پسرای خوب رو

از مسجدا گرفتن

 

می‏گفتن ایران اما 

آمریکا رو می‏خواستن

نامردا از پشت سر

خنجرا رو می‏کاشتن

 

چفیه‏های جنگی رو

یه تیکه پارچه خوندن

به جای تکبیر ، اونا 

سوت و کف و نشوندن

 

بسیجی رو می‏زدن

اون آدمای نامرد

بش می‏گفتن :دیوونه!

برو، به جبهه برگرد

 

بش می‏گفتن: شماها

طالب جنگ و خونید

می‏خواید که شادی ها رو

از دلمون برونید

 

بسیجی غصه می‏خورد

غصه دلش رو می‏کشت

اما بازم دردشو

به هیچ کسی نمی‏گفت

 

 

آخر یه روز ناله زد

دلش کتک خورده بود

آخه چشم آقا رو

گریه کنون دیده بود

 

آقا به فکر اون بود

چفیه به گردن انداخت

تو قلب اون بسیجی

یه شور تازه انداخت 

 

از اون به بعد وقتیکه

بسیجی غصه داره

با یک نگاه به رهبر

خستگی در میاره

 

تو چشمای رهبرش

ائمه رو می‏بینه

از خدا خواسته هیچ‏وقت

داغ اون و نبینه...

 

                             ( عقل کل) منظور همون شاهد



شاهد ::: پنج شنبه 85/9/2::: ساعت 4:32 عصر


اتل متل توتوله
عدل علی چه جوره؟
راستی میشه عدالت
باز بزنه جوونه؟

یکی چشاش بارون و
یکی پولاش پاروه
یکی داره میمیره
منتظره داروه...

یکی شبا سرش رو
گشنه زمین میزاره
اون یکی بس که خورده
نمیتونه بخوابه !

یکی باباش رئیسه
راحت می‏ره اداره
اون یکی بیکاره چون
بند«پ» رو نداره!

یکی واسه تعطیلات
کیش رو قبول نداره
یکی برای کفش
بچه‏ها پول نداره!

یکی سه چارتا خونه
اون بالای شهر داره
یکی اجاره خونه‏ش
مونده ، ولی نداره

یکی با رأی مردم
شده رئیس و حالا
نمیبینه کسی رو
ازون بالا بالاها !

یکی چونکه رئیسه
حق داره که بدزده!
قاون تو این موارد
انگاری هیچ نگفته!

یکی با ریش و تسبح
پشت میز اداره‏ست
خونه، ماشین و موبایل
پیشکشیه اداره‏ست!

یکی بی ریش و تسبیح
ملیونر عالمه
فکر نکنی که خسته‏ست
اینجور پولا راحته

تو این میون یکی هم
دردا رو خوب می‏فهمه
اونیکه هشدار میده
آره! بازم رهبره

کاشکی ما هم بفهمیم
چی میگذره دورمون
راه و مرام علی
کاشکی بیاد بینمون...

شعر از : شاهد



شاهد ::: چهارشنبه 85/8/24::: ساعت 10:50 صبح


مرگ بر اسرائیل

اتل متل‌های قبلیم که یادتون هست. خیلی‌ها  وقتی خوندنشون می‌گفتن اینها شعرهای خودت نیست. مال آقای سپهره.

حالا اومدم بگم : من کجا و سپهر کجا. درسته من تحت تأثیر ایشون بودم وهستم .اون هم از نوع شدیدش. این شعرها رو هم وقتی گفتم که ایشون تازه شروع به شعر گفتن کرده بودن و تو نشریه فکه مطلب می زدن و کمتر کسی بین مردم می‌شناختشون. ولی من شیفته صراحت و پاکی و روونی کلامشون شده بودم و هیچ قالبی رو واسه گفتن حرف دل روون‌تر از قالب ایشون پیدا نکردم. این هم تقدیم به مردم فلسطین...

اتل‌متل‌یه‌مسجد
یه مسجدقدیمی‌
یه‌مسجدی‌که‌حتماً
اسم اونوشنیدی

 

روی‌یه‌تپه‌دور ‌
قبله‌اول ماست
یه جایی که برامون
تفسیرلیل اسراست

 

یه روز یه‌عده‌نامرد
ازراه‌دوررسیدن‌
باحیله‌و بانیرنگ
به جنگ اون‌دویدن

 

به اسم دین موسی
جنگ‌‌وویرونی‌کردن
به‌نام‌ارض‌موعود‌
اونجاروخونی‌کردن


 

باتانکای‌آهنی
خاک‌وبه‌خون‌کشیدن
پرستوهای‌عاشق
ازاونجاپرکشیدن

 

منافقای ترسو
پشت‌میزانشستن
باادعای‌سازش
دل قدس‌وشکستن

 

صهیونیای‌نامرد
بازم‌ویرونی‌کردن
مردم وازخونشون‌
بازم‌بیرون‌میکردن

 

لبخندبچه‌هارو
جواب‌ترکش دادن
مثل‌کنه ‌به‌جون
مسجدمون‌افتادن

 

هرروزترورمی‌کردن
مردم‌بی‌گناه‌رو
ازچشمامی‌گرفتن
روشنی‌نگاه‌رو

 

گلهای‌اون سرزمین
دیگه تازه نبودن
پرقناری‌ها رو
دزداشکسته‌بودن

 

گرگا میشاروکشتن
دنیافقط نگاه کرد
آمریکا باگرگابود
اوضاع‌رو،روبه‌راه‌کرد

 

جوونهای‌فلسطین
دیدن خدارودارن
بادست خالی‌گرگ ‌رو
بایدازپادرآرن

 

گرگا بازم می‌کشتن
دنیابازم‌نگاکرد
اماجوون‌این دفه
روبه سوی خدا کرد


 

ازاون به بعد باسنگا
به جنگ دیودویدن
عشق خداداشتن و
مرگ‌وبه جون خریدن

 

چشم سیاه گرگ و
باسنگا شون دریدن
نقشه پیروزی رو
رو‌دشت‌خون کشیدن

 

ای‌کسی که ‌نالة
این‌مردم رو می‌شنوی
امابازم خودت رو
به‌ نشنیدن می‌زنی

 

بدون که این جوونا
پیروزمیشن یه‌روزی‌
اون‌وقت توازخجالت
چشم‌وبه‌خاک‌می‌دوزی‌

 

بدون که این ناله‌ها
همش ‌یه امتحانه
تاببینیم کی ازاون
نمره بیست میاره

 

هرلحظه بودن ومرگ
پیش چشاجاریه
دست فلسطینیا
منتظر یاریه ...

شعر از شاهد

 



شاهد ::: چهارشنبه 85/7/26::: ساعت 12:29 صبح


اتل متل‌های قبلیم که یادتون هست. خیلی‌ها ـ یعنی تقریبا همه ـ وقتی خوندنشون می‌گفتن اینها شعرهای خودت نیست. مال آقای سپهره.

حالا اومدم بگم : من کجا و سپهر کجا. درسته من تحت تأثیر ایشون بودم وهستم .اون هم از نوع شدیدش. این شعرها رو هم وقتی گفتم که ایشون تازه شروع به شعر گفتن کرده بودن و تو نشریه فکه مطلب می زدن و کمتر کسی بین مردم می‌شناختشون. ولی من شیفته صراحت و پاکی و روونی کلامشون شده بودم و هیچ قالبی رو واسه گفتن حرف دل روون‌تر از قالب ایشون پیدا نکردم.

شعر سپهر مثل گدازه‌های آتش فشان، روون و زیبا و سوزنده ست. از دل کوه بیرون میاد و به هر چی برخورد کنه، هرچه قدر هم که محکم باشه تا عمقش نفوذ می‌کنه و همونجا محکم می‏مونه! 

 

اتل متل یه شاعر...

 

اتل متل یه شاعر

کنج اتاق نشسته

با یک تیکه کاغذو

یه قلب پینه بسته

 

می‌خواد که باز حرفش‌و

تو گوش کاغذ بگه

کب.تر قلبـــــش و

به آسمون پر بده

 

ـ: سلام کاغذ خوبم

منم همون غریبـــه

که روی خوشبختی رو

تو این دنیا ندیده

 

می‌خوام واسه تو امشب

یه شعر نو بخونم

حرف دلم رو باز هم

به گوش تو بخونم

 

راستی می‌دونی قلبم

برای چی شکسته؟

غباری از کدوم غم

روی دلم نشسته؟

 

امشب جلوی چشمام

عکس شهید همته

اسمش برای قلبم

تداعی غربــــــــــته

 

می‌گفت جوون بلند شو

به فکر کشورت باش

برای حفظ اسلام

مطیع رهبرت باش

 

حاجی نیستی ببینی

وقتی بلند می‌شیم ما

یه عده با اسم دوست

داد می‌زنن که برجا!

 

شکْه می‌شیم می‌گیم که

مطیع رهبریم ما

می‌گن : باشه ولیکن

همه به فرمان ما!

 

می‌گیم که با جوون‌ها

باید که مهربون بود

مثل امام و رهبر

با اون‌ها همزبون بود

 

می‌گن: برو بچه جون

حرفای غربی نزن

سرت رو بنداز پایین

هر چی که من می‌گم، من!

 

حاجی آخه می‌دونی

ما مدیونیم به شما

شما که انقلاب رو

دادید به دستای ما

 

حیفه تو شهر شاهد

غریب باشه شقایق

همیشه ابری باشه

هوای قلب عاشق

 

تا حالا دشمن ما

رودر رومون می‏جنگید

اما می‏گفت که باید

در رو به روش ببندید

 

اما حالا دشمنا

با دوست فرقی ندارن

خیلیا با اسم دوست

رو گلها پا می‏ذارن

 

قصه غربت ما

انگار تموم نمی‏شه

باید که حرفامون رو

به چاه بگیم همیشه

 

حاجی فدای صفات

ازون بالا نگام کن

تو این جنگ دوباره

 تورو خدا دعام کن

 

حاجی به جون زهرا

فکر نکنی بریدم

این حرفا از رنجیه

که این روزا کشیدم

                         (شعر از شاهد)

 



شاهد ::: دوشنبه 85/7/3::: ساعت 11:35 عصر

<      1   2      

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 60
کل بازدید :778931
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<