اگه کسی با خوندن این شعرها بهش برخورد و حس کرد یه جاهایی دارم بهش طعنه میزنم ، اصلا انتظار عذرخواهی نداشته باشه . چون این حرفا درست وقتی از زبون من بیرون اومد که دلم حسابی آتیش گرفته بود. اون هم از طرف کسایی که بهشون امید بسته بودم. پس اگه کسی ناراحت میشه باید کمی تو کارهاش بیشتر فکر کنه چون حتما یه جایی دل یکی مثل من رو شکونده...
اتل متل بسیجی ...
اتل متل بسیجی
همونکه بیقراره
از نامروتیها
هزارتا قصه داره
یه روز یه اسبی داشت و
یه سنگر قشنگی
عکس امام و قرآن
روی دوشش،تفنگی
دلش پر از غصه شد
جنگ که به آخر رسید
غصه و درد و رنجش
یکی یکی سر رسید
کبوتر عشق اون
توجماران لونه داشت
وقتی امام رو میدید
هیچ آرزویی نداشت
از وقتی که امام رفت
دلش پیش علی موند
سرود عاشقی رو
تو دشت رازقی خوند
تموم آرزوهاش
لبخند رهبرش بود
اسم آقا مثل گل
تو باغ باورش بود
تا اینکه نامردما
دوباره سر رسیدن
این بار به شکل یک دوست
به جنگ اون دویدن
یواش یواش حجاب رو
از دخترا گرفتن
اون پسرای خوب رو
از مسجدا گرفتن
میگفتن ایران اما
آمریکا رو میخواستن
نامردا از پشت سر
خنجرا رو میکاشتن
چفیههای جنگی رو
یه تیکه پارچه خوندن
به جای تکبیر ، اونا
سوت و کف و نشوندن
بسیجی رو میزدن
اون آدمای نامرد
بش میگفتن :دیوونه!
برو، به جبهه برگرد
بش میگفتن: شماها
طالب جنگ و خونید
میخواید که شادی ها رو
از دلمون برونید
بسیجی غصه میخورد
غصه دلش رو میکشت
اما بازم دردشو
به هیچ کسی نمیگفت
آخر یه روز ناله زد
دلش کتک خورده بود
آخه چشم آقا رو
گریه کنون دیده بود
آقا به فکر اون بود
چفیه به گردن انداخت
تو قلب اون بسیجی
یه شور تازه انداخت
از اون به بعد وقتیکه
بسیجی غصه داره
با یک نگاه به رهبر
خستگی در میاره
تو چشمای رهبرش
ائمه رو میبینه
از خدا خواسته هیچوقت
داغ اون و نبینه...
اتل متل توتوله
عدل علی چه جوره؟
راستی میشه عدالت
باز بزنه جوونه؟
یکی چشاش بارون و
یکی پولاش پاروه
یکی داره میمیره
منتظره داروه...
یکی شبا سرش رو
گشنه زمین میزاره
اون یکی بس که خورده
نمیتونه بخوابه !
یکی باباش رئیسه
راحت میره اداره
اون یکی بیکاره چون
بند«پ» رو نداره!
یکی واسه تعطیلات
کیش رو قبول نداره
یکی برای کفش
بچهها پول نداره!
یکی سه چارتا خونه
اون بالای شهر داره
یکی اجاره خونهش
مونده ، ولی نداره
یکی با رأی مردم
شده رئیس و حالا
نمیبینه کسی رو
ازون بالا بالاها !
یکی چونکه رئیسه
حق داره که بدزده!
قاون تو این موارد
انگاری هیچ نگفته!
یکی با ریش و تسبح
پشت میز ادارهست
خونه، ماشین و موبایل
پیشکشیه ادارهست!
یکی بی ریش و تسبیح
ملیونر عالمه
فکر نکنی که خستهست
اینجور پولا راحته
تو این میون یکی هم
دردا رو خوب میفهمه
اونیکه هشدار میده
آره! بازم رهبره
کاشکی ما هم بفهمیم
چی میگذره دورمون
راه و مرام علی
کاشکی بیاد بینمون...
مرگ بر اسرائیل
اتل متلهای قبلیم که یادتون هست. خیلیها وقتی خوندنشون میگفتن اینها شعرهای خودت نیست. مال آقای سپهره.
حالا اومدم بگم : من کجا و سپهر کجا. درسته من تحت تأثیر ایشون بودم وهستم .اون هم از نوع شدیدش. این شعرها رو هم وقتی گفتم که ایشون تازه شروع به شعر گفتن کرده بودن و تو نشریه فکه مطلب می زدن و کمتر کسی بین مردم میشناختشون. ولی من شیفته صراحت و پاکی و روونی کلامشون شده بودم و هیچ قالبی رو واسه گفتن حرف دل روونتر از قالب ایشون پیدا نکردم. این هم تقدیم به مردم فلسطین...
اتلمتلیهمسجد
یه مسجدقدیمی
یهمسجدیکهحتماً
اسم اونوشنیدی
روییهتپهدور
قبلهاول ماست
یه جایی که برامون
تفسیرلیل اسراست
یه روز یهعدهنامرد
ازراهدوررسیدن
باحیلهو بانیرنگ
به جنگ اوندویدن
به اسم دین موسی
جنگوویرونیکردن
بهنامارضموعود
اونجاروخونیکردن
باتانکایآهنی
خاکوبهخونکشیدن
پرستوهایعاشق
ازاونجاپرکشیدن
منافقای ترسو
پشتمیزانشستن
باادعایسازش
دل قدسوشکستن
صهیونیاینامرد
بازمویرونیکردن
مردم وازخونشون
بازمبیرونمیکردن
لبخندبچههارو
جوابترکش دادن
مثلکنه بهجون
مسجدمونافتادن
هرروزترورمیکردن
مردمبیگناهرو
ازچشمامیگرفتن
روشنینگاهرو
گلهایاون سرزمین
دیگه تازه نبودن
پرقناریها رو
دزداشکستهبودن
گرگا میشاروکشتن
دنیافقط نگاه کرد
آمریکا باگرگابود
اوضاعرو،روبهراهکرد
جوونهایفلسطین
دیدن خدارودارن
بادست خالیگرگ رو
بایدازپادرآرن
گرگا بازم میکشتن
دنیابازمنگاکرد
اماجووناین دفه
روبه سوی خدا کرد
ازاون به بعد باسنگا
به جنگ دیودویدن
عشق خداداشتن و
مرگوبه جون خریدن
چشم سیاه گرگ و
باسنگا شون دریدن
نقشه پیروزی رو
رودشتخون کشیدن
ایکسی که نالة
اینمردم رو میشنوی
امابازم خودت رو
به نشنیدن میزنی
بدون که این جوونا
پیروزمیشن یهروزی
اونوقت توازخجالت
چشموبهخاکمیدوزی
بدون که این نالهها
همش یه امتحانه
تاببینیم کی ازاون
نمره بیست میاره
هرلحظه بودن ومرگ
پیش چشاجاریه
دست فلسطینیا
منتظر یاریه ...
اتل متلهای قبلیم که یادتون هست. خیلیها ـ یعنی تقریبا همه ـ وقتی خوندنشون میگفتن اینها شعرهای خودت نیست. مال آقای سپهره.
حالا اومدم بگم : من کجا و سپهر کجا. درسته من تحت تأثیر ایشون بودم وهستم .اون هم از نوع شدیدش. این شعرها رو هم وقتی گفتم که ایشون تازه شروع به شعر گفتن کرده بودن و تو نشریه فکه مطلب می زدن و کمتر کسی بین مردم میشناختشون. ولی من شیفته صراحت و پاکی و روونی کلامشون شده بودم و هیچ قالبی رو واسه گفتن حرف دل روونتر از قالب ایشون پیدا نکردم.
شعر سپهر مثل گدازههای آتش فشان، روون و زیبا و سوزنده ست. از دل کوه بیرون میاد و به هر چی برخورد کنه، هرچه قدر هم که محکم باشه تا عمقش نفوذ میکنه و همونجا محکم میمونه!
اتل متل یه شاعر...
اتل متل یه شاعر
کنج اتاق نشسته
با یک تیکه کاغذو
یه قلب پینه بسته
میخواد که باز حرفشو
تو گوش کاغذ بگه
کب.تر قلبـــــش و
به آسمون پر بده
ـ: سلام کاغذ خوبم
منم همون غریبـــه
که روی خوشبختی رو
تو این دنیا ندیده
میخوام واسه تو امشب
یه شعر نو بخونم
حرف دلم رو باز هم
به گوش تو بخونم
راستی میدونی قلبم
برای چی شکسته؟
غباری از کدوم غم
روی دلم نشسته؟
امشب جلوی چشمام
عکس شهید همته
اسمش برای قلبم
تداعی غربــــــــــته
میگفت جوون بلند شو
به فکر کشورت باش
برای حفظ اسلام
مطیع رهبرت باش
حاجی نیستی ببینی
وقتی بلند میشیم ما
یه عده با اسم دوست
داد میزنن که برجا!
شکْه میشیم میگیم که
مطیع رهبریم ما
میگن : باشه ولیکن
همه به فرمان ما!
میگیم که با جوونها
باید که مهربون بود
مثل امام و رهبر
با اونها همزبون بود
میگن: برو بچه جون
حرفای غربی نزن
سرت رو بنداز پایین
هر چی که من میگم، من!
حاجی آخه میدونی
ما مدیونیم به شما
شما که انقلاب رو
دادید به دستای ما
حیفه تو شهر شاهد
غریب باشه شقایق
همیشه ابری باشه
هوای قلب عاشق
تا حالا دشمن ما
رودر رومون میجنگید
اما میگفت که باید
در رو به روش ببندید
اما حالا دشمنا
با دوست فرقی ندارن
خیلیا با اسم دوست
رو گلها پا میذارن
قصه غربت ما
انگار تموم نمیشه
باید که حرفامون رو
به چاه بگیم همیشه
حاجی فدای صفات
ازون بالا نگام کن
تو این جنگ دوباره
تورو خدا دعام کن
حاجی به جون زهرا
فکر نکنی بریدم
این حرفا از رنجیه
که این روزا کشیدم