متاسفانه باز هم چهار سال دیگر باید جور یک انتخاب غلط را بر دوش بکشیم . این سومین دوره ایست که فردی ناشایست از دزفول راهی مجلس می شود و نتیجه اش علاوه بر قانونهای بی فایده و دست و پاگیری که هر روز راه دولت را سخت تر می کند، عقب ماندگی بیشتر شهر و باز شدن بیشتر دست دشمنان رژیم و به خصوص دراویش فریب کار و فریب خورده در تصمیمگیری های شهر است. و این در حالیست که زیر گوش شهر مان با تاریخ چند هزار ساله روستایی کوچک سربلند کرده و تبدیل به شهر و شهرستان شده و کسی چه می داند شاید رویای استان و شاید هم کشور شدن در سر می پروراند و البته به مدد توجهی که نماینده شان به شهر دارد و امکاناتی که از راههای قانونی و غیر قانونی به شهر سرازیر می کند و بودجه هایی که از حلقوم مردم شهر ما در اورده و به شهر خودش سرازیر می کند و حتی دستگاههای مهمی را که سالیان سال مال شهر ما بوده را از خود می داند کشور شدنش هم دور از ذهن نیست چه راه اهن که دارد سد ما را هم که مال خود کرده و پتروشیمی هم که می خواهد بزند و پایگاه نظامی شهر ما راهم که می خواهد و دانشگاه شهر ما راه هم که دارد می برد و ... پس دیگر چه کم دارد از یک کشور؟ و شهر تاریخی من نیز به مدد نمایندگان درویش صفتش هر روز بیش از روز پیش در چاه عقب ماندگی فرو می رود خدا از آنها نگذرد...
آقای نماینده شهرم، باز هم توانستی با پول باد آورده انگلیسی ها و حمایت دشمنان داخلی دولت خدمتگذار و غفلت مردم راهی مجلس شوی . اما بدان که ما دست از مبارزه با تو بر نخواهیم داشت و رفتارت را به دقت زیر نظر داریم . حال انتخاب با توست . خواهی به گذشته انقلابی ات رجوع کن و به صف مردم حزب الله شهرت برگرد و خواه کیف انگلیسی !!! در دست راه چهار سال گذشته ات را ادامه بده و از هر کوششی برای تخریب فرهنگ جوانان شیعه شهرت و کشاندنشان به خانقاههای فساد دریغ نکن . اما بدان که خداوند شاهد است و ....
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا
خوشا به حال مجید مجیدی این کارگردان عزیز و محبوب که در این بهبوهه ی انتخابات فراموشش نشد پیامبر بزرگی داره که وظیفه سنگین حفظ دینش بر عهده تک تک امتشه . خوش به حال مجید مجیدی که از تریبون واسه تبلیغ این جناح و اون جناح استفاده نکرد و از تخریب های معاندان نترسید و با صراحت از پیامبر مهر و رحمت دفاع کرد. خوش به حالش که برگ پر افتخاری رو به کارنامه اعمالش اضافه کرد و بدا به حال سروش . همون سروشی که تو این سالها کلاغ بد صدای افکار و اندیشه های شیطان بوده و هر روز به بهانه انتقاد از دولت و رژیم تو چاه بی دینی و ابولهب صفتی بیشتر فرو میره. همون سروشی که روزگاری به اقوام مختلف ایران توهین می کرد تا شاید قومیتها رو به جون هم بندازه و چون نتیجه نگرفت چند وقتیه دست به شائبه پراکنی و توهین به صاحت مقدسین دین زده. غافل از اینکه خداوند حافظ و نگهدار کتاب و نام و عذت پیامبر و معصومینشه. این مطلب رو هم بخونید بد نیست
پسر دایی دوستم کلاس پنجمه ، یه تصادف تلخ باعث میشه حافظشو از دست بده ، چند روز تحت درمان بود ، پدر و مادرش هر کاری می کردن نمی تونستن خودشونو توی ذهن پسرشون بیدار کنن !! قبل از اینکه حافظشو از دست بده منو میشناخت به پیشنهاد دوستم رفتم عیادتش ، روی تخت نشسته بود و درو دیوارو نگاه می کرد منو دوستم وارد شدیم سلام کردیم ، هیچی نگفت نشستیم کنارش دوستم بهش گفت منو میشناسی ؟ ولی تا این سوال رو شنید روشو برگردوند و از توی آینه ای که رو به روش بود ما رو زیر نظر گرفت . ته نگاهش میگفت خیلی داره به ذهنش فشار میاره ولی انگار مارو هیچوقت ندیده !!..........آروم رفتم پیشش نمیخواستم جوری حرف بزنم که اعصابش خورد بشه یا ناراحتش کنم ، دستمو کشیدم توی سرش و گفتم اسمت چیه عزیزم ؟ با این سوال بالاخره به حرف اومد و با یه بغض سنگین گفت : اسم منو خدا میدونه!!............ بعد شروع کرد به گریه کردن........
آره اصلا جای تعجب نبود وقتی کسی همه چیزو همه کس ، حتی خودش رو هم فراموش کرده بود خدا رو یادش بود . می دونست خدایی داره و اونو میشناسه. باید از حال کسی تعجب کرد که همه چیز و همه کس یادشه ولی خدا رو فراموش کرده!! نمی دونم من خدارو یادمه؟؟!! ...........
راستی اون بچه الان حالش خوبه نگران نباشید چون خدارو یادش بود ، خدا هم تنهاش نذاشت و کمکش کرد و حافظشو بهش برگردوند .
بقلم دوستی که نخواست اسمش رو بگم!!!
و پیروزی از آن ملتی ست که ایمان دارد و استقامت می ورزد....
بالاخره بعد از کش و قوسهای فراوان و البته رو شدن چهره نه چندان زیبای خیلی ها دکتر محمدالبرادعی رسما در گزارش خود فعالیتهای هسته ای ایران را صلح آمیز خواند.
هر چند می دانیم که ابرقدرتها از این وضع راضی نخواهند بود و نیستند و نبوده اند و کماکان با حربه های رسانه ای خود به کوچک شمردن و زیر سوال بردن این پیروزی ارزشمند ایران اسلامی خواهند پرداخت اما ایرانی زیرک است و شجاع و دلیر و دشمن شناس...
این میان شجاعت و یکرنگی رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهور محبوب بیش از همه ما را خوشحال ساخت. آنانی که نه همچون گذشتگان سیاستمدارنما!! و معامله گران بر سر خوان خلیفه و جاسوسان در لباس مدافع حقوق ملت ، که همچون شیران راه خدا و جوانان پرشور و یکرنگ جبهه ها و امام آسا و رجایی گونه در راه احقاق حق این ملت ایستادند و به چیزی کمتر از حق قانع نگشته و از یال و کوپال دروغین جهانخواران نهراسیدند و دل ایرانیان و مسلمانان و مستضعفان جهان را شاد کردند که هنوز هم کسی هست تا بایستد و از حق بگوید...
ایرانیان ایران هسته ای مبارکتان باد
پ ن :راستی همچنان آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!
گاهی وقتا پیش میاد که آدم بدون اینکه بدونه و متوجه باشه، دیگران رو می رنجونه.
فکر می کنم این تجربه بد رو همه تون داشته باشید، وقتی که بی خبر از همه جا مثلا وارد خونه یا محل کارتون می شید و با برخورد سرد یا حتی خشم طرف مقابل رو به رو می شید.
این قبیل ناراحتی ها و رنجشها اغلب ناشی از صحبتهاییه که ما روزانه به زبون میاریم، صحبتهایی که زیباترین تعبیر رو امام علی(ع) از اونها دارن اونجا که می فرمایند: « حرف تا وقتی که در دهان است اسیر توست و چون بیرون آمد این تویی که اسیر آنی»!. بله، همون حرفهایی که خیلی وقتها بدون اینکه ضرورتی داشته باشه زده می شن و شاید گوینده شون به تبعات اونها هیچ وقت فکر نکنه.
به هر حال این ناراحتی دیگران هر دلیلی که داشته باشه حقی هست به گردن ما! حقی به نام « حق الناس». همون که خداوند هیچ وقت ازش نمیگذره تا موقعی که صاحب حق رضایت بده. وطبیعیه که برای راضی کردن صاحب حق اول باید بدونیم که کدوم کارمون ناراحتش کرده.
به نظر من بهترین راه فهمیدن این موضوع همونه که تو تعالیم دینیه ما به اون بسیار سفارش شده، فعل پسندیده ای به نام «محاسبه نفس». کاری که اگه هر شب انجام بدیم مطمئنا به خطاهای خودمون در برخورد با دیگران پی می بریم و در نتیجه روز به روز تعدا این خطاها کم میشه تا اینکه روزی به صفر می رسه.
البته ان شاء الله...
1- دهه فجر مبارک
2- از زبون یکی از شرکت کنندگان در آزمون اختبار وکالت که به نوعی سند وکالت اونها به حساب میاد شنیدم که مسئولین جلسه ازشون خواستن تو مراسمی که برای اهداء مدرکشون گرفته میشه همه باید کراوات بزنن!!!!! غرب زدگی مگه شاخ و دم داره. البته اون عزیزی که این مطلب رو تعریف کرد می گفت : اگه خیلی اسرار کردن من با چفیه می رم اونجا میشینم ببینم چی کار می خوان بکنن. ایول!
3- امروز دنبال مطلبی در رابطه با نخست وزیری هویدا بودم که چشمم به جمال وبلاگی روشن شد با عنوان تحریم انتخابات( نخوایید لینکش رو بزنم که ابدا این کار رو نمی کنم.اگه حسنه ای تو زندگی ندارم بذارید لااقل گناهی هم نکرده باشم!) . اول که از سر تا پای وبلاگ قربون صدقه رضا پهلوی رفته بود و چند خط یه بار واسه آزادی یه معلوم الحالی دست گدایی دراز کرده بود.
خب کنجکاو شدم ببینم تو یه همچین وبلاگی چطور از شاه دفاع می کنن. آخه گفتم شاید به ماها فقط بدیها رو گفتن و از خوبیهای رژیم گذشته بنا به سیاست بی اطلاع موندیم. اما دیدم متنی که تو اون وبلاگ از تاریخ نوشته شده بود با متنهایی که تو وبلاگهای موافق نظام خونده بودم مو نمی زد به جز اینکه به شاه معدوم گفته بود اعلاحضرت! جالبه که حتی اینها هم که می خوان مثلا با کار فرهنگی جوونهای ایرانی رو به خودشون علاقمند کنن هم نکته مثبتی واسه تعریف دادن از خودشون گیر نیاورده بودن که اگه داشتن مطمئنن تیتر اول وبلاگشون همون بود. مگه نه؟!
خلاصه خدا رو شکر کردم که با دیدن چرندیات اون وبلاگ ایمانم به درستی راه انقلاب عزیز بیشتر شد.
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
راستی به کوری چشم اینها هم که شده تو انتخاب شرکت کنیم. هر چند قبلا هم شرکت می کردیم .
مطمئن باشید هیچگونه اغراق گویی و بزرگ نمایی در این متن وجود ندارد. البته نیازی هم به ارائه مستندات نیست! از تمامی هموطنان خارج از کشور که این متن رو می خونن معذرت می خوام .
آخر شب بود، دریکی از بازارهای بزرگ شهرمون! بودیم خیابونها داشت خلوت می شد، مردم هم از خریدهای بازار فارغ شده بودند و داشتند به خانهایشان می رفتند تاکسی ها و مسافربرهای شخصی همه مسیرهای خودشان را فریاد می زدند و عابرین پیاده نیز بسته های خرید بازارشون روکه در دست داشتتند بسمت منازل خود می بردند و بعضی هاشون هم با یه سوال سوار ماشین های کنار خیابون می شدند.
وارد بازار شدم پیاده رو تقریبا خالی از عابر بود.
خلوتی پیاده رو با شلوغی های سطح اون نظرمو جلب کرد!
منظره بسیار جالب بود! فقط باید دید مثبت داشت! رنگهای گوناگون و آشغالهای رنگارنگ! یکی دوتا مامور شهرداری هم شروع کرده بودند به تمیز کردن بازار!!
از همون اول پیاده رو(منظورم اول چهارراه) از این سنگ فرش های "چپندرقیچی نمی دونم چند ظلعی – به رنگ خاکستری و قرمز مرده!" پوشیده شده بود که دوده ی سیاه شهر تقریبا همش رو خاکستری کرده بود. دو متر اون طرف تر سیمانی که معلوم بود حدودا 10 الی 15 سال پیش انجام شده بود با ترک های فراوان و پستی و بلندی های زیاد و آب های جمع شده بصورت تالاب های بسیار کوچک در اثر مرور زمان و فرسایش زمین پدیدار گشته بودو بعد موزائیک های خاکستری و بعد ، یک پله پایین تر، سیمان و همینطور همانند دشتهای ناهموار رنگارنگ، پیاده رو گاهی 75 سانتی متر تا یک متر بالا و پایین می رفت.انگار کوهنوردی یا حتی صخره نوردی می کردی! نه یک آدم معلول که یک آدم سالم بالغ هم نمی تواند درست روی پیاده رو حرکت کند!
خیابون و بلوارهم به رنگ خاکستری مرده و آب نشتی فاظلاب و بوی تعفن و نجاست آن از گوشه گوشه خیابون به پیاده روها هم سرک می کشید! مثل این فیلم های سینمایی غربی هست که شهر رو خاکستری نشون میدن البته از نوع ایرانیش!
کاغذهای سفید و قرمز ، پاکتهای سیگار، ته سیگار، برگ میوه و میوهای گندیده، جعبه کفش و لباسهای مردانه وزنانه که عکسهای تبلیغاتی متنوعی روی آنها نقش بسته بود، چوبهای صندوق میوه، پوسته تخمه ها و تنقلات و یه کم اونورتر سرهای بریده شده ماهی های ماهی فروشان با عطر دلنشین آن!!!، ظروف شیشه و چینی شکسته شده انباشته شده و بسیاری چیزهای مشمئز کننده، آذین کننده این سطوح ناهموار بودند.
گربه ها هم کم کمک سروکله شان پیدا شده بود و با ترس و لرز پشت آشغالها مشغول تناول بودند.
مغازه ها به لوکس ترین و گرانترین ویترین و دکوراسیون مجهز بودند البته با بدترین سلیقه و بدون …. ، اجناس داخل هر یک از مغازه ها به صدها میلیون تومان و فروش روزانه شان گاهی هم به میلیون ها تومان هم می رسید. و کوچه...
شهر شما چی حتما همینجوره مگه نه!!
خاله ام رفته بود اروپا اونجا همش چادر زده بود وقتی برگشت(بعداز 2هفته) گفت این چادرم رو هنوز نشسته ام اینقدر اونجا تمیز بود که نگو!!!
احادیث و روایات اسلامی رو درباره پاکیزگی و نظافت تو ذهنم مرور می کردم.
شهر امام زمان(عج) اینگونه باید باشد؟
اون مدینه ی فاضله ای که اول انقلاب ازش دم می زدیم کجاست؟
بنظر شما امام زمان از قدم زدن در خیابونهای این شهر لذت می برد!
ولله که مردم خوبی داریم اما چرا اینگونه است؟ کجای کار اشتباه می کنیم؟
ایا وقت اون نرسیده است که اسلام رو از روی منابر و لای کتابها و حوزه به سطح جامعه بیاریم؟
چگونه و چه کسی و کی؟
اینجا ... است. مرکز یکی از استانهای کشور!
هر ملتی برای خودش نمادی داره . نمادی که نشون دهنده پیشینه ، تاریخ ، افتخارات و عقاید مردم اون سرزمینه .
توی هر شهری هر جای دنیا که باشه سعی می کنن تندیس هایی از افتخارات و بزرگان و تاریخ اون شهر تو گوشه و کنار و میادین و پارکها نصب بشه تا مسافرهایی که ازونجا می گذرن با یه نگاه به بزرگی مردم اون منطقه پی ببرن.
تندیسها ممکنه مفهوم دیگه ای هم داشته باشن. بعضی وقتها دو کشور برای نشون دادن دوستی و برادری بینشون تندیسهایی از افتخارات و بزرگان کشور مقابل رو توی شهرهاشون قرار می دن که این هم کار بسیار پسندیده ایه.
ولی یه نمونه جالبش رو من چند روز پیش توی شهر هزار مسجد، شهری که پیشینه چند هزار ساله ایرانی – اسلامی داره ، شهری که کوچه کوچه اش پر از خونواده هاییه که جوونهاشون واسه کم کردن شر امریکا و ایادیش از این مرزو بوم خون دادن ،دیدم. ببینید:
انصافا کاکتوس شما رو یاد چی میندازه؟ غیر از غرب وحشی!
واقعا پول بیت المال مسلمین باید صرف ساختن یه همچین چیزهایی بشه؟ اونهم نه یکی و دوتا که هر چاهارراه یکی!
واقعا اینجا هیچ نمادی نداره یا آمریکا خیلی باهامون دوسته که این جوری باید دوستی مون رو بهش ثابت کنیم؟؟؟
البته این رو هم بگم چون تو این چند ساله رشد اپیدمی تندیسهای یک جور و یک اندازه تو کشور بسیار سریع بوده مطمئنم تو شهر های شما هم نمونه این کاکتوسهای عزیز و عظیم الجثه دیده می شه مگه نه؟
بالانوشت: یه سال پیش بود که دو تا کبوتر عاشق درست مثل قصه های عاشقونه قدیمی تو یه شب سرد زمستونی یا بهتر بگم تو شب یلدای ما زمینیا کوتاهترین راه رو تا معبودشون پیدا کردن و پریدن... و باور کنید خودشون می دونستن که دارن می پرن . شعار نیست خیلی ها حرفا و کارهای روزهای اخرشون رو به یاد دارن که چون ازشون اجازه نگرفتم اینجا نمی نویسم ...
از خوبی اونها گذشته ناخوبی صیادای بی رحمی بود که هو هو کنان اون شب...
از خوبی اونها گذشته ناخوبی اونهاییه که سنگ لای چرخ رو شدن قصه اون شب می زارن
از خوبی اونها گذشته ناخوبی منه که واسه چندمین بار باید پای این صفحه کلید بشینم و از پرکشیدن خوبها بگم و خودم...
یاد حاج آقا ابوالقاسمی و همسر محترمشون گرامی و خدا به علی کوچولوشون و اونهایی که دلتنگشون هستن صبر بده...
وااااااااااااااای مردم از بی اینترنتی ! رفتیم 3500 تومن پول بی زبون رو دستی دستی ریختیم تو جوب و یه کارت اینترنت خریدیم که یا کانکت نمی شد یا صفحه باز نمی کرد ! بالاخره هم عطاش رو به لقاش بخشیدم و به همت اون یکی شاهد گرامی کارت اینترنت دار شدیم البته به قیمت 3000 تومن ناقابل دیگه! به هر حال بهتر از موندن تو خماریه دیگه نه!(حال کردین جناس تام بین دیگه و دیگه رو)
ولی امروز کیف کردم وقتی پیام رهبر عزیزمون رو به کنگره عظیم حج از تلوزیون شنیدم. واقعا خدا رو شکر که یه همچین رهبر یا به قول غربی ها لیدر شجاعی داریم که بی پرده نامردی های وهابیون عربستان، تو خراب کردن قبور ائمه و بی احترامی به صاحت مقدسشون رو بهشون گوشزد می کنه. مردیم از بس بشنویم خلاف وحدت اسلامیه که حقایق رو گفت. اصلا خیلی ها ترس خودشون رو به نام وحدت و امنیت ملی به خورد ما بچه شیعه ها میدن. آقا هم با پیام امروزشون حجت رو به همشون تموم کردن و دستشون رو پیش همه رو کردن. اقا دستت بی بلا !
حالا دورو بریهای خودمون که هیچ ! دوست هندیم که معرف حضور هست؟چند روز پیش ازش خواستم لابه لای ایمیلهای جور واجورش چند تا مطلب درمورد وهابیت هم واسم بفرسته که گفت اصلا وهبایون کی هستن! بعد از کلی توضیح و تفسیر و گفتن اینکه اونها کشتن شیعه رو حلال می دونن تازه اقا برگشته ( البته دروغ چرا برگشتنش رو ندیدم چون وب کم ندارم)میگه: میدونی my dear ما همه مسلمونیم و باید با هم دوست باشیم نباید دنبال اختلافها گشت !!!! بابا می گم اونها ما رو می کشن دیگه چه برادری می مونه داداش؟؟
عرفه یادمون کنید ها! و از همه بیشتر دعا کنین واسه اقامون امام زمان. واسه اینکه هر چه زودتر 313 تا یارشون جور بشن و بالاغیرتا بخواید که ما هم جزوشون باشیم...