حقوق بشر،
نه!
دیود بهتر است،
_ فقط مثبتها بیایند._
عطر جمعه بر دلم روانه شد نیامدی
شعرهای خستهام بهانه شد نیامدی
انقلاب اشک و سنگ، حاصل غریبی است
اشکهای مادران ترانه شد نیامدی
رهبرم دلش گرفت، بغضهای ما شکست
آتش دل زمین ،زبانه شد نیامدی
در زمان ما فقط ، قصهای زعشق ماند
حرفهای آشنا فسانه شد نیامدی
آه ای امید صبح ، باز در غروب شهر
عطر جمعه بر دلم روانه شد نیامدی...
ایام ولادت حضرت معصومه ست. دلم هوای امام رضا کرده. این شعر رو پارسال که مشرف شده بودم گفتم:
مرا به خویش بخوان ، ای تمام خوبیها
که خوب میشود اینجا زخویش خالی شد
فدای پنجره فولاد تو ، دخیل میبندم
دلی که در همه جایش خشوع ساری شد
و آب معنی پاکی ز نور بی حدٌت
که در نهایت عرفان به کام جاری شد
میان صحن تو آنجا که آب می دادند
لبم به جام طلایی رسید و باقی شد
تمام فاصلهها را به عشق پیمودم
و در کنار ضریحت غمم فراری شد
سوار اسب سپیدی که میرسد از راه
برای دیدنش اینجا ، دلم گواهی شد
نگاه گر بنمایی ز خویش میمیرم
که با غبار حریمت دلم بهاری شد
همیشه نام تو را عاشقانه میبردم
خدا کند تو بگویی، که عشق کاری شد
4/5/84 ("1:47)
و
27/5/84
دل شمشیر آن شب ناله میکرد
که فرق عالمی را پاره میکرد
دران صبحی که حیدر ضربه میخورد
غمی در قلب زینب خانه میکرد
سحرگاهان هوای تازهای داشت
دل هر نی، نوای تازهای داشت
در آن صبحی که مرغان ناله کردند
علی در سر، سرای تازهای داشت