سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
از سخن زشت و ناسزا بپرهیز که خداوندـ عزّوجلّ ـ، بد زبانِ ناسزاگوی را دشمن می دارد . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

شاهد


توی این چند روز گذشته خبر نوشتن برنامه پنجم کشور و مامور شدن چندین نفر برای تدوین آن از طرف ریاست جمهوری اعلام شد.

چند وقت پیش با یکی از دوستان گفتگو می کردم می گفت که توی مملکت ما یکی میاد یه تصمیمی میگیره، بعدی میاد اونو خراب می کنه و 180درجه مخالف اون عمل می کنه، یا یه تصمیمی گرفته می شده ابلاغ میشه و اجرا میشه و بعدا متوجه میشن که اصلان اون کار از پایه و اساس اشتباه بوده مثالهای زیادی هم من و هم شما تو ذهنتون هست که الان فرصت جرو بحث درباره اونا نیست.

ایشون که الآن مسئول قسمتی هستن، توصیه کردم که برنامه بلند مدت برای سازمان خودشون تدوین کنه و برنامه های کوتاه مدت هم در دستورکار خودشون قرار بدن. گفتند که ما همیشه این کار رو انجام می دیم اما چندی نمیگذرد که خلاف اون تصمیم گیری و اجرا می شود و...

همانطور که میدانیم کشور جزیره (انگلیس) برنامه 200 ساله براخودشون تدوین کردن و هر 4 سال اونو جدیدمی کنن علاوه بر برنامه های 1 ساله- 4 ساله 10 ساله تا 150 ساله دیگهای که برای خودشون تعریف کردن.

اما تو مملکت ما با کلی دردسر و زمان یه برنامه 20 سالهی خیلی خیلی مختصر و یه چشم انداز چند بندی تدوین شد بدون اینکه توی این چشم انداز سهم هر منطقه و شهرستان و حتی روستاهای ما توش مشخص بشه بعدش هم هرکی میاد سرکار برداشت خودشو از اون می کنه تصمیمات با پشتوانهی علمی و عملی همانند ساختن یه خونه می مونه خونهای که از جنس کپر باشه با یه باد کوچیک برباد میره حالا هرچی مقاومتر و مهندسیتر باشه زلزله های عظیم هم نمی تونه اونا رو جابجا یا خراب کنه. تصمیمات تو مملکت باید از پشتوانه عظیم علمی و عملی از تمامی جهات (علم سیاست، علم فنی مهندسی ،انسانی، اجتماعی ) برخوردار باشه که هم بتونه همه جانبه اجرا بشه و هم بتونه قوام و استواری خودشو حفظ کنه الحمد لله توی این دولت بیشتر به این نکته توجه شده امروز توی خبرها خوندم که ریاست محترم جمهور از منقدین تجلیل می کنه، به همین خاطر اینجانب به خودم اجازه دادم بعنوان یک عضو کوچک توصیه هایی برای دولتمردان بکنم البته اگه این اجازه رو داشته باشم!

1- تدوین برنامه توسعه‌ی همه جانبه برای شهرستانها ، بخش ها ، استانها و حتی روستاها بصورت کاملا علمی با توجه به ظرفیتهای آن منطقه یعنی فردی که در روستا وارد مدرسه‌ی راهنمایی می شه باید بدونه که این روستا تا موقع خدمت و ازدواج و کار و تا پایان بازنشستگی چه کارها و خدماتی موردنیاز هست تا بتونه خودشو با اونا وفق بده و فکر آینده‌ی خودش باشه . و بدونه نقش روستا و منطقه‌ی خودش در پیشبرد اهداف کشور و خدمت به بشریت کجاست.

2- تصمیماتی که در کشور گرفته میشه جوری باشه که هر کسی از هر حزب و جناحی بعد از شما سرکار بود بعنوان طرح های بزرگ به اونا نگاه کنه و مردم هم چشمشون به دولتمردانشون در اجرا و بهره برداری از اون طرح ها بدوزن. یعنی طوری باشه که هرکسی سرکار اومد بتونه از اون بخوره !!! و کار متوقف نشه و نفعش به همه برسه!

3- سفرهای استانی رئیس جمهور حول محور شناخت ذخایر و استعدادهای اون منطقه و راهبردهای کلان، دور بخوره چراکه بدون توجه به دارائی‌های هر منطقه نمی توان برنامه‌های خوب و همه جانبه طراحی و اجرا کرد.

4- باتوجه به وسعت قدرت اجرایی استانداران ، مراکز مدیریت استراژیک استانی و منطقه‌ای بعنوان اتاق فکر دولت جهت پیشرفت منطقه‌ای ایجاد بشه. بعنوان نمونه بیش از 16هزار مرکز مدیریت استراتژیک در امریکا درحال فعالیت هستند. آقای دکتر ذاکر بعنوان مسئول مرکز بررسی های استراتژیک در این مورد کوتاهی و کم لطفی نموده‌اند. که به گفته‌ی خودشان درباره مسائل داخلی در گذشته کم کار شده است. و باید دفاتر استانی و منطقه ای در کشور ایجاد و فعال گردد.

5- دفتر فن‌آوری‌های ریاست جمهوری نیز یکی از مهمترین مراکزی است که میتواند نقش بسیار گسترده‌ای ایفا کند که توجه بیشتر به آن با راه‌اندازی و گسترش شعب استانی و منطقه‌ای بعنوان جایگاه جذب نخبگان علمی در جهت پیشرفت کشور می‌تواند کمک شایانی به برنامه‌ریزی در سطح کلان و منطقه‌ای داشته باشد

آقای رئیس جمهور خواهشمند است بررسی فرمایید.



اون یکی شاهد ::: یکشنبه 86/7/29::: ساعت 2:9 عصر


سریال اغما رو ما هم مثل شما دیدیم . یک درس بزرگ برای ما داشت اینکه انسان هیچ وقت نباید بدون دلیل و شاهد کافی چیزی رو باور کنه. ما تو دینمون داریم وقتی 2نفر برای شهادت پیش مولا علی(ع) می رن  بعلت کم بودن شاهدین بلافاصله شلاق می خورن و دونفر بعد هم که بعد از اونا می رسن هم همین طور و به آنها می گوید چرا 4 نفر باهم شهادت ندادید و وقتی وارد آن خانه ای می شود که در آن گناه می شود چشمانش را می بندد و بیرون که می آید می فرمایند که من چیزی ندیدم.
در روایات تاریخی داریم که شیطان برای انحراف یک انسان عابد خود را به شکل یک نمازخوان محکم و عابد زاهد در میارند و وقتی از شیطان علت را می پرسد می گوید من با فلان زن بدکاره رابطه داشتم و سپس توبه کردم و ...
از روشهای پیچیده ی شیاطین انس و جن و ابلیس همین روش ها ست :
1-      دروغ
2-      وسوسه
3-      برانگیخن و ناراحت کردن انسان (غضبناک کردن )
4-      بدبین کردن و سوء ضن گناه
5-      آمیختن حق با باطل
تو یه سایت خوندم که هرکسی جای این دکتر فیلم بود هم منحرف می شد. اما به نظر من هر مسلمان ساده و مطالعه نکرده ای چرا ولی اگه کسی به کوچکترین مسائل اخلاقی اسلام اشنا باشه خیلی کم  گول شیطان رو می خوره. بخصوص تو مسائلی به این واضحی و سادگی .
در مورد هر خبر و مطلب بدی در رابطه برادر دینی ، بدون تحقیق نباید باور کنیم و بدبین بشیم.
یادمان باشد خداوند ستار العیوب و غفار الذنوب است.

خدایا کمک کن ستار العیوب و بخشنده به مردمانت باشیم.
خدایا کمک کن از دروغ که کلید تمام بدیهاست دوری کنیم.
خدایا کمک کن جز کاظمین الغیض و عافین عن الناس باشیم.
خدایا کمک کن وقتی شیطان ما رو وسوسه می کنه به آن توجه و اعتنا نکنیم.
خدایا کمک کن شک و ظن بی خودی پیدا نکیم که دچار گناه و انحراف نشویم.
خدایا به تو پناه می بریم از شر شیطان و شیطان صفتان رانده شده از درگاهت.
امین یا رب العالمین.



اون یکی شاهد ::: پنج شنبه 86/7/19::: ساعت 12:31 صبح


امشب شب ضربت خوردن مولاست.  من و شاهد امشب برای آپ کردن یه خورده اختلاف پیدا کردیم . شاهد می‌گفت دوبیتی های شب نوزدهم رو که پارسال نوشته بودم آپ کنیم یا شعر عدل علی چطوره  رو دوباره بزاریم من و شاهد می خواستیم بهترین ارادت به مولا روتو وبلاگ به نمایش بزاریم من یه شعری از شاهد قبلا دیده بودم خلاصه با کلی کلنجار راضی شد شعر من و احساس رو تو وبلاگ بزاریم. اینم شعر ...

                                                     من و احساس

من و احساس امشب پر کشیدیم
ولایت را چو صهبا سر کشیدیم

ولایت معنی عشق و امید است
که از کوی علی بر ما دمید است

ره سبزی ست تا افلاک رفته
بسوی آسمان بی تاب رفته

ولایت تا به مهدی شاخه دارد
برای بی کسیمان چاره دارد

از ان چاه غدیر آبی تراوید
که بارانی شد و بر دل ببارید

دلم از نامرامی ها چو بشکست
دخیل عشق بر نام علی بست

دو دستت را به دامان علی زن
و بر لوح دلت نقشی جلی زن

چو در راه ولایت پا گزاری
دل خود را به مولا می سپاری

سکوتت واژه‌ی فریاد گردد
تنت از هر بدی آزاد گردد

دلم درمان دردش یا علی گشت
همیشه روی حرفش با علی گشت

تمام غصه‌ام تنهائی اوست
دل من تا ابد شیدائی اوست

شبیه کوچه گردی سرد و خسته
غمی در ناکجای دل نشسته

مبادم با ثقیفه آشنایی
به مولای زمانم بی‌وفایی

خدایا راه من راه علی کن
در آن دنیا حسابم با علی کن

به حق عاشقان بی شمارت
عطا گردان شهادت با ولایت

                 شعر از: شاهد



اون یکی شاهد ::: یکشنبه 86/7/8::: ساعت 7:36 عصر


سال 1367 بود. دقیقا نمی دونم چه روزی، ولی می دونم که شیفت صبح بودم وداشتم از مدرسه برمی‌گشتم. همیشه نانوای محلمون شلوغ بود، از همون ظهر که از مدرسه می اومدیم نوبت می گرفتیم برا پخت بعدظهر.

طبق عادت با دوچرخه بابام، مدل 24 که قدش اندازه قد من بود، رفتم نانوایی. خیلی خلوت بود، ذوق کردم!

 با سرعت برگشتم  خونه  و از مادر یه 20تومنی گرفتم برا 26 قرص نان!

 رفتم سر صف، نانوا هنوز خلوت بود نشستم کنار جوی جلوی نانوایی و به ماشینها و مردم نگاه می کردم. چندین ماشین دیدم که دارن اسباب منزل جابجا میکنن! من اصلا متوجه نبودم که بابا! صدام دوباره اعلام کرده الف – دزفول . و اصلا حالیم نبود که محله ما محله‌ی موشکی بوده و هست، محله ما اطراف بیمارستان !!! افشار دزفول بود و برا این مواقع کاملا نا امن. خلاصه 1 ساعتی گذشت چند نفر بیشتر نیومدن . یکدفعه صدای دو انفجار بسیار مهیب همه رو از زمین بلند کرد. موج انفجار هر کسی رو به طرفی پرت کرد. مردا زن‌ها رو زیر میز نانوا جا دادند، من رو هم فرستادن اون زیر،زنها با تمام وجود جیغ  و فریاد می زدند باور کنید صدای اونها وحشتناکتر از صدای انفجار بود!! خیلی غیرتی شدم و اومدم بیرون. سوار دوچرخه شدم.

 همینطور که به طرف خونه می رفتم دود غلیظ سیاه رنگ هم به آسمون می رفت و من بیشتر متوجه می شدم که دود از اطراف خونمون بلند میشه. یعنی خونه ما رو زده ؟ همینطور از خودم سؤال می کردم . به چهار راه پشت نانوایی رسیدم. از همون اول خیابون، وسایل خونه و آجر و تیرآهن وسط خیابون بود و دود سیاه اجازه نمی داد حتی 5 متری عمق خیابون رو هم دید.

 سکوت مرگ باری حاکم بود. نه از مردم و نه ازهیچ گروه امدادی خبری نبود. اولین کسی بودم که سر محل بمباران رسیده بودم. بغضم گرفته بود، نگاهی به خیابون خودمون که یک خیابون پایین تر بود انداختم اونم همین وضع بود. دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر گریه. صدای بلند گریه و فریادهای مامان مامان من با صدای ترق ترق رکاب دوچرخه‌ام غمناکترین موسیقی عمر مرا رقم زدند .

وارد خیابون خونمون شدم، غبار دود کمتر از خیابون قبلی بود، خیالم کمی راحتتر شد و سعی کردم خودمو نگه دارم .وارد خیابون شدم. خیابون ما رو نزده بود، کوچه پشتی و خیابان جلویی ما رو زده بود. درب خونمون از موج انفجار جر خورده و باز بود شیشه های تمام خونه ریخته بودن و وسایل خونه رو قالی‌ها ریخته بودن، بوی باروت همراه دود سیاه و غلیظ انفجار، ادکلن جنگ و نامردی رو تو خونمون پاشیده بود دوباره بغضم گرفت، نکنه مادر! صدا زدم مامان!‌ مامان!  مادر از تو تنها اتاق آخری خونمون با صدای گرفته اومد بیرون، بغلم کرد. گفت: "سالمی؟ " گفتم:" شما چطور؟ " . اونم حالش خوب بود. خیالم دیگه راحت شده بود.

اومدم تو محله یواش یواش تازه مردم می اومدن بیرون. بخودم اومدم. خونه محمد رضا دوستم تو خیابون جلوییمون بود و محمدرضا تو محله هنگام بمباران با بچه ها بازی می کرد و رفته بود توخونه یکی از همسایه هامون و تازه اومده بود بیرون. نمی دونست خونشون رو ... هی بچه ها می‌گفتن بیایین بریم ببینیم کجا رو زده اما من مانع می شدم به یکی دیگه از بچه ها که از همه بزرگتر بود یواشکی گفتم: " خونه محمد رضا رو زده هی نگین بریم ببینیم !!". بچه ها سر محمد رضا رو گرم کردن و ...   

                                   

داییم طبق عادت بعد از! موشک باران اومد دنبالمون. ما هم رفتیم بیرون شهر. چه کار عجیبی نه! خلاصه فردای اون روز برگشتیم. فهمیدیم که تمام خانواده محمد رضا زیر آوار موندن؛ خواهراش، برادراش و بچه هاشون. اما عجیبتر اینکه همه از زیرآوار زنده بیرون اومدن! بابای محمد رضا سر خرابه های خونه دنبال چیزی می گشت و ما اصلا متوجه نبودیم. ظهر موقع اذون رادیو اعلام کرد که کودکی شش ماهه در اثر بمباران مفقود گردیده است از یابنده تقاضا می شود اطلاع دهد.

بعد از سه روز بچه پیدا شد، اما دو محله اونورتر روی پشت بام منزلی که اهالی اون تازه بعد از گذشت سه روز از بمبارون به خونه برگشته بودن  و جسد بی جان نوزاد شهید رو پیدا می کنن. ما تازه متوجه شدیم که پدر بزرگ سر آوار منزل دنبال نوه اش می‌گشته!. اون بچه شش ماهه، تنها شهید بمباران تو اون خیابون بود. خانواده هارونی پس از گذشت سالها هنوز داغ شهید خودشونو همراه زخم‏های آوار بمباران به تن می‌کشن.

و من هنوز نمی دانم که به کدامین گناه... 



اون یکی شاهد ::: پنج شنبه 86/7/5::: ساعت 3:21 عصر

<      1   2      

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 100
بازدید دیروز: 60
کل بازدید :779013
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<