• وبلاگ : شاهد
  • يادداشت : يه نمايشگاه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام:سلامي گرم ... دوست عزيز طاعات و عبادات قبول درگاه الهي- با تشکر و سپاس از حضور گرم و اظهار لطف و محبت - مطلب مفيد وآموزنده و قابل تحسين و تمجيد.التماس دعا - يا علي مدد

    خرامان از درم باز آ که از جان آرزومندم

    چو تو آمدي مرا بس که حديث خويش گويم

    منم با مطلب زيربروزم. التماس دعا - يا علي مدد

    ... فصل پنجم ( قسمت اول ) -ولايت فقيه تداوم بخش امامت ...فرق بين مرجع و رهبر ( ولي فقيه )...

    ...(۲) مرجعيت فتوا *** مي تواند در يک زمان متعدد باشد و هر کس هر مجتهدي را متقي و اعلم تشخيص داد از وي تقليد نمايد. اما ولي فقيه نمي تواند متعدد باشد ...

    سلام

    صبور باش رزمنده صبور !

    كار خوبي كردي بهشون تذكر دادي

    پاسخ

    صب مي كنم حاج آقا. اما انتظار نداشتم تو جامعهئ اسلامي دين داري انقدر صبر بخواد...

    يادش بخير آن شب هايي كه بر سر سربند يا زهرا(ع )دعوا بود،آن قمقمه هاي آبي كه بعد از عمليات هنوز دست نخورده بود، آن پلاك هايي كه زودتر از صاحبانشان گمنام شده بودند وآن سكوت هاي معنادار پشت بيسيم.

    در طول اين هشت سال چه بچه هايي كه شهيد شدند تا يكي از مقامات معنويشان لو نرود،جان مي دادند و زير بار رياست هاي دنيايي نمي رفتند ، مفقود الاثر مي شدند تا اسير شهوت نگردند.آنهايي كه بالا بودند اما پايين مي آمدند تا از تنهايي ما بكاهند و زيبايي تواضع را به ما نشان بدهند،عارف بودند اما اصطلاحات عرفاني خرج نمي كردند،دكان عرفان نمي زدند و تئاتر كرامت بازي نمي كردند.نفس كه مي كشيدند هواي نمناك گريه به صورتت مي خورد.


    آري آنها رفتند و ما مانديم. ما مانديم و انباري از درد ،ما مانديم و يك كوله پشتي پر از خاطره.ديگر توان ماندن نيست.دلم براي جبهه تنگ شده است .آنجا مقابل آسمان مي نشينيم و زمين را مرور مي كنيم و به اندازه چندين چشم معجزه مي بينيم. چقدر تماشاي جبهه ها زيباست. افسوس ، افسوس كه معنويات رو به فراموش مي روند و خوشا به حال كساني كه زيركي كردند و سهمي از آن بر چيدند.سنگرها ييلاق هاي تفكرند و يك جرعه از آن نوشيدني هاي صلواتي جبهه ها عطش را فرو مي نشاند

    سلام

    اميدوارم خدا صبرت بده چون الان كه اين مطلب رو خوندم خون تو رگام داره خشك ميشه از بس عصبانيم از دست اون خوک کثيف

    وقتي نظر ت رو در مورد يادداشتم تو وبلاگم خوندم يه لحظه با خودم گفتم اين همونيه كه دنبالش مي گشتم اين همونيه كه مي تونم بهش اعتماد كنم و دستم رو بهش بدم تا دوتايي با هم جلوي اين سيل تهاجمي تو اينترنت بايستيم

    اگه به نظرت من ارزش اين دوستي رو دارم دستم رو بگير تا دوتايي با هم جلوي اين سد بايستيم اگه خواستي مي توني بهم خبر بدي

    منتظرت هستم