سلام .
شيخ ِ فتنه
کشکول شيخ فتنه بر جاي خود گذاريد مقصود ما بر اين است پا روي آن گذاريد
تسبيح شيخ پيداست پنهاني اش مخوانيد تصحيح اوست دشوار ، پروا از او مداريد
زير عبـا چه دارد ، از صاحبش بپـرسيد چون قصّه گويد از آن شاهد
بر او گماريد
نعلين او ببينيد بر پاي او چه جفت است نعلش ز او ستانيد، اين را دگر که گفته است
ريش بلنـد او را بـايد شمـا بچينيـد فوراً عصـاي موسي از دست او بگيريد
آسوده شد خيالم ، موسي عصا به دست است يک چوب خشک و خالي ،
شيخک نگر چه مست است
پي نوشت : زهراي بتول (س) را سيلي زدند و علي(ع) سکوت کرد و هنوز سيلي زدن ها ادامه دارد و سکوت ها هم . براي شيعيان با بصيرت اين سکوت ها رمز گشايي شده است .
به اميد روزي که انتقام سيلي هاي به نا حق زده شده گرفته شود . والله عزيز ذوانتقام .<
خيلي بيست بود.
بيست. بيست
با اجازه شعرتان را در وبلاگم با ذكر منبع منعكس مي كنم.
هر از چندگاهي که تو خودم باشم يه صدايي مياد منو محاکمه مي کنه که چرا به مسجد و قرآن خيانت ميکني؟ چرا خرابکاري مي کني ؟ از خودم مي پرسم من که کاري نکردم اين همه فعاليت ولي زود خاطره تلخ گذشته يادم مياد که نکنه يکي ديگه خلاف ميکنه پيش خدا به اسم ما نوشته ميشه نکنه ما هم تو گناه ديگران شريکيم و از اين حرفا
چه قدر دلم مي خواست اينجا محيطي باشه كه نقد كنيم و نقد بشنويم براي اموختن و نه براي متهم كردن و بر چسب زدن و تكفير
اما ....
به هوش باش که امروز کوفه تهران است و ذوالفقار گرفتار نيزه داران است
مساحتي است پر از چهره هاي رنگ به رنگ که فتنه پشت نقاب فريب پنهان است
براي آنکه عدالت به خون بغلطد باز قلم، زبانه ي شمشيرهاي برّان است
علي هميشه غريب است و تا ابد مظلوم شهيد زخم زبان هاي سايه مردان است
به هوش باش که بوي نفاق مي آيد به دست مردم نااهل، برگ قرآن است
مبادمان که به تکرار کوفه بنشينيم کنون که خانه ي ما در مسير توفان است
براي حلقه ي دل دست مهر مي خواهيم علم، به دوش کسي از تبار باران است
مباد غفلت از اين روزهاي پر آشوب که کوفه تا ابد از کرده اش پشيمان است
پروانه نجاتي