• وبلاگ : شاهد
  • يادداشت : داغووووون
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهم نيست 
    جمعه نزديک ميشه و ماجراي حرمله داره تصوير ميشه . شايد حرمله خيلي شقي تر از اوني باشه که با ياداوري اسم منحوس و شکل ملعونش ياد مولامون عباس ابن علي عليه السلام بيفتيم و باز شايد زودتر از پخش قسمت بعدي مختارنامه نبايد زياد راجع بهش حرف زد . اما يک شعر از " زروئي نصرآباد" شايد دلها رو هر وقت و هر جا باشه ببره به زيارت اشک و آه و افسوس . طولانيه ولي خيلي مي ارزه خواستم همه اش رو بگذارم ولي نشد:

    شراره مي‌کشدم آتش از قلم در دست
    بگو چگونه توان برد سوي دفتر دست؟

    قلم که عود نبود آخر اين چه خاصيتي است
    که با نوشتن نامت شود معطر دست؟

    حديث حسن تو را نور مي برد بر دوش
    شکوه نام تو را حور مي‌برد بر دست

    چو دست برد به تيغ، آسمانيان گفتند:
    به ذوالفقار مگر برده است حيدر دست؟

    بريد باد دو دستي که با اميد امان
    به روز واقعه بردارد از برادر دست

    چو شير، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
    به حمل طعمه نيايد به کار، ديگر دست

    گرفت تا که به دندان، ابوالفضايل مشک
    به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست

    هواي ماندن و بردن به خيمه، آبِ زلال
    اگر نداشت، چه انديشه داشت در سر، دست؟

    مگر نيامدنِ دست از خجالت بود
    که تر نشد لب اطفال خيل و شد تر، دست

    به خون چو جعفر طيار بال و پر مي‌زد
    شنيده بود: شود بال، روز محشر، دست

    حکايت تو به ام‌البنين که خواهد گفت
    وزين حديث، چه حالي دهد به مادر دست؟

    به همدلي، همه کس دست مي‌دهد اول
    فداي همت مردي که داد آخر دست

    به پاي‌بوس تو آيم به سر، به گوشه‌ي چشم
    جواز طوف و زيارت دهد مرا گر دست

    به دوست هر چه دهد، اهل دل نگيرد باز
    حريف عشق چنين مي‌دهد به دلبر دست
    به نقل از سايت مختارنامهwww.mokhtarnameh.com