دلتنگ آدميان بودي و آرزومند سعادتشان. قلبت، به عشق هدايت آنان مي تپيد. خدايت، اين گونه ات ديد که تو را برگزيده و به سوي بندگانش روانه ات ساخت.در کنار مردمان ايستادي تا پنجره اي رو به ملکوت باشي و دست بندگان را در دست فرشتگان بگذاري و انسان ها را تا خدا بار دهي.کدام انسان، با برکت تر از تو که از يک سو، صورت پرستان و نااهلان، از «چراگاه حلم» تو روزي مي خوردند و از سوي ديگر، دوستانِ اهل معني، از منبع علم تو ارتزاق مي کردند؟!
«مرتع حلمش چراخواران صورت را ربيع منبع علمش جزاخواهان معني را جزا»
بعثت تو، بشارت بهار است و نويد نور و سرور.بعثت تو، کليد رهايي از قفس خودخواهي هاست و مژده پرواز در اوج انسانيت.تو با بعثتت، باراني شدي بر دل هاي کويري و نسيمي شدي بهاري و گره گشا، تا گره از کار فروبسته بشر بگشايي.کاش ما نيز به سهم خويش، به تو اقتدا مي کرديم و نسيمي بوديم بهاري و گره گشا!