• وبلاگ : شاهد
  • يادداشت : يه واحد اجباري!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عمريست که شانه بر گيسوان پريشان انتظار راه ندارد و از کوچه پس کوچه‌هاي بي کسي مسافري نمي‌گذرد.

    روزگاريست که دل تنها مي‌تواند در جوهر قلم، زبان به درد دل گشوده، گلايه‌اي غمگين بر صفحه کاغذ بنگارد.

    برگهاي دفتر دردهاي بيصدا، يکي پس از ديگري پر از واژه‌هاي غمگين و تکراري مي‌شوند و هر دفتري با تمام احساسات مکتوبش، در گوشه طاقچه‌اي گرد و خاک ميخورد تا از دفتر انتظار ورقي برگشته و پس از سالها غروب، روزي نيز داستان طلوعي تکرار شود. گلبرگهاي شکفته در فصل انتظار، يکي پس از ديگري و هرکدام در باغي، بيصدا بر زمين مي‌ريزند و تنها کبوتران آواي بي‌صداي آنان را مي‌شوند.

    يک روز درخت انقلاب برگ و باري مي‌گيرد و يک روز نهال انتفاضه گرفتار پاييز مي‌شود.

    هنوز داغ لاله‌اي بر دل چنگ ميزند، که فرياد کودکي از گوشه ديگري از اين خاک، بر آسمان ميرود و خنجري ديگر بر دل يک باغبان وارد مي‌گردد.

    از ديار مظلومي که اگر هر روز گوش بر ديوار درد دلهاي او بگذاري صداي ناله و شيون از جاي جاي آن بر مي‌خيزد، امروز ناله‌اي غريبتر و آوايي غم‌انگيزتر به گوش مي‌رسد. گويا گلهاي تازه شکفته را گلچيني بيرحم سر مي‌برد و از اين ماجرا دست التماس بر دامن اشکها و راز و نيازهايمان آويخته شده است.

    آه از اين سراي خاکي که هيچ دستي را به دستي نمي‌رساند و گلهاي آشفته را به آوارگي مي‌کشاند.

    امروز اين گلزار عراق است که بر گلهاي پرپر خود ندبه کرده و بر مزارشان فاتحه مي‌خواند و اين دست التماس کودکان بي‌گناهيست که در ميان آتش ظلم خونخواران مي‌سوزند و هل من ناصري مي‌خوانند که جز در کربلا آسمان را عزادار و زمين را سوگوار نساخت.

    اي لايزال هميشه ماندني

    از اين جاده گلرنگ مسافري بفرست که روزگاريست زمينيان و آسمانيان انتظارش را مي‌کشند و در حسرت خمار ديدگانش سر بر آسمان فرياد مي‌کشند:

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });