پيام
+
يک شاخه رز، يک شعر، يک ليوان چايي
آنقدر اينجا مي نشينم تا بيايي
از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم
حالا شدم يک مرد ماليخوليايي
بعد از تو خيلي زندگي خاکستري شد
رنگ روپوش بچه هاي ابتدايي
يک روز من را مي کشي با چشمهايت
اينجا پر است از اين رمانهاي جنايي
اي کاش مي شد آخرش مال تو بودم
مثل تمام فيلم هاي سينمايي
حالا که هي تجديد چشمان تو هستم
مي بينمت در امتحانات نهايي
كويرسبز
91/4/22

*شاهد*
اما نه!مدتهاست بر اين ميز مانده ست ...
يک شاخه رز،يک شعر،يک ليوان چايي
*شاهد*
شاعر: رضا عزيزي