پيام
+
نمي دانم چرا افتاد در دستم انار تو
چگونه دانه هايم ريخت پاي شاخسار تو
مجابم کن ... بدانم! کي شدم آن دشت بي تابي
که مي تازند درمن اسب هاي بي سوار تو
به نارنج و به باد مشرقي حساسيت دارم
به هر عطري که دل را مي برد سوي ديار تو
نمي خواهد بپرسي مقصدم را ؛ خوب مي داني
قرق کرده تمام ريل هايم را قطار تو
چه مي کردي اگر يک روز دنيا مال ما مي شد!؟
تمام جاده ها اين سو و من آن سو کنار تو
← اف1 ✿
91/4/27
*شاهد*
بيا روراست باش و گفتني ها را بگو با من //
که دلگيرم هنوز از جمله هاي درد دار تو
*شاهد*
مرا پيدا کن از پس کوچه هاي خيس دلتنگي//
مني که گم شدم در نام هاي مستعار تو
*شاهد*
به پر حرفي نيازي نيست ، مي دانم که مي داني//
زمستان مانده در تقويم روحم تا بهار تو
*شاهد*
شعر از : حسنا محمدزاده