پيام
+
تنــت مي ســوزد از بــي داد عصر سرد نـــامردي
و من در خواب غفلت بودم و در دام بي دردي
تو را با نام بودا سـوختند و حالا به پا کردند
به پيش چشم عالم، قصّه هاي ناجوانمردي
هنوز از قصّه ي هابيليان بوي تو مي آيد
که در افسانه هاي شرقي اين دشت مي گردي
تو را بر کنفرانس بي عدالت ها اميدي نيست
نــداي "يــا محمّـــد" را به يـــاد دهر آوردي

ميراب عطش
91/5/9
*شاهد*
دوبــاره عصــر آهــن آبـــرويـــش رفـــت با آهت ///
تو دست آهنينش را چه مظلومانه روکردي
*شاهد*
شعر از شـــاهد
بي يار
دوبــاره عصــر آهــن آبـــرويـــش رفـــت با آهت