اتل متلهای قبلیم که یادتون هست. خیلیها ـ یعنی تقریبا همه ـ وقتی خوندنشون میگفتن اینها شعرهای خودت نیست. مال آقای سپهره.
حالا اومدم بگم : من کجا و سپهر کجا. درسته من تحت تأثیر ایشون بودم وهستم .اون هم از نوع شدیدش. این شعرها رو هم وقتی گفتم که ایشون تازه شروع به شعر گفتن کرده بودن و تو نشریه فکه مطلب می زدن و کمتر کسی بین مردم میشناختشون. ولی من شیفته صراحت و پاکی و روونی کلامشون شده بودم و هیچ قالبی رو واسه گفتن حرف دل روونتر از قالب ایشون پیدا نکردم.
شعر سپهر مثل گدازههای آتش فشان، روون و زیبا و سوزنده ست. از دل کوه بیرون میاد و به هر چی برخورد کنه، هرچه قدر هم که محکم باشه تا عمقش نفوذ میکنه و همونجا محکم میمونه!
اتل متل یه شاعر...
اتل متل یه شاعر
کنج اتاق نشسته
با یک تیکه کاغذو
یه قلب پینه بسته
میخواد که باز حرفشو
تو گوش کاغذ بگه
کب.تر قلبـــــش و
به آسمون پر بده
ـ: سلام کاغذ خوبم
منم همون غریبـــه
که روی خوشبختی رو
تو این دنیا ندیده
میخوام واسه تو امشب
یه شعر نو بخونم
حرف دلم رو باز هم
به گوش تو بخونم
راستی میدونی قلبم
برای چی شکسته؟
غباری از کدوم غم
روی دلم نشسته؟
امشب جلوی چشمام
عکس شهید همته
اسمش برای قلبم
تداعی غربــــــــــته
میگفت جوون بلند شو
به فکر کشورت باش
برای حفظ اسلام
مطیع رهبرت باش
حاجی نیستی ببینی
وقتی بلند میشیم ما
یه عده با اسم دوست
داد میزنن که برجا!
شکْه میشیم میگیم که
مطیع رهبریم ما
میگن : باشه ولیکن
همه به فرمان ما!
میگیم که با جوونها
باید که مهربون بود
مثل امام و رهبر
با اونها همزبون بود
میگن: برو بچه جون
حرفای غربی نزن
سرت رو بنداز پایین
هر چی که من میگم، من!
حاجی آخه میدونی
ما مدیونیم به شما
شما که انقلاب رو
دادید به دستای ما
حیفه تو شهر شاهد
غریب باشه شقایق
همیشه ابری باشه
هوای قلب عاشق
تا حالا دشمن ما
رودر رومون میجنگید
اما میگفت که باید
در رو به روش ببندید
اما حالا دشمنا
با دوست فرقی ندارن
خیلیا با اسم دوست
رو گلها پا میذارن
قصه غربت ما
انگار تموم نمیشه
باید که حرفامون رو
به چاه بگیم همیشه
حاجی فدای صفات
ازون بالا نگام کن
تو این جنگ دوباره
تورو خدا دعام کن
حاجی به جون زهرا
فکر نکنی بریدم
این حرفا از رنجیه
که این روزا کشیدم