امروز حرم حضرت علی(ع) بودیم تا شنبه ظهر نجفیم و بعدش ایشالا کربلا!
داخل حرم صفای خاصی داشت، اینجا دروازه ملکوت است، اینجا دروازه بهشت است، هرچند که دیوار و طلا و نقره و آیینه کاری و ... است اما تا واقعیت ملکوتی اینجا را درک نکنی همه اش ملک است و ماده!
در اینجا مهجوریت قرآن ناطق را می توان حس کرد، اینجا یکسره می توان مظلومیت تاریخ را دید، از سقیفه تا خانه نشینی،از آتش پشت در و میخ تا شمشیر در نیام از دفن شبانه تا ناله های شبانه ، از فرق شکافته تا سیصد سال قبر پنهانی مولا از شهادت فرزندان علی(ع) تا غیبت اقا...
اینجا فاصله بین غنی و فقیر را براحتی میتوان طی کرد، اینجا ثروتهای میلیاردی را با ثروتهای تک رقمی براحتی میتوان مقایسه کرد. اینجا صدای کودکان یتیم و بی سرپرست و گرسنهی سرتاسرجهان هنوز بگوش میرسد .اینجا لبریزی کاسه های نقره اجین را ،و سفالینه های خالی از شیر کودکان را می توان حس کرد.
و من می دانم که علی(ع) هنوز هم مولا و پدر آنهاست.
اینجا علی با تمام ارزوهایش برای بشریت مددفون است . علی و نهج البلاغه اش ، حکومتش و عدلش تنها در خوابهای زیبا متصورند و فقط نامهایی دلنشینند...
اینجا سخنان علی و داستان حکومتش تنها افسانه ای همچون داستانهای زیبای شاهنامه اند فقط همین!
اینجا جهل و ترس بیداد می کند. بازار را که بگردی پر است از لباسهای کودکانه برای بچه های عراقی انهم با نقش یونیفورم اشغالگران خاکشان!! و چه بی خردانه مادران و پدران این دیار پول می دهند برای اسارت کودکشان.
اینجا همه اش تحقیر است و توهین، جهل است و ترس...
اللهم عجل لولیک الفرج.
شب جمعه است و حالا هم بعد از کافی نت می ریم حرم ، چه بخواهید و چه نخواهید دعایتان خواهیم کرد.
دعا کنید مولا مارا بپذیرد.