مطمئن باشید هیچگونه اغراق گویی و بزرگ نمایی در این متن وجود ندارد. البته نیازی هم به ارائه مستندات نیست! از تمامی هموطنان خارج از کشور که این متن رو می خونن معذرت می خوام .
آخر شب بود، دریکی از بازارهای بزرگ شهرمون! بودیم خیابونها داشت خلوت می شد، مردم هم از خریدهای بازار فارغ شده بودند و داشتند به خانهایشان می رفتند تاکسی ها و مسافربرهای شخصی همه مسیرهای خودشان را فریاد می زدند و عابرین پیاده نیز بسته های خرید بازارشون روکه در دست داشتتند بسمت منازل خود می بردند و بعضی هاشون هم با یه سوال سوار ماشین های کنار خیابون می شدند.
وارد بازار شدم پیاده رو تقریبا خالی از عابر بود.
خلوتی پیاده رو با شلوغی های سطح اون نظرمو جلب کرد!
منظره بسیار جالب بود! فقط باید دید مثبت داشت! رنگهای گوناگون و آشغالهای رنگارنگ! یکی دوتا مامور شهرداری هم شروع کرده بودند به تمیز کردن بازار!!
از همون اول پیاده رو(منظورم اول چهارراه) از این سنگ فرش های "چپندرقیچی نمی دونم چند ظلعی – به رنگ خاکستری و قرمز مرده!" پوشیده شده بود که دوده ی سیاه شهر تقریبا همش رو خاکستری کرده بود. دو متر اون طرف تر سیمانی که معلوم بود حدودا 10 الی 15 سال پیش انجام شده بود با ترک های فراوان و پستی و بلندی های زیاد و آب های جمع شده بصورت تالاب های بسیار کوچک در اثر مرور زمان و فرسایش زمین پدیدار گشته بودو بعد موزائیک های خاکستری و بعد ، یک پله پایین تر، سیمان و همینطور همانند دشتهای ناهموار رنگارنگ، پیاده رو گاهی 75 سانتی متر تا یک متر بالا و پایین می رفت.انگار کوهنوردی یا حتی صخره نوردی می کردی! نه یک آدم معلول که یک آدم سالم بالغ هم نمی تواند درست روی پیاده رو حرکت کند!
خیابون و بلوارهم به رنگ خاکستری مرده و آب نشتی فاظلاب و بوی تعفن و نجاست آن از گوشه گوشه خیابون به پیاده روها هم سرک می کشید! مثل این فیلم های سینمایی غربی هست که شهر رو خاکستری نشون میدن البته از نوع ایرانیش!
کاغذهای سفید و قرمز ، پاکتهای سیگار، ته سیگار، برگ میوه و میوهای گندیده، جعبه کفش و لباسهای مردانه وزنانه که عکسهای تبلیغاتی متنوعی روی آنها نقش بسته بود، چوبهای صندوق میوه، پوسته تخمه ها و تنقلات و یه کم اونورتر سرهای بریده شده ماهی های ماهی فروشان با عطر دلنشین آن!!!، ظروف شیشه و چینی شکسته شده انباشته شده و بسیاری چیزهای مشمئز کننده، آذین کننده این سطوح ناهموار بودند.
گربه ها هم کم کمک سروکله شان پیدا شده بود و با ترس و لرز پشت آشغالها مشغول تناول بودند.
مغازه ها به لوکس ترین و گرانترین ویترین و دکوراسیون مجهز بودند البته با بدترین سلیقه و بدون …. ، اجناس داخل هر یک از مغازه ها به صدها میلیون تومان و فروش روزانه شان گاهی هم به میلیون ها تومان هم می رسید. و کوچه...
شهر شما چی حتما همینجوره مگه نه!!
خاله ام رفته بود اروپا اونجا همش چادر زده بود وقتی برگشت(بعداز 2هفته) گفت این چادرم رو هنوز نشسته ام اینقدر اونجا تمیز بود که نگو!!!
احادیث و روایات اسلامی رو درباره پاکیزگی و نظافت تو ذهنم مرور می کردم.
شهر امام زمان(عج) اینگونه باید باشد؟
اون مدینه ی فاضله ای که اول انقلاب ازش دم می زدیم کجاست؟
بنظر شما امام زمان از قدم زدن در خیابونهای این شهر لذت می برد!
ولله که مردم خوبی داریم اما چرا اینگونه است؟ کجای کار اشتباه می کنیم؟
ایا وقت اون نرسیده است که اسلام رو از روی منابر و لای کتابها و حوزه به سطح جامعه بیاریم؟
چگونه و چه کسی و کی؟
اینجا ... است. مرکز یکی از استانهای کشور!