تصویر بارگاه ملکوتی ائمه بقیع قبل از تخریب توسط وهابیت ملعون و منحوس در شوال 1344 ه . ق ( جامانده)
بررسی اوضاع و احوال کنونی وهابیت در گفتوگوی صمیمانه دانشجویان با دکتر عصام العماد( پایگاه حوزه -پرسمان . آذر 1386 . شماره 60)
عصام العماد، این بار با حضور در بین دانشجویان، بار دیگر، نقاب از چهره کسانی برداشت که به تعبیر او، بیمارانی هستند که به جای مبارزه با اسرائیل و آمریکا و آزادسازی سرزمینهای اشغال شده از دست صهیونیستها و جلوگیری از به یغما بردن منابع مسلمانان، «قبرستیزی» را اولویت اول و آخر خود قرار دادهاند. اگر میخواهید به پاسخ پرسشهای زیر دست یابید، گفت و شنود دکتر عصام العماد با دانشجویان را بخوانیدچرا وهابیها لائیک میشوند؟ رابطه رشد همزمان وهابیت با فرهنگ مادی لیبرال دموکراسی چیست؟ کدام یک از بزرگان اهل تسنن، علیه وهابیت کتاب نوشتهاند؟ مگر حضرت علی علیه السلام جزء صحابه پیامبر نیست؛ پس چرا وهابیت علیه وی تبلیغ میکنند؟ انگیزه وهابیت از پیوند زدن غُلات با شیعیان چیست؟ قبرستیزی از سوی وهابیت، یک عقیده است یا یک بیماری؟ آیا از علمای شیعه هم کسی وهابی شده است؟ آیا وهابیت یک فرقه سیاسی است؟ فرق بین وهابیت امروز با خوارج دیروز چیست؟
بنده متولد سال 1965م. هستم و 41 سال سن دارم؛ در دانشگاههای عربستان درس خواندم و شاگرد مفتی اعظم عربستان، بنباز بودم و قبل از شیعه شدنم، کتابی در مخالفت با شیعه و حضرت علی علیهالسلام نوشتم. قبل از شروع سؤالات، میخواهم مسئلهای را مطرح کنم و آن اینکه وهابیت در قرن بیستم، با وهابیت در قرن نوزدهم و قرن هیجدهم، متفاوت است. تحول در ویژگیهای دوران معاصر، منجر به دگرگونی در درون وهابیت شده است و این، یک امر طبیعی است. دانشجویان و جوانان جدید وهابی، مثل دانشجویان وهابی قدیم نیستند و تفکرات و سؤالات آنها، با قبل تفاوت پیدا کرده است؛ یعنی اگر در آن زمان، اعتماد آنان به اندیشههای افرادی چون شیخ محمد بن عبدالوهاب، یک اعتماد کامل و صد در صد بوده، اما در این عصر، آن اندیشهها را بسیار زیر سؤال میبرند. در وهابیت، جریانهای جدیدی ایجاد شده که در زمان ظهور وهابیت، هرگز وجود نداشتند. شناخت این جریانها برای شناختن وهابیت معاصر، بسیار لازم و مفید است و من هم در مقالهای با عنوان «جریانات جدید وهابیت»، به این مسئله پرداختهام. امروزه کتابها و مقالات زیادی از سوی عالمان وهابی در اعتراض به اندیشههای شیخ محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است؛ من هم در کتاب «نقد وهابیت از درون»، این مسئله را مطرح کردهام و به نقد وهابیت توسط یک فرد وهابی معاصر پرداختم. نقد وهابیت از درون، از زوایای گوناگون، بسیار مهم و مفید است؛ زیرا وقتی ما از دیدگاه شیعه، به نقد وهابیت میپردازیم، این نقد برای ما، برهانی، منطقی و عقلی است ولی برای یک فرد وهابی قابل قبول نیست؛ اما وقتی من به عنوان یک وهابی، از دیدگاههای یک شخص مقدس از نظر وهابیت، مثل شیخ محمد عبدالوهاب صحبت و انتقاد میکنم، بسیار مفیدتر و مؤثرتر است و دارای جنبه هدایتی بسیار مهمی است. این مسئله، بارها و بارها تجربه شده که وقتی یک وهابی، کتابی را علیه وهابیت مینویسد، این کتاب باعث هدایت صدها و هزارها وهابی میشود. خود وهابیها هم اذعان دارند که این کتابها، دارای اثر بسیار بیشتری نسبت به کتابهای شیعه و سنی است. در واقع، کتابی که یک شیعه یا یک سنی در ردّ وهابیت مینویسد، ممکن است یک نفر را متحول کند؛ اما کتابی که یک وهابی در ردّ وهابیت مینویسد، بسیاری را متحول میکند. نکته مهمی که باید به آن اشاره کنیم، این است که امروز دیگر دوران وهابیت، رو به پایان است و حتی خود بزرگان وهابیت هم اعتراف میکنند که قرن حاضر، قرن پایان وهابیت است. قرن بیستم، قرن رواج مادیگری، خروج امدادهای غیبی از زندگی بشر، نفی زندگی ماورای مادی و انکار همه نیروهای غیبی و ماورایی در زندگی انسان بود و چون اساس تفکر وهابیت بر مادیگری استوار است، این قرن، قرن موفقیت و اوج وهابیت بود. توسل، استغاثه، زیارت قبور مردگان، زندگی پس از مرگ و اموری از این دست، مسائلی ماورای مادی و غیبی هستند و وهابیت، به انکار همه آنها پرداخته است. بنابراین، میتوان گفت که وهابیت، یک اندیشه غربی است و ریشه در مادیگری غرب دارد. یکی از دوستان من، در ابتدا کمونیست بود و سپس وهابی و بعد شیعه دوازده امامی شد. من از او سؤال کردم که چرا شما از کمونیسم به وهابیت روی آوردی، او در جواب گفت: وهابیت و کمونیسم، بسیار به هم نزدیکند؛ یعنی خدای وهابیت، یک خدای جسمانی و غیرمجرد است که مسائل غیبی درباره او مطرح نیست. سایر امور غیرمادی نیز در وهابیت جایی ندارند و بسیار به کمونیسم نزدیک است. همچنین ما میبینیم که در مناطق وهابینشین، خیلی از وهابیها بیدین میشوند و خیلی از بیدینها نیز به وهابیت روی میآورند. بنابراین، گسترش وهابیت در ابتدای قرن بیستم، به دلیل دور شدن انسان از خدا در آن زمان بود؛ نه به دلیل استدلالهای عقلی و قوی وهابیت. اکنون که انسان در این قرن شروع به بازگشت به سوی خدا کرده، وهابیت نیز رو به افول میرود و این، مسئله مهمی است که من میخواستم در ابتدا به آن اشاره کنم و بعد از آن، به پاسخ سؤالات بپردازم.
عامل اصلی و اساسی که باعث شیعه شدن شما شد، چه چیزی بود؛ یعنی برای اولین بار، چه کسی یا چه جملهای یا چه کتابی، به ذهن شما تلنگر زد و جرقه شیعه شدن شما چگونه زده شد؟من در ابتدای صحبتم گفتم که این زمان، زمان بازگشت به خدا و دین است؛ ولی نه هر دینی؛ بلکه دین واقعی و درست. در این زمان، هزاران انسان به تشیع راه یافتند که من نیز یکی از آنها بودم؛ یعنی در واقع، زمان معاصر، زمان امام علی علیه السلام است. در زمان معاصر، به دلیل افزایش آزادی فکری و نیز فراگیری و گسترش امکانات رسانهای و اینترنتی و چاپخانهها، حامیان و شیعیان امام علی علیه السلام در جهان بیشتر شدهاند. در زمانهای گذشته، تنها دشمنان امام علی علیه السلام بودند که بر ضد وی فعالیت میکردند و اجازه نمیدادند شخصیت واقعی او به مردم شناسانده شود؛ زیرا میدانستند که اگر این اتفاق بیفتد، همه، شیفته و شیعه او خواهند شد. این سیاست، از زمان امویان تا کنون ادامه داشته است. همین امروز هم اگر شما به دانشگاههای کشورهای مختلف بروید، میبینید که پایاننامههای زیادی در مخالفت با امام علی علیه السلام نوشته شده است. تا زمان معاصر، وضع بدین گونه بوده است؛ اما در زمان معاصر، تحولات در زمینههای مختلف، به نفع امام علی علیه السلام و شیعه صورت گرفته است. مسلماً اگر جو آزادی به وجود بیاید، پیروزی از آن امام علی علیه السلام و شیعیان است. بر اثر همین تحولات و افزایش آزادیها، کتابهای زیادی در دفاع از امام علی علیه السلام که قبلاً اجازه چاپ نداشتند، به چاپ رسیدند. در واقع، جریان جدید روشنگری، در جهان اهل تسنن شکل گرفت و منشأ آن در تشیع نبود. یکی از این کتابها، کتاب ابن عقیل بود. وقتی من این کتاب را خواندم، دیدم با اینکه نویسنده آن شیعه نیست، اما دیدگاههای متفاوتی را درباره امام علی علیه السلام مطرح کرده است و جواب کتابهایی را که بر ضد امام علی علیه السلام نوشته شده، داده است. یکی دیگر از این افراد، متفکر بزرگی به نام عباس محمود عقاد است که دارای بیش از 300 کتاب است. وی کتابی به نام «امام علی علیه السلام» نوشت و انقلابی را در جهان اهل تسنن ایجاد کرد. وی میگوید: من در جامعهای زندگی کردم که همه بر ضد امام علی علیه السلام هستند و او را محکوم میکنند؛ درست مانند زمان امویان که امام علی علیه السلام علناً مورد لعن قرار میگرفت. من خود نیز این مسئله را در دانشگاه عربستان مشاهده کردم. بعد از مدتی، چاپ این کتاب ممنوع شد؛ اما شخص دیگری به نام عبدالرحمن شرقاوی، کتاب دیگری در دفاع از امام علی علیهالسلام نوشت و انقلاب دیگری را در جهان اهل تسنن به وجود آورد. چاپ این کتاب هم ممنوع شد و نویسنده آن به زندان انداخته شد و عده زیادی از علما، خواندن آن را هم حرام اعلام کردند. پس از این کتاب، کتاب دیگری با عنوان «ابناء الرسول در سرزمین کربلا»، توسط خالد محمد خالد نوشته شد که آن هم ممنوع و تحریم گردید. در واقع، جنگی در درون جهان اهل تسنن ایجاد شد و عده زیادی، با اینکه شیعه نشدند، اما با شخصیت و مقام امام علی علیه السلام آشنا شدند و به دفاع از او پرداختند. در نتیجه، جهان عرب اهل تسنن، به دو شاخه تقسیم شدند؛ گروهی مخالف امام علی علیه السلام و گروهی مدافع امام علی علیه السلام و این جریان، به نقاط مختلف جامعه اهل تسنن و حتی به کلاسهای درس دانشگاهها نیز کشیده شد. یکی از متفکران اهل تسنن میگوید: قبلاً امام علی علیه السلام باعث ایجاد شیعه و سنی در جامعه اسلامی شده بود؛ اما امروزه این موضوع، خود جامعه اهل تسنن را نیز به دو دسته تقسیم کرده است. نکته جالب اینجاست که حتی وهابیت هم به دو گروه تقسیم شدهاند؛ گروهی مخالف امام علی علیه السلام و گروهی مدافع امام علی علیه السلام و این، نکته عجیبی است. در دانشگاه عربستان، یکی از استادان مرد، به نام فرهان مالکی و یکی از استادان زن، به نام ام مالک که هر دو وهابی هستند، کتابهایی را در دفاع از امام علی علیه السلام نوشتهاند. اینها همان جریانات جدیدی است که در وهابیت ایجاد شده است. امام علی علیه السلام داخل اهل تسنن و وهابیت شده و در سالهای اخیر، هزاران سنی و وهابی، شیعه شدهاند. بر اساس آمارهای موجود، در قرن اخیر، بیش از چهل میلیون سنی و وهابی، شیعه شدهاند. بنابراین، امروز دیگر زمان، زمان امام علی علیه السلام است.
یکی از اصول اساسی عقاید اهل تسنن، اعتقاد آنها به عدالت صحابه است و یکی از اختلافات اهل سنت با دیگر فرق اسلامی، به اعتقاد آنها به عدالت همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است. که آنها معتقدند هیچ کس حق ندارد از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله بد بگوید و به آنها توهین کند، اگر واقعاً اهل سنت، چنین اعتقادی دارند، پس چرا بر خلاف اعتقاد خود، بر ضد امام علی علیه السلام کتاب و مقاله مینویسند؟یکی از مسائل مشترک بین اهل سنت و وهابیت، همین مسئله عدالت صحابه است و همین مسئله، یکی از تناقضاتی است که باعث به وجود آمدن پدیده راهیافتگان در قرن بیستم شده است. در واقع، علت شیعه شدن بسیاری از کسانی که از اهل سنت و وهابیت به تشیع راه یافتهاند، همین تناقض در مسئله عدالت صحابه است. این مطلب، برای خود من هم سؤال بوده است که چرا ما عدالت همه صحابه را قبول داریم؛ اما عدالت امام علی علیه السلام را زیر سؤال میبریم و بر ضد او مطلب مینویسیم؛ در حالی که شخصی مثل معاویه را عادل میدانیم. در میان وهابیت، یزید، به عنوان امیرالمؤمنین معرفی میشود و از هند به عنوان زن بزرگ اسلام یاد میشود و کتابهای بسیاری در دفاع از معاویه نوشته شده است. امروز من میتوانم در دانشگاه عربستان، دو ساعت در تعریف از یزید، معاویه، ابوسفیان و ولید، به عنوان شخصیتهای بزرگ اسلام، سخنرانی کنم؛ اما اگر یک کلمه درباره امام علی علیه السلام سخن بگویم، یا یک حدیث در دفاع از فاطمه سلام الله علیها نقل کنم، از دانشگاه اخراج میشوم. بنابراین، این تناقض، در عقاید و رفتار وهابیت و اهل سنت وجود دارد و آنها هم هیچ جوابی برای این ندارند.
روش وهابیت برای تخریب چهره شیعیان در میان وهابیان و دیگر فرق اسلامی، چگونه است و آنان از چه وسیلههایی استفاده میکنند؟یکی از کارهایی که اینها برای این منظور انجام میدهند، این است که شیعیان دوازده امامی - که تعداد آنها بیش از چهارصد میلیون است - و غُُلات و علیاللهیها - که شاید به صد هزار نفر هم نرسند- را یکسان جلوه میدهند و به طور عمدی، میان آنها همبستگی و اتحاد نشان میدهند. علت این کار، این است که اینها به این نتیجه رسیدهاند که قرن امروز، قرن شیعه است و برای اینکه جلوی پیوستن اهل تسنن و وهابیها به تشیع را بگیرند، تمام عقاید غلات و علیاللهیها را به شیعیان نسبت دادند که خود بنده نیز قبل از شیعه شدن، از روی جهل، چنین عقیدهای داشتم و تمام عقاید کفرآمیز علیاللهیها و حتی عقاید منحرف بهاییت را منتسب به شیعه میدانستم. سران وهابیت تلاش میکنند که بهاییت و بابیت را نیز به عنوان شیعه دوازده امامی معرفی کنند و تمام کتابهایی را که توسط شیعیان علیه این دو فرقه نوشته شده، ممنوع کرده، اجازه چاپ و نشر به آنها نمیدهند و چون بنیانگذاران این دو فرقه، قبل از انحراف، شیعه بودهاند، تلاش میکنند تا آنها را همچنان شیعه معرفی کنند. من بعد از بررسی و تحقیق، متوجه شدم که اکثر کتابهای مخالف بهاییت و فرقه علیاللهی و...، توسط شیعیان نوشته شدهاند و بیشترین هجوم و حمله از سوی این فرقهها، متوجه شیعه بوده است؛ اما عالمان وهابی، بر خلاف واقعیت، عقاید این فرقهها را به شیعه نسبت میدهند؛ تا جلوی شیعه شدن وهابیان را بگیرند و این، مهمترین راه تخریب چهره شیعه توسط وهابیون است.
شما در عربستان، در چه رشتهای تحصیل کردهاید؟رشته تحصیلی من، حدیثشناسی بر اساس مبانی اهل تسنن بود و مدرکم، دکترای علوم حدیث است. من از سن 6 سالگی، وارد حوزه علمیه وهابیت شدم و به تحصیل علوم دینی مشغول شدم؛ تا اینکه به دانشگاه وارد شدم و در این رشته تحصیل کردم؛ البته بعد از اینکه من شیعه شدم، به من مدرک ندادند؛ ولی خودم بعداً تحصیلاتم را تکمیل کردم.
شما برای شیعه شدن، ابتدا تحقیقات خود را از چه کتاب و منبع شیعی شروع کردید؟من ابتدا با کتابهای مرجع بزرگ شیعه، شیخ مفید (ره) شروع کردم و وقتی این کتابها را خواندم، دیدم که به تمام شبهات و مشکلات در آنها پاسخ داده شده است؛ حتی شبهاتی که در قرن معاصر مطرح شده است و بعد از خواندن این کتابها، کاملاً شیعه شدم.
آیا بعد از شیعه شدنتان، نقدی بر کتابهایی که علیه شیعه نوشته بودید، نوشتید؟در واقع، شیعه شدن من، ردیهای بر تمام آن کتابهاست.
به نظر شما، ارتباط وهابیت با صهیونیسم و سیاستهای آمریکا در منطقه چیست؟امروز برای ما روشن است که فرقه بهاییت، به دست استعمار روسیه ایجاد شد؛ اما به طور صریح و واضح نمیتوانم بگویم که وهابیت، به دست انگلستان به وجود آمد؛ اما داشتن تفکر وهابیت، خود به خود، منجر به گرایش به انگلستان و آمریکا خواهد شد. به اعتقاد من، توحید وهابیت، یک توحید آمریکایی و انگلیسی و در خدمت استعمار است. تفکر وهابیت، انسان را به سوی فضای قبرستان میکشاند و او را از جهان خارج میکند. صحبت و فکر روز و شب و تمام لحظات وهابیان، اخبار قبرستانها و گورستانهاست و وهابیان، همواره آماده حمله به قبرستانها و قبرها هستند؛ در حالیکه در سالهای قبل، تمام قبرستانها خراب شده، دیگر قبرستانی وجود ندارد و این در بین آنها به یک بیماری روانی تبدیل شده است. من یادم میآید که وقتی وهابی بودم، هنگام عبور از کنار قبرستان، فرار میکردم و همان طور که لبنانیها و فلسطینیها علیه اسراییل عملیات استشهادی انجام میدهند، ما علیه قبرستانها عملیات استشهادی میکردیم. یعنی توحید وهابیت، یک توحید قبرستانی است. شما به کتاب خداشناسی شیخ عبدالوهاب نگاه کنید؛ اولین بحثی که در آن مطرح میشود، قبر، زیارت قبور، توسل به قبور و... است و اصلاً صحبتی از خدا نیست و وقتی انسان این گونه شد، وابسته به آمریکا خواهد شد؛ چون دیگر مسائل دینی برای او مهم نیست؛ دیگر خداشناسی برای او مهم نیست؛ دیگر آمریکا و اسرائیل برای او خطر نیست؛ بیدینی برای او خطر نیست؛ خطر، قبر است و اگر قبرها خراب شوند، دیگر خطری وجود ندارد و همه چیز جایز است. این، توحید اسلامی نیست؛ توحید آمریکایی است.
دیدگاه وهابیت درباره زن در جامعه وهابیت چگونه است؟یکی از مشکلات وهابیت، همین مسئله زن است. به طور کلی، وهابیت درباره مسائل دینی در قرآن؛ خوب تحقیق و بررسی نکرده است؛ از جمله درباره آیات مربوط به زن در قرآن. یعنی آنها همچنان که در فهمیدن مقام توحید در قرآن اشتباه کردند، در فهمیدن مقام زن در قرآن نیز دچار اشتباه شدند؛ مثلاً یکی از دیدگاههای آنها این است که زن نباید وارد آرامگاه (از جمله بقیع) شود و این را حرام میدانند که این اشتباه بسیار بزرگی است و دلیل آنها برای این مسئله هم حدیثی با این مضمون است: «لعن الله زوّارات القبور» که معلوم نیست درست هم باشد؛ اما اگر فرض را بر این بگیریم که این حدیث درست هم باشد، مربوط به اوایل اسلام است و بعدها پیامبر فرمود: «کنت نهیتکم عن زیارات القبور»؛ یعنی من قبلاً شما را (چه مرد و چه زن) از زیارت قبور نهی میکردم و اکثریت اهل تسنن اعتقاد دارند که حدیث اول، نسخ شده است. در طول تاریخ اسلام، تمام مذاهب و فرق اسلامی به زن، اجازه ورود به آرامگاه و شرکت در تشییع جنازه را میدادهاند؛ مگر آرامگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در منزل همسرش عایشه نبوده است؟ پس اگر آنها ورود زن به آرامگاه را حرام میدانند، چگونه همسر پیامبر در آرامگاه زندگی میکرده است؟ اینها برای این سؤال، جوابی ندارند و برای رهایی از این مشکلات، یک حدیث را قبول میکنند و صد حدیث دیگر در رد آن حدیث را قبول نمیکنند.
|