امروز از اون روزاییه که تو دلم بارون میباره. از صبح دلم گرفته. عصبانیم و به همه می پرم. هر چند لحظه یه بار نگاه به عکست میکنم و بعد سرم رو میندازم پایین. طاقت نگاهت رو ندارم. شرمندگی سرتا پام رو گرفته . من کجا و تو کجا! دلم عجیب تنگته.
جدایی خیلی سخته ...
دست و دلم به شعر نمیره. تا حالا غمهام رو با شعر درمون میکردم و نمیدونم چه حکمتیه که غم تو رو باید تنهای تنها تحمل کنم. حتی شعر هم تناهم گذاشته. نمیاد که نمیاد....
می دونم که با تموم بدیهام دوسم داشتی و نمیدونم که چرا تنها رفتی...
...
..
.....
سلام برسون.