ایام ولادت حضرت معصومه ست. دلم هوای امام رضا کرده. این شعر رو پارسال که مشرف شده بودم گفتم:
مرا به خویش بخوان ، ای تمام خوبیها
که خوب میشود اینجا زخویش خالی شد
فدای پنجره فولاد تو ، دخیل میبندم
دلی که در همه جایش خشوع ساری شد
و آب معنی پاکی ز نور بی حدٌت
که در نهایت عرفان به کام جاری شد
میان صحن تو آنجا که آب می دادند
لبم به جام طلایی رسید و باقی شد
تمام فاصلهها را به عشق پیمودم
و در کنار ضریحت غمم فراری شد
سوار اسب سپیدی که میرسد از راه
برای دیدنش اینجا ، دلم گواهی شد
نگاه گر بنمایی ز خویش میمیرم
که با غبار حریمت دلم بهاری شد
همیشه نام تو را عاشقانه میبردم
خدا کند تو بگویی، که عشق کاری شد
4/5/84 ("1:47)
و
27/5/84