خیلی وقته باهات خلوت نکردم...خیلی وقته خودمونی ننشستم کنارت و از خوبیات نگفتم... خیلی وقته غزلهام بوی تو رو نداره... خیلی وقته بچه ی بدی شدم...
ولی هر چقدر هم که بگذره، بازم تو همون خوب همیشگی هستی... هر وقت که الهه های دورو برم بهم فرصت بدن سرم رو بیارم بالا، بازم حس می کنم لبخندت رو که روزبه روز کمرنگ ترش کردم... به خودت قسم ، خییییییییییییییلی بزرگی...
امروز هم ازون روزهاییه که سرم یه خورده به آسمون چرخید و لبخند منتظرت تا ته قلبم رفت و یادم آورد چقدر بی معرفتم...
من به خوب بودن خودم اطمینان ندارم واسه همینم عاشق هوش مصنوعیم! عاشق اینم که یکی بسازم بهتر از خودم! یکی که حواسش پرت نشه! یکی که منو یادش نره! یکی که من نباشه...ولی تو... تو به من! به منی که خودم هم خودم رو قبول ندارم اطمینان داری . بهم اعتماد کردی و جلوی شیطون رو من حساب کردی و از خوبی هام کری خوندی...و همینه که هربار منو در خونه ت می کشونه...
خدایا...خییییییییییییییلی دوست دارم.آدمم کن.