یه توپ دارم قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه
من این توپو نداشتم
اما دوسش میداشتم
دم مغازه می رفتم
همش نگاش میکردم
به بابا گفتم توپ میخوام
نه قیمه نه سوپ میخوام
بابام منو دعوا کرد
بد جوری بم نگا کرد
اتل متل توتوله
توپه خیلی گرونه
گریه کنون ز خونه
رفتم میون کوچه
یه هو یه مردی دیدم
از جای خود پریدم
میگفت به ما رأی بدید
به حزب ما رأی بدید
اگه به ما رأی بدید
هرچی بخواید می خرید!
ماها فکر شماییم
ما چاکر شماییم!
ماها خاک پاهاتون
فدای خندههاتون
تمام غصههامون
گریهی بچههاتون
دویدم و دویدم
به صندوقی رسیدم
رأی و دادم به صندوق
خنک شدم مثل دوغ
اون آقا انتخاب شد
خوشحالیاش کتاب شد
یه روز گذشت دو روز شد
دو روز گذشت سه روز شد
اما انگار یادش رفت
قولش ز خاطرش رفت
سوار پاترولش شد
حزبش تنها گلش شد
نون و پنیر و پسته
آقاهه تو کاخ نشسته
اما توپ بیچاره
مونده توی مغازه...
دویدم و دویدم
یهو از خواب پریدم
خدا رو شکر خواب دیدم
هر چی تا حالا دیدم
نه رأیی بود نه مردی
نه گریه و نه دردی
ای که با رأی مردم
می شی رئیس مردم!
بدون که این حکومت
هست مث یک امونت
یادت باشه همیشه
دغلکاری نمیشه...