دستای کوچیک دختر کوچولو تو دستای مهربون مامان حس قشنگ نوازش رو تجربه می کنن.
پلکای قشنگش آروم آروم همدیگرو بغل میکنن و زیباتر از هرچی فکر کنی خوابش میگیره ...
مامان با خودش فکر میکنه : چه خوب شد که امروز دل کوچیکش رو نشکوندم و باهاش بازی کردم.مگه چی می خواد غیر از اینکه از من جدا نباشه؟!
درسته که هنوز بلد نیست حرف بزنه ولی می فهمه تنهایی بازی کردن هیچ صفایی نداره !
یه کامپوتر آخرین مدل با کلی بازیهای جور وا جور و سی دی های پر از شعر قشنگ ، وقتی به دل کوچیکش میشینه که تو بغل مامان نشسته باشه و مامان بهش بگه موس رو کجا ببره و روی چی کلیک بکنه.
مامان داره با تموم محبتش به صورت کوچولوی دختر دو ساله اش نگاه میکنه دلش نمیاد از بغلش جداش کنه . خیلی معصوم خوابیده.
خدا کنه فردا هم یادش باشه که نباید دل نی نی رو بشکونه، البته اگه این دنیای پر از التهاب بزاره!!!!