این مطلب رو از وبلاگ دوست عزیزمون علی آقای موجودی اینجا می ذارم. حتما بخونید:
توی دوران جنگ تحمیلی ، دزفول خودش یکی از بزرگترین سنگرهای مقاومت ملت ایران بود. شب 19 اسفندماه 59 ، بچه های مسجد نجفیه دزفول بعد نماز و برگزاری جلسه قرآن برای نگهبانی توی مسجد می مونن. چون جوون ترای مسجد اعزام شدن، اونشب فقط یه تعداد نوجوون 13 و 14 ساله توی مسجد برا نگهبانی می مونه .
یه عده میرن سر نگهبانی و یه عده پتو میگیرن استراحت کنن تا نوبت نگهبانیشون بشه که . . . .
که اون اتفاق میفته .
موشک میخوره پشت دیوار مسجد و دیوار و سقف میاد روی بچه ها .
همه میمونن زیر آوار.
شاید تا اینجای داستان برا خصوص مردم اون دوره دزفول تکراری باشه . اینکه بعد از توپ و موشک بیان و مردمی رو که زیر آوار موندن نجات بدن یا اینکه تیکه پاره های شهدا رو جمع کنن.
اما اینبار یه اتفاق جدید افتاده.
یه ماشین حامل کپسولای گاز درب مسجد پارک بوده که با ترکش موشک آتیش می گیره.
مردم میخوان بیان تا بچه ها رو از زیر آوار در بیارن که . . .
هر لحظه یه کپسول گاز منفجر میشه و پرتاب میشه آسمون .
و هر کپسول گاز خودش میشه یه موشک .
به طوری که بچه هایی که تو منطقه کرخه بودن، آتیش و انفجار کپسولای گاز رو می بینن.
انفجار تند و تند کپسولای گاز باعث میشه که خیلیها فکر کنن عراقیا وارد دزفول شدن و دارن شهر رو تصرف می کنن .
همین باعث رعب و وحشت زیادی توی شهر میشه .
از طرفی اجازه نمیده مردم تا 200 متری مسجد حتی نزدیک بشن .
یه طرف یه عده نوجوون زیر آوار و یه طرف انفجار پی در پی کپسولای گاز.
خونواده های اون عزیزا اون لحظه چی کشیدن خدا عالمه .
بالاخره مردم یه فکری به ذهنشون میرسه .
دیوار محراب مسجد از بقیه قسمت ها نازک تره .
میرن پشت مسجد و دیوار محراب رو خراب می کنن و وارد مسجد میشن .
تا آوار رو کنار بزنن و بخوان به بچهها برسن دقیقههای زیادی گذشته و . . . . دیر میشه.
سیزده نوجوون کنار هم آروم به یه خواب ابدی رفتن.
و اسم همهشون توی تاریخ مظلومیت دزفول ثبت میشه.
اون شب
غلامرضا صارمی نیا ، 11 ساله
محمود سعادتی زارع ، 12 ساله
محسن افشار نیا ،13 ساله
مصطفی رجول دزفولی ، 13 ساله
غلامرضا ملک ، 13 ساله
غلامعلی دیناروند ، 13 ساله
علیرضا حلیمی ، 13 ساله
مرتضی صارمی نیا ، 14 ساله
غلامعلی دزفولیان ، 14 ساله
غلامحسین دستوری ، 15 ساله
عبدالنبی اکبرنیا ، 16 ساله
علی غلامی ، 21 ساله
غلامرضا سپهری ، 22 ساله
توی همون سن وسال جاودانه شدن و برای ما ازشون یادی موند و نامی و راهی که خدا کنه توی قدم برداشتن توی اون راه کم نیاریم و اون راه و یاد و نام ها رو فراموش نکنیم.
به امید شفاعتشون روزی که برادر از برادر فرار میکنه.
التماس دعا