ازدواج مقدس است و آیینی. و چه زیباست چشمانی نظاره گر باشکوه ترین لحظه ی دو عاشق باشد. هیچ کس نمی داند تاکنون چند خانواده روی کره خاکی مان تشکیل یافته است. شاید هر روز هزاران و میلیون ها ازدواج باشد و ما از آن بی خبر.
اما این روزها، به برکت ابر قدرت رسانه، همه از یک ازدواج خبر می دهند و سخن می گویند:
ازدواج در خانواده ی سلطنتی انگلستان!
خیره شدن نگاه ها به این ازدواج را که مرور می کنم تاریخ مستعمره های انگلستان یادم می آید و نیرنگ های آشکار و پنهانش.
به مراسمی فکر می کنم که ذهن هایمان را دزدید و در عجبم از مردمی که کلاه بزرگ رفته بر سرشان را تمجید می گویند!
خشمم می گیرد شادی خانواده ی سلطنتی، چنان بزرگ شد که ناروایی ها و ستم پادشاهانی دیگر، فراموش! شاهنشاهانی که با حمایت همان ابر قدرت رسانه، رویاهای جوانان عرب را به سوگ صاحبانشان می نشانند.
شرمم می آید قد و بالای شاهزاده در لباس دامادی دهان به دهان بچرخد اما زبان در برابر کفن برادرانمان ساکن بماند!
روزی که عروس بریتانیای کبیر روی خط خبری شبکه ها جولان می داد، بانوان بحرینی زیر تازیانه های تجاوز و تهدید و توهین خرد می شدند چرا که خون سلطنتی آنان روی زمین نمی چکید.
در قرن بیست و یکم هم آفتاب در سرزمین بریتانیا غروب نمی کند!
هرگز چشمان مفتون فریبایی این ازدواج، پذیرای سخنانم نیستند؛ پس بگذار روی سخنم با تو باشد ای برادر عربم، که می دانم گذارت اینجا بیفتد، شاید برای مرهمی بر زخم های سینه ات:
خود بکوش تا آزادی ات را بازستانی!
و ایمان داشته باش خدا با تو و برادرانت است
«ید الله مع الجماعه»
و پیروزی از آن کسی است که «با خدا» است
«ألا إنّ حزب الله هم الغالـــــبون»
پ ن: با تشکر از راز پنهان بابت دستنوشته ی زیباش