دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد... به همین راحتی!
بغض های گاه و بیگاهم... اشکهای یکهو سرازیرم ... بدخلقی های بی بهانه ام... دلتنگی های شبانه ام ... همه و همه را تنها با همین یک جمله پاسخ می دهد همراهت ... همراهت... نه! تو راهت را جدا کردی... یک روز گرم تابستان، نا...گهان هوا سرد شد... یخ شد ... دنیایم به انجماد رسید ... و تو ... رفتی...
من ماندم و غرور خسته ام که: بی انصاف! من بزرگتر بودم!...
من ماندم و حسرت یک دوستت دارم!... من که یادم نیست... تو یادت می آید گفته باشمت؟ ...
چه تلخ است بغض هایی که باید فروخورد تا دیگران نگریند... چه سخت است لبخندهایی که باید زد تا دیگران جیییییغ نکشند... چه بد است بزرگتر بودن...
بدتر هم می شود وقتی نگاهت می کنند و نیش نگاهت می زنند که: انگار دل ندارد! چه زود فراموشش کرد!...
آه...
هنوز هم قم برایم پر است از معما... هنوز هم بغضی ست که می ترسم اما دوستش دارم ... دوستش دارم ... دوستش داشتی ...
خدا رحمتم کند...