شب بود و ستاره را تماشا
می کرد دو چشم ناز دختر
قایم شده بود و منتــظر بود
سُک سُک بکنــد بار دیگـــر
آرام درون خیمــه خوابیـــــد
داداش گـُلش علی اصغـــر
لالایی او صـــــــدای قـــرآن
با لحــن خوش علی اکبــــر
خواب آمد و بی سروصدا زد
در چشم قشنگ دخترک پر
فردا شده بود و کربلا شـــد
باغی پر نخــل های بی سر
از کـــرب و بـــــلا ، آب و بابا
شد ورد زبان خشـــک دختر
من فکر کنم از آن زمان ماند
این درس همیشه توی دفتر