تو باید بیایی...
تا رنگ آسمانمان آبی شود ... ریزگردهای دورویی بدجور حال آسمانمان را گرفته اند ... از شما چه پنهان، دود غلیظ این روزها مال کارخانه های ماشین سازی نیست! دقیقا مال کارخانه ی آدم سازی ست ... دانشگاه های ما آنقدر اراجیف به خورد مغزها می دهند که دود از کله ها بلند می شود و ... لااقل ای کاش اراجیفشان تولید ملی بود!
تو باید بیایی...
تا زمینمان سبز شود ... از همان سبزهای خوش رنگی که نگاه کردنش استحباب دارد! ... این روزها تا می گوییم سبز یاد فتنه می افتیم و یاد جلبک می افتیم و البته ... یاد جلبک ستیزی که همچنان فیلتر است....
رنگ ها هم از ما شکایت دارند!
تو باید بیایی...
تا یاد بگیریم اخلاق سیاسی را ... تو باید بیایی تا بفهمیم یا بفهمانیمان! که حرف رهبر لازم الاجراست...
تو باید بیایی...
تا یارانه مان را سر وقت بگیریم... تا کرایه ی تاکسی زیاد نشود ... تا پول بنزین بالا نرود ... تا حتی قیمت یخمک بقالی سرکوچه مان هم به قیمت جهانی طلا بستگی نداشته باشد!
تو باید بیایی...
تا یک وقت موشک های آمریکایی هوس نکنند به سمت ما بیایند ... آخر خیلی هامان دیگر حال و حوصله جنگ را نداریم...
تو باید بیایی...
تا مزار گم شده ی مادر را نشانمان دهی ... تا برایش حرم بسازیم و آینه کاری اش کنیم و به همه بفهمانیم "هنر نزد ایرانیان است و بس"! و بعد سالی چندبار برویم زیارتش و کلی جنس چینی با عکس باربی بخریم از دور حرم بانوی عفاف!....
خواستی انتقام سیلی مادرت زهرا را هم بگیری ... بگیر...اما... خواهشا تنهایی! آخر در عرف بین الملل خوبیت ندارد ما وارد مناقشات داخلی طوایف بشویم و روابط حسنه مان با "آل" های مبارک فلان و بهمان را خدشه دار کنیم. متوجه هستید که!
تو باید بیایی ...
تا دنیا آرام باشد ... تا ما راحت باشیم ...