اینجا سکوت امپراطور رؤیاهاست
نه "بانوی من" به کار دلم می آید نه "سرورم"!
کفش های کوچک قلبم هرچقدر هم بدوند به گرد پای غمزه ی چشمهایت نخواهند رسید
بی خیال احساس!
اینجا دارالفنون عقل است و دیوارهایش زیر بار بایدها و نبایدها دارند میمیرند....
وقتی تو نیستی حرف هایم به دل گوش های خودم هم نمی نشینند
بی تو تنها اشک زبان مرا می فهمد
این روزها بدجور بد شده ام
حالا پناه می برم به حرف هایش از شرّ خودم. بسم الله ....