خواستم بگم شعرهایی که تا حالا تو این وبلاگ زدم و ایشاا... ازین به بعد میزنم همش مال خودمه. مال خود خودم. شبیه شعرهای شهید سپهر هستن ، ولی فقط شبیه! من کجا و او کجا... این هم جدیدترین شعرمه:
اتل متل جمعه شد
دوباره دل پرکشید
به آسمون نرگس
یواشکی سرکشید
می گن یه روزمی رسه
همون که مهربونه
اونکه امید قلب و
یاور بی کسونه
این همه ساله مهدی
منتظر ظهوره
آره! درست شنیدی
اونکه غریبه، اونه
جمعه که شد صدای
ندبه ی ما بلنده
هِ ! خودمون میدونیم
حرفای ما چرنده
یه مشت شیعه بی حال
دورشون و گرفتن
هرکی به فکر خویشه
نون و پنیر و پسته
به ما چه همسایمون
گشنه داره می خوابه
به ما چه مادربزرگ
حالش خیلی خرابه
به ما چه که چراغه
اضافمون روشنه
قصّه ی ناگفتمون
عقیله و آهنه
به ما چه کی میمیره
دختر کبریت فروش
نمی تونه بخنده
پیرزن ژنده پوش
به ما چه چندتا دختر
از گشنگی بیدارن
چندتا پسر تو سرما
رو کارتونا می خوابن
به ما چه اون دختره
موهاش افتاده بیرون
به ما چه اکس و پارتی
زیاد شده بینمون
به ما چه مهدکودک
کلاس رقص گذاشته
عمو رو سقف خونه ش
دیش ماهواره کاشته
به ما چه که هیچ کسی
سر کار خودش نیست
نمره ی پارتی بازی
تو شهرمون شده بیست
به ما چه رشوه خواری
یه کار عادّی شده
نزول خوردن و دادن
عادّی عادّی شده
به ما چه ... بسته دیگه
خسته شدم، به من چه!
هر کی خودش فکر کنه
بفهمه خیلی مَرده!!
تو انتظار فرج
چندتا نشسته بیدار؟
آقا مگه چی میخواد:
سیصد و سیزده تا یار