...واما ناقلان اخبار و راویان شکر شکن شیرین گفتار و کلی ادم دیگه اورده اند که، روزی بچه دیوهای کوچولو که از دیدن سی دی شرک (sherek) خسته شده بودن ، بلند شدن و خواستن که یه بازی جدید بکنن. چه کنیم چه نکنیم ! گفتن حالا نوبت ماست که مردابمون رو پس بگیریم. کدوم مرداب؟ خوب معلومه همون که بابا بزرگ دزدیده بود دیگه. چی ؟ اونو که دارنش؟ نه دیگه! مرداب اونها ازون نوع مردابهایی ب.د که هر روز باید رشد می کرد. حالا یه چند وقتی بود که مرداب خودش رشد نمی کرد. پس دیو کوچولوها تصمیم گرفتن برن و خودشون برشدوننش!!!
جونم براتون بگه، یه روز صبح بلند شدن و خواستن تالاپی بیوفتن تو سرزمین همسایه ، که دیدن نه بابا این تو بمیری ازون تو بمیری ها نیست!...
یه روز ، دو روز ، ... سی و سه روز! هی داد زدن، نعره کشیدن ، خونه ها رو خراب کردن ، اهالی سرزمین همسایه رو کشتن... خلاصه بگم، کارهایی کردن که شرک عمراَ بتونه حتی تو خوابم انجامشون بده!
اما این پرنسس فیونا، ازون پرنسس فیوناهایی نبود که عین ندید بدیدا خودش رو بندازه تو دستای شرک.
فیونای ما بوسه عشق واقعیش رو پیدا کرده بود. بوسه عشقی که تا همیشه زیباش می کرد: بوسه عشق خدا!
بچه دیوهای خسته و زخمی و دست و پا شکسته و اویزون به همون مرداب دزدیشون برگشتن و از ترس اینکه همین نیمچه مرداب رو هم از دست ندن تصمیم گرفتن ببینن علت شکستشون چی بود. این شد که:
گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
سیم بانان پس از مرمت سیم....
بله عزیزای من، علت کار پیدا شد: شرک!
اگه شرک مردابش رو پس نمی گرفت که بچه دیوها جوگیر نمی شدن که!
پس... : زین پس، پخش ، دیدن و داشتن فیلم شرک به هر نحوی از انحاء ممکنه در سرزمین دیوها ممنوع می باشد. نقطه سر خط.
قصه ما به سر رسید کلاغه داشت شرک می دید!