سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمت تگردد و عبرتی که مایه حفظت شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]

شاهد


دیروز 90/1/15 اولین جلسه ی مجلس شورای اسلامی در سال جدید تشکیل شد. البته اگر درست یادم باشد سال جدید اداری از 5 فروردین شروع شده!!!

اینگونه "دیرکاری" ها آن هم در سال جهاد اقتصادی به نظر شایسته نمی آید.... بگذریم!
اولین مصوبه ی بهارستانی ها در بهار 90 تشکیل "کمیته ی تخصصی جهاد اقتصادی" بود! حالا این چه جور کمیته ای است که اصولا تخصصش جهاد آن هم از نوع اقتصادی ست ؛  الله اعلم!

ولی به اندیشه ی این حقیر، وقتی مولایمان امام خامنه ای از میان این همه کلمه عدل دست می گذارند روی جهاد! یعنی اینکه باید همه و همه به میدان بیایند و جهادگر باشند درست مثل روزهای جهاد نظامی!
جهاد با کمیته و مصوبه و بخشنامه اتفاق نمی افتد . این روحیه ی بسیجی ست که جهادگر ساز است!

روحیه ای که انسان را آنگونه می سازد تا برای خدمت به خلق خدا تنها رضای خدا را ببیند و لاجرم تا بهترین را برای خدا انجام ندهد ، از پا ننشیند!

حالا آقایان بهارستانی بالاغیرتن این بهترین ِ شما بود؟



شاهد ::: سه شنبه 90/1/16::: ساعت 8:9 صبح


می خواهم از تو بگویم...

از تو

که بیداری ات را با سرخی خونت

ارج می نهی

و از پس سالها اسارت و مظلومیت فریادت را

تا بی نهایت دورانها

بلند می کنی

و بحرین را بین الحرمینی می سازی

تا

سرخی خون شهیدانت را در آن حروله کنی...

می خواهم از تو بگویم که "لوء لوء" وجودت را به پای آزادی اندیشه ات ریختی

و چقدر جاهلند آنان

که خروشت را بسته به میدان لوءلوء می دانند!

کربلای ایران را گشتم و چمرانی دیدم که آرامشش را به رهایی مظلومان بخشید!

نامردم اگر
راهش را ادامه ندهم...



شاهد ::: یکشنبه 90/1/14::: ساعت 10:59 صبح


... و سبزه را

گره زدم برای تو

بهار غایب از نظر...

                            (شاهد)



شاهد ::: شنبه 90/1/13::: ساعت 8:46 عصر


سلام ببخشید که چند روزی نبودم . قسمت شد و بی وجود لیاقت، همراه بلاگ تا پلاکی ها مهمون دیار شهدا شدیم...

روز اول از ساعت ده صبح تو ایستگاه راه آهن اندیمشک منتظر بقیه بچه بودیم که با قطار می اومدن و فکر کنم قطارشون یه دو ساعتی تاخیر داشت. بالاخره اومدن و سوار بر اتوبوس و پیش به سوی دوکوهه سفرمون اغاز شد...

و دوکوهه... آنجا که ساختمان های ساده و تیر خورده اش مرا به یاد برج های پر زرق و برق شهرهایمان می اندازد و زیر لب می گویم : شهدا چه خوب شد که نیستید و در هوای این روزهای ما تنفس نمی کنید.اینجا بیش از هر جا سادگی را مهمان دلم می کند

بعد از نماز ظهر رفتیم سد کرخه و یه کم استراحت ... واقعا دستشون درد نکنه این بچه های خادم الشهدا... خیلی فضای زیبا و دلنشینی آماده کرده بودن و اون برخورد مهربون و با اخلاقشون هم که دیگه آخرش بود. اجرشون با خود شهدا

و بعد شرهانی... خدای من عجب جایی بود! و راوی که میان شیار و در کنار مقتل شهید گمنامی ایستاده بود و تکیه داده بود بر لبه ی دیوار شیار و نگاهش که می کردم حس یکی شدنش با خاک شرهانی کار سختی نبود... می گفت از شرهانی و شهدای گمنامش و ارادتشان به امام و رسید به انجا که ما بودیم و امام سید علی در خطبه های نماز جمعه اشک ریخت و شرم سرتاپایم را سوخت و "آخ" از درونم زبانه کشید...

شب رو سد کرخه موندیم و فردا صبح به بازدید تاج شد رفتیم و بعد فکه... قصه پر غصه ی فکه به نرمی و روانی رملهای ش تا ابد در گوش جان جهان جاری ست...

نماز ظهر در مقتل شهدای پردان حنظله و تشنگی و آفتاب ...اینجا کربلاست...

طلائیه ، سه راهی شهادت و باز هم شهدای گمنام ... ایستگاه فرهنگی کودکان بادکنکی دادند به نی نی شاهد و بازی کودکانه اش و پرواز بادکنک دیدنی بود تا آنجا که بادکنک میهمان سیم های خاردار شد و ... اشک های کودک و پاهای برهنه و خارهای کف پایش مرا برد تا عصر عاشورا ... یا رقیه ادرکنی...

هنوز ده دقیقه ای از طلائیه دور نشده بودیم که دخترم دستشویی نیاز شد! گفتم برو به عمو راننده بگو هر جا جای مناسبی بود نگه داره و گفت و نزدیک اولین ایستگاه شرکت نفت اتوبوس متوقف شد بردمش دستشویی ایستگاه و دوباره حرکت ... هنوز چند ثانیه دور نشده بودیم که اتبوس تسمه پاره کرد و من موندم تو کار خدا که اگه ما برای دستشویی ایست نکرده بودیم و در همون سرعت بالای اتوبوس تسمه پاره می شد الان ما کجا بودیم؟!!! وهمین فکر وقتی به زبانم جاری شد بهانه ای شد در دست نی نی شاهد که تا آخر سفر پز بده و بگه من همه تون رو نجات دادم بهم احترام بزارید!!!!!!!

خرابی اتوبوس دو ساعت طول کشید و این میون خنده ها و شیطون بازی های ما ماجراها داشت ... و بالاخره هم اتوبوس درست نشد و مجبور شدیم با خبر بدیم اون یکی اتوبوس برگرده و ما را ببره و ...



شاهد ::: پنج شنبه 90/1/11::: ساعت 11:9 صبح


طرح یک میلیون صلوات برای رهایی بحرین

هل من ناصر ینصرنی؟

چشمهایمان به امر ولی ست تا کی حکم جهاد دهند و هر چه مظلوم را از بند ظالمان برهانیم...

تا آن زمان لبهای دعامان یاریگر مظلومان خواهند بود با ذکر برترین دعا...

 (( اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ))

طرح یک میلیون صلوات برای رهایی شیعیان بحرین و دیگر مظلومان عالم، از چنگال خونخواران

سهم شما ده صلوات . در کامنت ها ثبت نام کنید...

One milion Salavat to release people of Bahrain

Your contribution: 10 Salavat. Register your name in comments

O Allah , bless Mohammad and his family

(زنده باد انتفاضه مردم بحرین)
مطالب مرتبط:  نامه دانشجویان وبلاگ نویس به وزیر امور خارجه
 

لبیک گویان: فصل آگاهی ، پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی(پاونا) ، کربلایی ، میخ در  ، تمهیدات ، ساعت صفر ، عشق یعنی ، عطارنامه ،رحمت خدا ،حریم یاس، اداره بهزیستی کاشان، hasan ،مدیریت اقتصاد و توسعه، جمعه ی سبز،زکیه سلیمی ، نون والقلم ،وسعت دل ،گلشن راز ، سرود عرش، مشاوره سنگ صبور ،کسی صدای مرا می شنود؟،پایگاه مجازی غدیر ، پایگاه مجازی امام رضا(ع) ، جهادگرسایبری سروقامتان ، غدیرنت دات کام ، ارزشیاب ،محمود ،عاشقان ولایت ،مبارز منتظر ، حروف سیاسی ، شاهد ، شهدای شهرک شهید منتظری دزفول ، یگانه امام علی(ع) ، مکتب الشهدا ، تکاوران جنگ سایبر ، پایگاه رهروان نور ، سرباز مهدی ، راز پانهان ، خورشیدعالمتاب ، ایرانی ، دختران باباعطا، محسن ، بهشت من , hamid, هور، حسین ایرانی ، سارا ، سهیل ، فاطمه ،  نیره ، جعفر ، یاعلی گفتیم و عشق اغاز شد ،TAT ANJELINA  ، سرباز عاشق ، من هیچم ، عشقولانه ، سعادت نامه ، جهادی ، منتظر بیداری ، حسین ، طهورا  ، سلسبیل ، ...



شاهد ::: پنج شنبه 89/12/26::: ساعت 8:45 صبح


سلام .

یک سوال !

کی می دونه "الف، دزفول" یعنی چه؟

منتظر جوابهاتون هستم...



شاهد ::: چهارشنبه 89/12/25::: ساعت 10:37 عصر


شهید علی هاشمی

و هور تو را می شناسد ای نوایت دلنشین تر از حکایت تمام نیزارها...
سکوت شبهای هور، فریاد ناگفته های قلب آتشین توست، ای سردار.
راز سر به مهر ایستادگی ات را تنها نشانی به ما رسید و آتشی شد در نیستان وجودمان...

سردار مظلوم من
درگیرودار فتنه آمدی تا با تکه استخوانهای پوسیده ات "عمار"ی شوی حریم ولایت را و چراغی شوی در ظلمات دلهای خواب گرفته.

برادر، عرب به میهمان نوازی اش شهره است و من چشم بر میهمان نوازی ات دوختم...
-------------------------------------------------
مطالب مرتبط: محسن رضایی از شهید هاشمی می گوید
                     تبعیض حتی در معرفی شهدا
                    بازگشت پرستوها
----------------------------------------------------------
پ ن: این مطلب رو هم از جناب عطار بخونید شفای دردتونه!



شاهد ::: سه شنبه 89/12/24::: ساعت 10:11 صبح


دو سه روزه درگیر یه چیز کوچولو شدم! یه چیز خیلی کوچولو اما بامزه! راستش رو بخواید "وسطی..." نی نی دار شده! یه نی نی کوچولو و ملوس که دیشب طی مراسمی از اسمش پرده برداری شد: علی.

خلاصه همه اهل خونه سرگرم کارهای علی کوچولو، این مرد کوچک که خونه شون در داره ،در خونه شون کلون داره ،  ایوون داره ، حیاطش باغچه داره  ، اتاقش طاقچه داره لای لای لای... هستند و من هم اهل خونه م! با این تفاوت که باباش نرفته به جبهه فقط رفت یه اردوی یه روزه منطقه جنگی و زود برگشت!

به صورت ظریف نی نی که نگاه می کنم تا مدتها با خودم فکر می کنم که الان داره به چی فکر می کنه؟ از دنیا خوشش اومده؟ از اومدن خودش پشیمون نشده؟ راستی اون می دونه از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

ولی مطمئنم جواب خیلی از این سوألا به پدر و مادر علی کوچولو و البته ما که دوروبرش هستیم ارتباط داره! این اطرافیان هستند که می تونن از همون اول نوزاد رو با تعالیم اسلامی تربیت کنن و یا اینکه ...

در هر صورت نقش خود انسان هم در سرنوشتش خیلی مهمه ولی واقعا اگه انسان در خانواده ای متولد بشه که تقیدی به احکام و شعائر اسلامی نداشته باشن کارش خیلی سخت تره! چون انسان عادی معمولا تو سن نوجوونیه که به دنبال جواب پرسش های ذهنیش می ره و همین تلاش برای پاسخه که می تونه او رو به طرف راه صحیح و مستقیم هدایت کنه و می شه گفت برای کسی که در خونواده غیر مذهبی به دنیا میاد این رشد دینی حداقل 13 - 14 سال عقب میافته!

به طور قطع روحیات نوزادی که مادرش با وضو بهش شیر میده و تو اتاقش نوار قرآن روشنه با نوزادی که مادرش چشم تو چشم رقاصه های ماهواره، سینه به دهنش می ذاره  کاملا متفاوته. اینجاست که جا داره روزی چند بار برای بودن در خانواده ی آشنا با خدا و اسلام و اهل بیت سجده ی شکر به جا بیاریم.

و البته از اون طرف هم قطعا ثواب اون شخصی که در عین بودن در خانواده ی لاقید با تحقیق و انتخاب راه اسلام و دین رو در پیش می گیره چندین برابر خواهد بود.

خلاصه هر چند که اسم این مهمون تازه یاد آور اسم داداش فقیدمه و از روزی که فهمیدم قراره اسمش علی باشه با یه غمی بهش نگاه می کنم اما : تاشقایق هست زندگی باید کرد.

علی جون خوش اومدی



شاهد ::: یکشنبه 89/12/22::: ساعت 8:15 صبح


این مطلب رو از وبلاگ دوست عزیزمون علی آقای موجودی اینجا می ذارم. حتما بخونید:

توی دوران جنگ تحمیلی ، دزفول خودش یکی از بزرگترین سنگرهای مقاومت ملت ایران بود. شب 19 اسفندماه 59 ، بچه­ های مسجد نجفیه دزفول بعد نماز و برگزاری جلسه قرآن برای نگهبانی توی مسجد می مونن. چون جوون ترای مسجد اعزام شدن، اونشب فقط یه تعداد نوجوون 13 و 14 ساله توی مسجد برا نگهبانی می مونه .

یه عده میرن سر نگهبانی و یه عده پتو می­گیرن استراحت کنن تا نوبت نگهبانیشون بشه که . . . .

که اون اتفاق میفته .

موشک میخوره پشت دیوار مسجد و دیوار و سقف میاد روی بچه ها .

همه میمونن زیر آوار.

شاید تا اینجای داستان برا خصوص مردم اون دوره دزفول تکراری باشه . اینکه بعد از توپ و موشک بیان و مردمی رو که زیر آوار موندن نجات بدن یا اینکه تیکه پاره های شهدا رو جمع کنن.

اما اینبار یه اتفاق جدید افتاده.

یه ماشین حامل کپسولای گاز  درب مسجد پارک بوده که با ترکش موشک آتیش می گیره.

مردم میخوان بیان تا بچه ها رو از زیر آوار در بیارن که . . .

هر لحظه یه کپسول گاز منفجر میشه و پرتاب میشه آسمون .

و هر کپسول گاز خودش میشه یه موشک .

به طوری که بچه هایی که تو منطقه کرخه بودن، آتیش و انفجار کپسولای گاز رو می بینن.

انفجار تند و تند کپسولای گاز باعث میشه که خیلیها فکر کنن عراقیا وارد دزفول شدن و دارن شهر رو تصرف می کنن .

همین باعث رعب و وحشت زیادی توی شهر میشه .

از طرفی اجازه نمیده مردم تا 200 متری مسجد حتی نزدیک بشن .

یه طرف یه عده نوجوون زیر آوار و یه طرف انفجار پی در پی کپسولای گاز.

خونواده های اون عزیزا اون لحظه چی کشیدن خدا عالمه .

بالاخره مردم یه فکری به ذهنشون میرسه .

دیوار محراب مسجد از بقیه قسمت ها نازک تره .

میرن پشت مسجد و دیوار محراب رو خراب می کنن و وارد مسجد میشن .

تا آوار رو کنار بزنن و بخوان به بچه­ها برسن دقیقه­های زیادی گذشته و . . . . دیر میشه.
سیزده نوجوون کنار هم آروم به یه خواب ابدی رفتن.

و اسم همه­شون توی تاریخ مظلومیت دزفول ثبت میشه.

اون شب

غلامرضا صارمی نیا ، 11 ساله
محمود سعادتی زارع ،  12 ساله
محسن افشار نیا  ،13 ساله

مصطفی رجول دزفولی ، 13 ساله
غلامرضا ملک ، 13 ساله
غلامعلی دیناروند ، 13 ساله

علیرضا حلیمی ، 13 ساله

مرتضی صارمی نیا ، 14 ساله

غلامعلی دزفولیان ، 14 ساله

غلامحسین دستوری ، 15 ساله
عبدالنبی اکبرنیا ، 16 ساله
علی غلامی ، 21 ساله
غلامرضا سپهری ، 22 ساله

 توی همون سن وسال جاودانه شدن  و برای ما ازشون یادی موند و نامی و راهی که خدا کنه توی قدم برداشتن توی اون راه کم نیاریم و اون راه و یاد و نام ها رو فراموش نکنیم.

به امید شفاعتشون روزی که برادر از برادر فرار میکنه.

التماس دعا   



شاهد ::: جمعه 89/12/20::: ساعت 11:41 صبح


در روایات اسلامی تأکید بر اهمیت مقوله ای با عنوان "حق الناس" به حدی ست که لزوم رعایت آن بر کسی پوشیده نمی ماند.

ولی با کمال تأسف نمونه های عدم رعایت حق الناس در جامعه ی ما به حدی ست که می توان گفت به صورت نهادینه درآمده و خلاف آن عمل کردن عجیب بوده و ساده لوحی به حساب می آید!!!

کشورهای غربی با وضع قوانینی با نام "حقوق شهروندی " در واقع جلوه هایی از همان حق الناس خودمان را برای خود دست و پا کرده و بسیار هم به آن پای بند هستند ولی متاسفانه ما مسلمانان که بیش از 1400 سال پیش این حقوق را در دین و ایین خود داشته ایم هنوز به آن عمل نمی کنیم.

برای مثال دیدن مغازه هایی که اجناس خود را در تمام عرض پیاده رو چیده اند و در واقع آن قسمت از پیاده رو را جزو ملک شخصی خود می دانند امری کاملا عادی شده است حال آنکه حتی استفاده از یک وجب از پیاده رو برای آن مغازه دار حرام و غصبی می باشد و لاجرم مالی که از فروش اجناس آن قسمت به دست می آید هم ...

و یا رانندگان تاکسی که به راحتی بقیه پول را پیش خود نگه می دارند و می گویند : پول خورد نداریم!!! هر کدام از این پول خورد ها لقمه ی حرامی ست که نه تنها خود او بلکه فرزندان و نوه ها و آیندگان او را به تباهی می کشاند!

تا حالا فکر کرده اید چرا با این همه کار فرهنگی باز هم وضع فرهنگ کشورمان مناسب نیست؟ نقش لقمه های حرام و شبهه ناک در این امر را چقدر می دانید؟

در گذشته کسبه و اهل بازار جزو امین ترین و متدین ترین افراد جامعه بوده اند . ولی امروز...

خیلی از جوانانی که تازه وارد بازار کسب و تجارت می شوند حتی یک خط هم از احکام کسب و کار را نخوانده و نشنیده اند! و در نتیجه هر کار خلاف شرعی از دید ایشان زرنگی به حساب می آید!

با توجه به اینکه تمام بازاریان برای ادامه کار خود موظف به دریافت پروانه کسب از صنف خود می باشند آیا نمی توان دریافت این مجوز را منوط به گذراندن یک دوره احکام و مکاسب نمود؟

آقایان، لقمه حرام و شبهه ناک همان است که انسان مسلمان پیشانی پینه بسته را قاتل امام حسین می کند! بیشتر دقت کنیم...



شاهد ::: چهارشنبه 89/12/18::: ساعت 10:0 صبح

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 90
بازدید دیروز: 234
کل بازدید :781905
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<