هوای پنجره فولاد می زند به سرم تمام عاطفه ها پیش لحظه مهمانند حدیث " حصن ولایت" به شرط تو آقا رسوخ کرده دلم را و من قمار می کنم این جان خسته را با تو شبیه دانه ی انگور می شوم گاهی بهشت جای من است و امام، دلخونم!
دنیا برای حذف هر اعجاز آماده ست
حس غریب مرگ یک آواز آماده ست
روزی تمام قلب من شوق پریدن بود
حالا برای هر چه جز پرواز آماده ست
ما چشم امید به جمعه هایت بستیم
تا آخر شب غرق دعا بنشستیم
فردا تو بیا برای یاری ، وقتی
خواب از سرمان پرید،ما هم هستیم!
باز دلم غرق جنون می شود / از در میخانه برون می شود
تا به لبم ذکر علی جا گرفت/ لاف ولایت زد و معنا گرفت
من به علی تا به خدا می رسم/ اوست کَسَم، با همه من بی کَسَم
دست نبی در شعف و شور بود / خمّ غدیر همچو کُه طور بود
آیه اکمال رسالت رسید / لحظه ی اعلام ولایت رسید
دست به بیعت همه پیش آورند/ در دل خود حیف که نیش آورند
آن همه اعلام حمایت چه شد؟/ بیعت با دست ولایت چه شد؟
شیر خدا خانه نشین میکنید؟/ بدعت نو در دل دین می کنید؟
قصه ی آن میخ ِ در سوخته / چرخ زمان را جگر افروخته
چرخ زمان گشت و به اکنون رسید/ نوبت جانبازی مجنون رسید
ما به جمال مه مان دلخوشیم/ بوی علی از نفسش می چشیم
با مه خود مشق ولا می کنیم / امر کند سر به فدا می کنیم
سید ما عامل امر علی ست / نور علی از رخ او منجلی ست
کوفه برای دل ما محو شد / در "نه دی" حادثه ها لغو شد
ما به علی دست وفا داده ایم / گوش به فرمان خدا داده ایم
تا که به ما تکّه دلی داده اند / شهرت عمّار علی داده اند
با سخنی تیز تر از تیرها / سر ببریم از همه شمشیرها
پر تپش از شعر و شعوریم ما / منتظر صبح ظهوریم ما
فکه و دهلاویه را دیده ایم/ از شجر عشق، بلا چیده ایم
گرچه پر از زخم جفائیم ما / شیر یل حادثه ماییم ما
در هوس کوی تو سرگشته ایم / خانه و میخانه، تورا گشته ایم
بی تو فضای دل ما ابری است / خنده به روی لب ما جبری است
بر دل دیوانه نباشد حرج / یا پسر فاطمه عجل فرج
زیبا، بیا که نوبت دوری, میان ماست
اینجا مرامنامه ی نالوتیان وفاست
اخبار منتشر نشده, سیل , زلزله
هر گوشه بزم قتل دلِ عاشقی به پاست
یک نقطه ی سیاه،سرآغاز یک شروع
یک قارقار شوم ,ببین خانه اش کجاست؟
در ازدحام پرطپش گورهای سرد
روحی دوید؛گمانم که روح ماست
تابود، بودمان به تمنای بود رفت
حالا که مرگ...فرصت تفسیر ماجراست
اینجا شبیه خانه ی آدم نمی شود
مجهول نا معادله ی این زمین، خداست
هشت ابان سالروز پرواز قیصر امین پور گرامی باد...
صد دشت لاله به جان طرح کرده بود
آبی ترین طلسم جهان شرح کرده بود
با بالهای روشن تدبیر می پرید
قیصر تمام قلب مرا فتح کرده بود
(شعر از شاهد)
چون موج بی درنگیم
یک سینه پر فشنگیم
عمّار شهرت ماست
ما بچه های جنگیم
من ایستاده بر درم تا اینکه در را وا کنی
یا سخت گیری در برم یا بی وفا ، رسوا کنی
چون کودک چشمان من افتاده بر بالای تو
هرجا به پایت میدوم ، تو از دلم پروا کنی
چسبانده رو بر شیشه ها آه از نهادم میکشد
بیرون ازین بازی مرو! من با تو تو حاشا کنی
سخت است عاشق کردنت، از پا دراوردی مرا
بهتر ازینها می شود آخر تو با من تا کنی
(شعر از شاهد)
پ ن: کلمات این کار با دیدن عکس زیبای دوست عزیزم امین نظری به صورت کاملا آن لاین روی صفحه کلید جاری شدن.
آب می ریزم پای گلدانم/ پای گلهای شاد مصنوعی
عطرشان، عطر "تی رز"اصل است/آی آدمها چه بوی مطبوعی
باز باران ترانه می خواند/شیر حمام آسمان هرز است
زیر باران قدم زدن بد نیست/بی خیال هرآنچه اندرز است
پای رایانه ام جهان زیباست/همه جا زیر لمس انگشتم
فقط ای کاش "هک" بلد بودم/ دور فیلترشکن نمی گشتم
دیشب از پای پله افتادم/ توی خوابی که آخرش غم بود
و تو گفتی همیشه برعکس است/حرف هایت چقدر مبهم بود
از خودم هم که بگذرم، مرگ است/ مرگ هم که حس تکراری ست
پی مرگی جدید می گردم/ پی مرگی که عین بیداری ست
خستگی تا تمام من جاری ست/ امشب از خسته بودنم سیرم
تا بفهمم که حکمت من چیست / با خدا میزگرد می گیرم
(شعر از شاهد)
سکوت کن بهتر است خانم کلینتون!
این هیاهو تو را خواهد ترساند.
حرفهای تو نمک می پاشد
زخم تازه نو شده ی جگرم را.
غزه، نوار کوچکی بود که
به گردن انداختی
با آویزی از خون،
حلقه محاصره را تنگ تر کن،
زودتر خفه می شوی!
دولت ها باور کنید مردم بیشتر از شما می فهمند!
سالهاست "نوکیا" نمی خرم، "نستله" نمی خورم
شما نفت بفروشید
جوجه ها آخر پاییز می شمارند
تیرهایی را که پول شما بر حلقوم صاحب کوچکشان زد.
(شعر از شاهد)
پ ن : حالم به هم می خوره از وعده راهپیمایی بعد از نماز جمعه! اول هفته جنایت شروع می شود ما آخر هفته اعتراض می کنیم!!!حتما خیلی ها هم این وسط خدا خدا می کنند که تا جمعه حمله ها قطع نشود که راهپیماییشان بیهوده نباشد!