نمی فهمم
چرا شاعرها انقدر ایهام را دوست دارند؟
کنایه را می پسندند؟
با استعاره جفت و جور می شوند؟
وقتی سوژه تو باشی ،
با آن لبخند ساده ،
چرا نباید ساده گفت:
دوستت دارم ؟!
پاره می کنم تمام شعرهای عاشقانه را
تمام آنچه را که یادگار توست
آتش شومینه را زیاد میکنم
یکی یکی تمام عکس های توی ذهن را
عین فیلم ها
دود میدهم
و ناگهان
اشک روی دستهای من که چکه میکند
یاد دستهای تو که میکنم
تازه شیرفهم میشوم
که ول معطلم
تو
تمام بودن منی....
دلم را تکه تکه می کنم و خوب ورز میدهم ...
پهنش می کنم و رویش سس می مالم تا طعم بگیرد ...
کابینت را باز می کنم و هرچه ادویه می بینم خالی می کنم در آن ...
می پیچمش لای مشتم و دوباره بازش می کنم....با پنیر پیتزای اعلا خوب می پوشانمش ...
فر 280 درجه روی شعله ی پایینش آماده ی آماده ست ....
آخ ... ببخش ... این تمام تلاشم بود ... تقصیر من نیست ...
..............هنوز هم بوی تو را می دهد.
حرف دارم ... سکوت می کنم .... وقتی ... تو ... حالت خوب نیست...
اشک دارم ... از آن اشکهای زیبا که عکاس ها عاشقش هستند .... اما نشانت نمی دهم .... وقتی ... تو ... حالت خوب نیست ....
رو می کنم هر چه لبخند دارم ... زورکی اما شیرین .... وقتی ... تو .. حالت خوب نیست ...
... شاید ... آرام شوی
من ...به .... دردت نخوردم ... باور کن راست می گویم ... اما نمی دانم چرا مدام دردهایت سر باز می کنند ...
کاش ... بدردت می خوردم ....
بخدا سخت است از تو نگفتن ....
تسبیح می گردانم و دامن دامن " ان یکاد" می پاشم صحن آرامشت را .... جان من کمی لبخند بزن عزیزم ....
* .... میان تکّه های پازلم
یکی کم است
گمان کنم که مشکل از همان یکی ست
.....وای بند نازک توکّلم
پاره گشته است ..... *
(شـــاهد)
میگذرم ...
محکم و استوار ... مردتر از تمام مردهای عالم ....
زیر پایم زمین میلرزد ... آسمان نماز آیات میخواند .... دنیا همه درخت میشود و و درخت ها همه مجنون ....
و آب ... آرام آرام سربالا میرود و سیب دیگر به سر هیچ دانشمندی نمیخورد و ....
چه لذتی دارد این در هم پیچیدن طومار قوانین ....
من، مورد نقضم .....
حالا
میگذرم از روی خودم ...
جناب خودم ، چقدر جای ردّ پایم به صورتت میآید ! ....
عاشق شدم تمـام جهان را صدا نما
من را برای جان خودت دست و پا نما
یک لب بخند غصّه ی جان را عزیز من
با خنــــده ات غــرور مرا آشنـــــــا نما
با "إن یکــاد" شعر دلم را جـلا بـــــــده
یک یاکریــــم نذر قدوم خـــــــــــدا نما
یکشب میان صحن دلت گوشهی رواق
یک جا بــرای این من غمدیده وا نما
باران برای وضع هوایم کمی کم است
فکری برای حالت این بی نوا نما......
تمام قصّه ی آدم همین صفــــای تو بود
و خواهش دل تنگم طنین نـــــای تو بود
به چشم های نجیبت هبـوط واجب شد
مرا که ذکـر طــوافم غـــزل بــرای تو بود
همیشه در دل شب ها مرور می کردم
شبی که حجم نگاهم حرمسرای تو بود
عبــــور می کنی از من سوار خاطره ها
مسیر شادی قلبــم در انتهــــای تـو بود
تـو پاک بودی و پـاکی، وَ پـاک می مانی
گنــاه بغــض من امّا کمی به پای تو بود
شبیـــه مرغ مهــاجر، من و تــو و رؤیــــا
دچــار فــاصله بودن، گُـلم، بهــای تو بود
چقدر صدای اذان قشنگ است.... چک چک باران موسیقی متن اذان مسجد شده .... دلم برای هر دویشان تنگ شده بود....
این روزها چقدر خدا نزدیک است .... این روزها حرف های چمن را می فهمم ..... طعم بوسه ی باران روی گلبرگ های لاله عباسی را حس می کنم ..... سردی شبنم جامانده روی برگ های انار باغچه را می نوشم .....این روزها بدجور عاشقم....
این روزها روزهایم لبریز از توست .... شب هایم بیدار از تو ست....
این روزها با اشک همزیستی مسالمت آمیز دارم و خوب می دانم چرا آب های شور جهان انقدر زیادند .... دو زیست شده ام! .... روزها پر می کنم شش هایم را از هوای تو و شب در حسرت چشم هایت ماهی می شوم خاطراتت را ....
صدای اذان می آید ..... باید برخیزم .... و دست در دست رویایت نماز وحدت بخوانم .... یادم نیست کدامین روز ناممکن تفاهم نامه امضا کردند قلب هامان.... شورای امنیت روزگار بدجور وتو میکند بودن نگاهمان را ....
کاش یکی هم بغض هایمان را تحریم می کرد .....
باران گرفت ....
مردم چشم های من
چتر را نمی شناسند.
آشفته تر از تو ،
گیسوان احساسم
طوفان را لمس می کنند
دختر پاییزم
تابستان مرا دزدید ....
تقدیس نامت
نماز حرف های من است
و رویای دست هایت
تیمم شاه بیت شعرم
من - همشهری مردم چشم هایت -
خالی ترین طواف دلم را
گرد نام تو می چرخم
و خوب یادم هست
طنین غصه ی باران
تقصیرِ
دلم بود
(شعر از شاهد)
شور بودم ...
آنقدر که از چشم هایت
افتادم
(شاهد)