سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
مایه بیم (از خدا)، دانش است . [امام علی علیه السلام]

شاهد


آقا نماز جمعه ی این هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما...

توی کافی نت هستم. تو دمشق. نزدیک حرم عمه سادات(س). صبح رفته بودیم زیارت یه کوچولوی اسمونی...یه کوچولی قدخمیده... یه باب الحوائج...حضرت رقیه(س)

همه تون رو دعا کردم. دعامون کنید...

(راستی تو شهر ما به نیمه شعبان می گن نیمه برات...خدا برات کربلای همه تون تو این شب عزیز بده)



شاهد ::: دوشنبه 89/5/4::: ساعت 2:16 عصر


آقا جون، یا صاحب الزمان،

یعنی میشه اون روز رو ببینم که دوباره روزنامه ها بنویسند: امام آمد... 



شاهد ::: دوشنبه 88/11/12::: ساعت 7:43 صبح


شاید این جمعه بیاید شاید...

واقعا ممکنه این جمعه بیاد... چقد ر آماده ای؟؟؟؟

 



شاهد ::: چهارشنبه 88/5/14::: ساعت 1:7 عصر


تیک تاک ساعتها ما را به لحظه ی دیدار امیدوار تر می کند ...

عزیزی گفت ما کارهای مان را برای خدا انجام می دهیم حال آنکه باید برای خدا کارهای مان را انجام دهیم! و تفاوت میان این دو از زمین تا آسمان هفتم است...تازه فهمیدم مشکل از کجاست!

کار را برای خدا کردن می تواند نتیجه اش این باشد که که تو سر کار خودت باشی و حسین ع در کربلا هل من ناصر بگوید ! اما برای خدا کار کردن یعنی با کمترین اشاره ی حسین تا نینوا دویدن حال آنکه حقوق یک ماهت هم دیر شود...اتفاقی می افتد؟

مدتهاست که چشمم را به روی ناپاکی ها می بندم و می خواهم آن را برای دیدار تو تطهیر کنم. تمام زندگی ام فدای تو !

آسمان وسعت انتظار مرا به تماشا نشسته و زمین تشنه تر از من چشم به راهت دارد... 

آقای من دعا کن این نگاه تازه ما را به تو نزدیک تر نماید...

 

پ ن: نوای وبلاگ صدای دخترمه . دعا کنید امام زمانی باقی بمونه و بمونیم...



شاهد ::: جمعه 87/12/16::: ساعت 9:53 صبح


دیشب بعد از دیدن سریال یوزارسیف یهو گشنه م شد . جاتون خالی ! قابلمه قورمه سبزی رو از یخچال دراوردم و همون طور سرد سرد شروع کردم به خوردن . آخ نمی دونید چه مزه ای  می داد . من می میرم واسه قرمه سبزی !

خیلی سعی کردم دیگه نخورم ، ولی نشد که نشد ! مطمئن بودم فردا دل درد میاد سراغم ولی نمی تونستم از قرمه سبزی دل بکنم و ...

امروز صبح از دل درد و سرگیجه داشتم می مردم ... همین الان هم اون ته تهای شکمم داره پیچ می خوره !

آره دیگه، دل سپردن به هوای نفس نتیجه ای غیر از این هم نداره . اون هم بعد از دیدن یوزارسیف !

شما تجربه من رو تکرار نکنید . بد می بینید....

پ ن : الان یکشنبه ست یعنی یه روز بعد از دل درد! داره نم نم بارون می باره . خیلی خوشحال شدم دلم واسه بارون لک زده بود. صبح وقتی دخترم رو می بردم مهد ، تازه اولین قطره های این مهمون آسمونی به صورتامون می خورد . بهش گفتم بدو زود برسیم تا بارون تند نشده . نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و گفت : نه ، اشتباه نتن( نکن!) بالون تند مال تو فیلماست!!!! خندم گرفت و البته غصه هم پشت سرش اومد. آخه بیچاره از وقتی که عقلش رسیده یه بارون درست و حسابی ندیه !

خدایا بارون لطفت رو بیشتر از این به ما ببار!

یه جایی خوندم :بارون اشک خداست از دوری آدمها ... نمی دونم چقدر قابل استناده چون در این صورت ما خوزستانی ها باید خوشحال باشیم که خیلی از خدا دور نیستیم تا بخواد برامون بلند بلند گریه کنه! خدا کنه این جوری باشه...



شاهد ::: شنبه 87/11/5::: ساعت 7:59 عصر


* امام روح الله (ره):

«انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهانی اسلام به پرچمداری حضرت حجت ارواحنا فداه است ...سلام بر ملت بزرگ ایران که با فداکاری و ایثار و شهادت، راه ظهورش را هموار می کنند»

 

* حضرت آیت الله خامنه ای :

«ما به زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه ، این محبوب حقیقی انسان ها نزدیک شده ایم. ملت ایران، به فضل پروردگار و با هدایت های معنوی ولی الله الاعظم ارواحنا فداه خواهد توانست کاخ پر عظمت تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم برافراشته نماید. این آینده قطعی شما است.

... جوانان خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند! نیروهای مومن و مخلص این را هدف قرار بدهند! شما جوانان به کمک خدا و به امید او، آن روز را خواهید دید و به دست خودتان ان شاء الله آن روز را خواهید ساخت.»



شاهد ::: سه شنبه 87/10/3::: ساعت 10:23 صبح


تابوت خنده هایم بر دوش شهر خواب است...

تو خیابونهای شهر قدم می زدم که نمی دونم چی شد یاد قسمت قبلی سریال یوسف پیامبر افتادم.

یاد اون صحنه ای که زلیخا وسط زیبایی های رود نیل از ندیدن یوسف حالش بد شده بود!

و پشت سرش این بیت به ذهنم خورد:

بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود!ادامه مطلب...

شاهد ::: سه شنبه 87/7/16::: ساعت 4:40 عصر


رو دیوار ورودی یه مسجد بین راه،رو یه برگه ی A4 ساده و با فونتی ساده جمله ای دیدم که مو به تنم سیخ کرد:

       امام مهدی ( عج): شیعیان ما به اندازه آب خوردنی منتظر ما نیستند وگرنه دعا می کردند و فرج حاصل می شد.( کتاب شیفتگان حضرت مهدی(ع) - تشرف  حاج محمد علی فشندی تهرانی به حضور حضرت در جمکران)

آقا شرمنده تونیم . ولی باور کنین دوستون داریم . همین که حاضر شدین از لفظ شیعیان واسه معرفی ما بی وفاها استفاده کنین بزرگی کردین اگه من به جاتون بودم هرگز به کسی که آب خوردن رو بیشتر از من بخواد شیعه نمی گفتم. آقا، خیلی آقایی...

آقای من ، آقای مهربون من ،دیر به دیر میام اما میام . جز تو کسی رو ندارم. یکی می گفت آقا که به جز شما بچه شیعه ها کسی رو ندارن، مطمئن باشین فراموشتون نمی کنن!. آقای مظلوم من، ای کاش بهتر از این بودیم.

می خواستم شاد بنویسم . ولی شرمندگی نمی ذاره . آخه بدی ماست که نمی ذاره ببینیمتون......

حالم به هم می خورد از دیدن زنایی که بی روسری کنار دریا قدم می زدن . حالم به هم میخورد از مردایی که دست زنای بی حجابشون رو می گرفتن و جلوی صدها چشم نامحرم ناموسشون رو به نمایش گذاشته بودن. حالم به هم میخورد از مغازه دارهایی که اجناسشون رو ده برابر قیمت می فروختن و ککشون هم نمی گزید که این پول حروم چی به سر بچه هاشون میاره. حالم به هم میخورد از جوونایی که از کنارم رد می شدن و چشماشون از بس مشروب خورده بودن سرخ شده بود. حالم به هم می خورد از شهرداری ای که پول می گرفت و اما از جمع کردن آشغالهای کنار خیابون خبری نبود حتی از سطل زباله هم خبری نبود. آره، ما شیعه ایم و اینها صحنه های آشنای کشور شیعه ست. آره ،آقا من حالم به هم می خورد . من که هیچ کس نیستم . و در تمام مدت غصه ی شما رو می خوردم شما که همه کسید و این صحنه ها رو می بینید و دلتون خون میشه. هر کدوم ما که گناه می کنیم غم دلتون رو می گیره که هنوز وقت ظهور نرسیده. خودت دعامون کن . خودت شفاعتمون کن که بهتر بشیم . خودت...

                                                               

 



شاهد ::: شنبه 87/5/26::: ساعت 7:14 عصر


دفتر قدیمی شعرم رو بعد از مدتها دست گرفتم. با اینکه لای کتابهای کتابخونه م بود ولی پر از خاک شده بود . لباسم خاکی خاکی شد.

بازش کردم، عکس سهراب که تو صفحه اولش نقاشی کرده بودم من رو برد بع تمام خاطرات دوران خوش نوجوونی ، دورانی که لحظه لحظه ش با سهراب گذشت .

صفحه بعد فهرست شعرام بود . با چه دقتی تمام صفحات رو شماره زده بودم و به هر شعر یه ردیف داده بودم.

این دومین دفتر صد برگ شعرم بود و اولین شعرش مربوط به 16/11/76 می شد. دور عدد 16 رو با مداد طرح داده بودم که نشون بدم شماره رضا شاهرودیه بازیکن مورد علاقه م تو اون زمون! شعری به نام یاد ایام یاد روزهای جنگ. حالا انگار من عین 8 سال رو تو خط مقدم جنگیده بودم که با این احساس از اون روزها یاد می کردم!

و طبیعتا شعر بعد باید مال سهراب باشه.و بود : 26/11/76

وقتی می خونمشون بعضی وقتا خودم تعجب می کنم که چطور یه چنین موضوعهایی به ذهنم رسیدن! واقعا فکر بازی داشتم. یه وقتایی باورم نمی شه که این شعر رو خودم گفته باشم. حالا شاید اطلاعات ادبیم بیشتر شده باشه یا دونسته های سیاسی و علمی و اجتماعی زیادتری تو کوله بارم باشه ولی از اون فکر باز و صافی و یکرنگی خبری نیست. حالا دارم کم کم پیرشدگی لحظه هام رو درک می کنم.

و اینجاست که یه غم تازه دور دلم رو خونه می کنه:

جوونی رفت و آقام رو ندیدم            غم این دل غم مرگ جوونه

 

اللهم عجل لولیک الفرج



شاهد ::: یکشنبه 87/4/23::: ساعت 4:56 عصر


 

خونمون یه جایی بود پر از درخت، پر از گل، پر از حیوونای جورواجور.ساعتها کنار حیاط می نشستم و رد شدن باد از میون سبزی خوردن ها و توتفرنگی های باغچه رو تماشا می کردم. شکوفه های زردآلو تموم حیاط رو پر می کرد و عطر بهار نارنج آدم رو دیوونه می کرد. تازه این بهرش بود ! پاییز با اون همه برگهای زرد و قرمز و قهوه ای که هرچی جارو می کردی تموم نمی شد و درختای سروی که بدون توجه به فصل همیشه سبز و بلند و استوار ، اون بالا ، تو باد می رقصیدن و آواز قشنگ پرنده ها که بهار و تابستون و پاییز و زمستون سرشون نمی شد ، یه بهشت واقعی درست کرده بود واین میون جمعه ها، عشق من بود! یه روز تعطیل واسه شعر گفتن و نقاشی کشیدن ، کنار حوض آبی حیاط. ولی...

ولی بازم غروب که می شد ، چه کنم چه کنم های من از راه می رسید: « مامان حوصله م سر رفته ، چی کار کنم ؟!» و مامان بی چاره هزار و یک کار مختلف ، از درس و کنکور گرفته تا بازی و تلوزیون و ... برام ردیف می کرد و باز اما....! تموم اون زیبایی های حیاط واسم حوصله بر می شد و انگار نه انگارتا همین چند دقیق قبل داشتم از بهشتی که دوروبرم بود لذت می بردم.

و بعد وقتی صدای دعای سمات تلوزیون رو می شنیدم تازه می فهمیدم که دل جای دیگه ست! تازه یادم می اومد که بازم یه جمعه ی دیگه غروب شده و اما اون...

خدایا ، ای کاش از صبح یادش بودم! ای کاش همیشه یادش بودم ! ای کاش نمی ذاشتم تا خودش یادم بیاره که به یادش باشم! خدایا ، ای کاش...

ای کاش....

و هزار ای کاش دیگه...

اللهم عجل لولیک الفرج



شاهد ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 11:29 صبح

<      1   2   3      >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 108
بازدید دیروز: 23
کل بازدید :781689
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<