سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
دانش بیش از آن است که به شماره آید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

شاهد


امشب شهادت مولامون آقا امام رضا علیه السلامه . ستاره ای از آسمان امامت که خورشید کشور ما شد...

همیشه با خودم فکر میکنم چه خوب شد که مأمون ایرانی نبود! وگرنه چطور رو مون می شد بریم زیارت؟ چطور رومون می شد از آقا حاجت بخوایم ؟

ما ایرانی ها تا دنیا دنیاست به خودمون می بالیم ، به خاطر استقبال پدرانمون از خورشید هشتم و به خاطر بدرقه ی پر گلی که مادرانمان از ایشون به عمل آوردن...

خدا کنه آقا هم از اینکه بین ماست خوشحال باشه...

دلم نمیاد بگم غریب الغربا... آخه ما بیشتر از همه نیاکارن پارسی زبانمون به ایشون ارادت داریم . غریب الغربا مادرشون فاطمه ست .... غریب الغربا ائمه ی بقیعن که این دنیای مصلحت اندیش ما چارتا ایرانی زائر رو هم سرزنش می کنن که چرا کنار دیوار بقیع زیارت عاشورا می خونید.....
تو که هر شب می بینی صد تا چراغ دور و برت

به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت...

آقا جون ای کاش یکی از این زائرات بودم...



شاهد ::: چهارشنبه 87/12/7::: ساعت 8:43 عصر


دست بردارید از سرم

ای حرف های ناگزیر

ای تمام دوستی های قدیم

خاطرات بی ریای بچگی

من به دنبال فضایی مبهمم

یک فضای دور دور

دورتر از هر چه بود و هر چه نیست

من به دنبال اتاقی بی خودم

من خودم را می فروشم ، می خرید؟

آسمان ابری و بی باران

زمین یک دشت بی حاصل

و این اوضاع بی سامان...

دلم تنگ است...

                 شعر از شاهد



شاهد ::: چهارشنبه 87/12/7::: ساعت 8:42 عصر


O Muslim don"t be happy that Bush"s government  is over, and now we  are free., So Don"t think like this  because the new SHETAAN(more than Bush) is on our Head.
LOOK DOWN n Think.

  
Oh Muslims don"t think we are free until we fulfill what Prophet Muhammed(PBUH) taught us.
I.e Unite under the true Islam..
Until this no one leave us free. Peace does not come from anyone except Allah. But the above is the condition he has given to us. So try your best to achieve this.
Do not expect from Obama neither anyone else.
It"s just one condition brother we have to fulfill.
Shame on us.

مسلمانان، از اینکه دولت بوش به پایان رسید و ما آزاد شدیم ، خوشحال نباشید. زیرا شیطان جدیدی ( بسیار بزرگتر از بوش ) بر سر ما سایه افکنده.
مسلمانان ، مطمئن باشید تا زمانی که ما آنچه را که محد ( صلی الله علیه و آله ) به ما تکلیف کرده انجام ندهیم به آزادی نخواهیم رسید.
تا زمانی که ما در زیر سایه ی اسلام واقعی جمع نشویم ، هیچ کدام از ما ازاد نخواهیم زیست...
آرامش از سوی هیچ کس به جز الله نخواهد آمد.
و این شرایط از سوی او برای ما رقم خواهد خورد. بنابراین بیشترین تلاش خود را برای دستیابی به آن به کار بگیرید. آرامش و آزادی از سوی اوباما یا هیچ کس دیگر برای ما حاصل نخواهد شد.
تنها در صورتی  که ما برادری را کامل کنیم آرامش نصیب ما خواهد شد.
شرم بر ما...

 



شاهد ::: چهارشنبه 87/11/30::: ساعت 9:42 صبح


اتل متل، رسیدن
اون صورتای کبود،
آخ! بمیرم، پس چرا
رقیه توشون نبود؟

 چند شب پیش که بابا
مهمون دامنش شد
گمون کنم همون شب
وقت پریدنش شد...

 

زخم پاهای دختر ،
خوب نمی شه محاله
مگه چقدر جون داره
یه دختر سه ساله؟

 

درد کمر امون و
از دخترک می برید
یهو از حال می رفت و
دوباره زود می پرید

 

می خواس بابا نفهمه
حالش خیلی خرابه
میگفت: ببخشید بابا
خسته م چشام میخوابه!

 

گمون کنم وقتی که
بابا چشاش و دیدش
دیگه تحمل نداشت
برای خود خریدش

 چه لحظه هایی داشتن
دخترک و بابا جون
با هم دیگه پریدن
خوش به حال دوتاشون...

 حالا تو دشت بلا
هر گوشه ای تعزیه ست
هر گوشه ای یه نفسِ
راضیهً مرضیه ست

 

این گوشه مادری که
میگه فدات شم پسر
همین جا جون سپردی
عزیز دل، گل پسر!

  اون گوشه تازه عروس
مجنون دامادشه
همینجا یارش پرید
آره! درست یادشه

  یه خورده اون طرف تر
زنی به سر می زنه
خدا! بمیره یزید
این گل ناز منه؟

 دختری گریه میکرد
سر قبر برادر
داداش جونم بلند شو
برات بمیره خواهر

 

یه بچّه ی کوچولو
اشکاش امون نمیده
بابایی ام پس چرا
قهره، جواب نمیده؟

 دیگه نمیگم از اون
خواهر و اون برادر
همونهایی که بودن
یار دل پیامبر

 من نمیگم از غم و
صورت نیلی گل
ازون همه زخمی که
می گفت برای بلبل

           ***

 انگار همون صحنه ها
اینجا پیش چشممه
درسته من نبودم
ولی همش پیشمه

 انگار همون صحنه رو
تو فکّه من میبینم
دارم به جای فکّه
تو کربلا می شینم

 تو فکّه هم جوونا
تا خدا پرکشیدن
تو لحظه ی جون دادن
فاطمه رو میدیدن

تو فکّه هم هر طرف
تعزیه بر پا میشه
فقط یه دشت خاکه
ولی دلت وا میشه!

 عجب حسّ عجیبی!
آدم رو می کشونه
تو عصر آهن و پول
رو خاکا می نشونه....

                                      شعر از شاهد



شاهد ::: یکشنبه 87/11/27::: ساعت 10:17 صبح


مرد روی صندلی ایستگاه مترو واشینگتون دی سی نشسته بود و شروع کرد به ویالون زدن. یک صبح سرد ژانویه بود. قطعه شماره شش رو حدود 45 دقیقه تک نوازی کرد. تو این مدت و توی اون ساعت پر ازدحام حدودا هزار نفر از مردم توی ایستگاه رفت و آمد کردن و اکثرشون داشتن سر کارشون می رفتن.

سه دقیقه گذشت و مرد میان سالی نوازنده رو شناخت و گامهاش رو آروم تر کرد و برای چند ثانیه ایستاد و به آهنگ نوازنده گوش داد و بعد با عجله سراغ کار خودش رفت.

یک دقیقه بعد ویالونیست اولین دلار خودش رو دریافت کرد: خانمی پولش رو روی زمین انداخت و بدون توقف به راه خودش ادامه داد.

چند دقیقه بعد شخصی به دیوار مقابل تکیه داد تا به آهنگ گوش بده اما خیلی زود نگاهی به ساعتش انداخت و دوباره به راه رفتن ادامه داد.

 یکی که خیلی توجه کرد یه پسر سه ساله بود. مادرش با عجله اون رو دنبال خودش می کشید. اما بچه ایستاده بود و می خواست ویالونیست رو تماشا کنه.در آخر مادر محکم کشیدش و پسر در حالی که سرش داشت می چرخید مجبور شد دنبالش بره. این حالت چندین بار برای بچه های دیگه هم پیش اومد. تمام پدر و مادر ها بدون استثناء اونها رو می کشیدن تا حرکت کنن.

در تمام 45 دقیقه ای که موزیسین می نواخت فقط 6 نفر توقف کردن و گوش کردن.تنها 32 دلار به دست آورده بود.وقتی که نواختنش رو تموم کرد و همه جا رو سکوت گرفته بود هیچ کس او رو نشناخت هیچ کس برای او کف نزد.

هیچ کس او رو نمی شناخت اما اون ویالونیست جوشوا بل بود. یکی از بهترین موزیسین های دنیا . او یکی از معروف ترین و پیچیده ترین قطعات ویالون رو نوشته بود به قیمتی برابر 3.5 میلیون دلار!
دو روز قبل از ماجرای مترو ، جاشوا بل توی تأتر بوستون نواخته بود بلیط اون برنامه 100 دلار بود! 

 این یه داستان واقعیه.نواختن  جاشوا بل به صورت ناشناس توی ایستگاه مترو توسط واشنگتون پست ترتیب داده شده بود برای یه تست عمومی از قدرت شناخت و ادراک مردم. و تیتر خبر این شد: در یک محل پیش افتاده و در یک زمان نامناسب: آیا ما زیبایی را ببینیم؟ آیا ما برای قدردانی از آن توقف می کنیم؟ آیا ما یک استعداد خدادادی را در یک موقعیت غیرمترقبه تشخیص می دهیم؟



شاهد ::: سه شنبه 87/11/22::: ساعت 7:17 عصر


ایران عزیز به فضا هم راه پیدا کرد . زمانی که خودم نوجوون بودم و به عشق فضانورد شدن زندگی می کردم و چون هیچ گونه امکان حضور درفضا توی ایران وجود نداشت از ترس مسخره شدن نمی تونستم از احساسم واسه کسی حرف بزنم خیلی از خود می پرسیدم که: چرا؟

و حالا واقعا خوشحالم که وقتی بچه م می گه می خوام فضانورد بشم امید به تحقق خواسته ش توی کشور عزیزمون دیگه چیزی دور از دست رس نیست ...

ایرانی نشون داده وقتی وارد راهی شد تا تهش می ره .پس از من می شنوید اگه شما هم رویای فضانورد شدن رو توی دلتون داشتید دیگه لزومی به مخفی کردنش نیست . باید دست به کار بشین . هر کدوممون اگه بتونه در حد خودش مطالعه و تحقیق بکنه مطمئن باشید که همین تلاش های کوچیک هم می تونه کمکی باشه واسه دانشمندان کشورمون و تسریع حرکت علمی کشور به سوی قله های فن آوری ...



شاهد ::: چهارشنبه 87/11/16::: ساعت 10:9 عصر


دهه فجر مبارک...

چند وقت پیش توی تاکسی نشسته بودم . طبق معمول داستان راننده و نوار بلند و مسافر حزب الهی! بهش گفتم اگه ممکنه صدای نوار رو کم کنید . انگار نه انگار حتی تکون هم نخورد همه مسافرا برگشتن نگام کردن منم واسه اینکه ضایع نشم گفتم اصلا آنتن نمی ده البته به نحوی که راننده راستی راستی نشنوه !

بغل دستیم گفت ول کن تو گوش نده صلوات بفرست تا برسیم عین من!!! ولی حقیقتش چیزی که خیلی اعصابم رو به هم ریخته بود متن ترانه بود همون ترانه ی کذایی که با کلی ایما و اشاره می خواست به امام خمینی عزیز توهین کنه...

بعد از پیاده شدن کلی فکرم مشغولش بود . مشغول این که چطور بعضی ها نمی خوان چشماشون رو باز کنن و بایه حساب دودوتا چارتای ساده به بزرگی و عظمت امام خمینی پی ببرن . خدمتی که امام به مردم ایران و شاید بتونم بگم جهان کرده توی عصر حاضر کسی انجام نداده. بیدار کردن روح بزرگمنشی و آزادی خواهی چیز کمی نیست. واقعاً جای شکرگذاری داره . خیلی از مردم دنیا تو خیلی از زمانها خواستن که وضعشون بهتر بشه ولی نداشتن یه رهبر شجاع و عالم و از خود گذشته مانع تحقق هدفشون شده و حتی خیلی ها هم وضعشون بدتر از قبل شده و تو منجلاب بزرگتری فرو رفتن . وجود امام خمینی نعمتی بود که تا همیشه شکرش برگردن ما هست و خواهد بود....

این پوستر هم هدیه ای به شما ایرانیان سرفراز ... کار مشترکی مدیر وبلاگ اس ام اس های مثبت و من( البته خودمونیم من روحم هم خبر نداشته ها خودش لطف کرده و از شعرم واسه پوسترش استفاده کرده )



شاهد ::: شنبه 87/11/12::: ساعت 8:21 عصر


دیشب بعد از دیدن سریال یوزارسیف یهو گشنه م شد . جاتون خالی ! قابلمه قورمه سبزی رو از یخچال دراوردم و همون طور سرد سرد شروع کردم به خوردن . آخ نمی دونید چه مزه ای  می داد . من می میرم واسه قرمه سبزی !

خیلی سعی کردم دیگه نخورم ، ولی نشد که نشد ! مطمئن بودم فردا دل درد میاد سراغم ولی نمی تونستم از قرمه سبزی دل بکنم و ...

امروز صبح از دل درد و سرگیجه داشتم می مردم ... همین الان هم اون ته تهای شکمم داره پیچ می خوره !

آره دیگه، دل سپردن به هوای نفس نتیجه ای غیر از این هم نداره . اون هم بعد از دیدن یوزارسیف !

شما تجربه من رو تکرار نکنید . بد می بینید....

پ ن : الان یکشنبه ست یعنی یه روز بعد از دل درد! داره نم نم بارون می باره . خیلی خوشحال شدم دلم واسه بارون لک زده بود. صبح وقتی دخترم رو می بردم مهد ، تازه اولین قطره های این مهمون آسمونی به صورتامون می خورد . بهش گفتم بدو زود برسیم تا بارون تند نشده . نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و گفت : نه ، اشتباه نتن( نکن!) بالون تند مال تو فیلماست!!!! خندم گرفت و البته غصه هم پشت سرش اومد. آخه بیچاره از وقتی که عقلش رسیده یه بارون درست و حسابی ندیه !

خدایا بارون لطفت رو بیشتر از این به ما ببار!

یه جایی خوندم :بارون اشک خداست از دوری آدمها ... نمی دونم چقدر قابل استناده چون در این صورت ما خوزستانی ها باید خوشحال باشیم که خیلی از خدا دور نیستیم تا بخواد برامون بلند بلند گریه کنه! خدا کنه این جوری باشه...



شاهد ::: شنبه 87/11/5::: ساعت 7:59 عصر


*بسم الله الرحمن الرحیم *
*من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است .*
*درد دل آدمی را بیدار می کند ، روح را صفا می دهد ، غرور و خود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .*
*انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .*
*خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .*
*خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .*
*خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .*
*خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .*
*خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع کنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .*
*خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .*
*خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .*
*ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من ، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید ، می دانم فداکارید ، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آئید ، اما من آرزوئی بزرگتر دارم ، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم ، به حرکت در آئید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید . این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها وامیدها ومسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید .ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید ، از شما می خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید . ای پاهای من سریع و توانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.*
*خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .*
*خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.*
*ای آتش مرا دریاب. مرا دریاب که در آتش دایمی می‌سوزم. صبرم به پایان رسیده. دل پردردم دیگر طاقت ندارد. با اشک به خود سکون می‌بخشم، ولی دیدگانم نیز دیگر رمقی ندارند.
خدایا به تو پناه می‌برم. مهر خود را آن چنان در دلم جایگزین کن که جایی دیگر برای عشق دیگران نماند. سراپای وجودم را آن چنان مسخر اراده خود کن که به دیگری نیاندیشم و محلی از اعراب برای اعمال دیگر نماند.
ای درد اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته‌ای، تو را می‌پرستم، تو را در آغوش می‌کشم و هیچگاه شکوه نمی‌کنم.
بگذار بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود. باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می‌پرستم، ای خدا این آزمایش‌های دردناکی که فرا راه من قرار داده‌ای؛ این شکنجه‌های کشنده‌ای را که بر من روا داشته‌ای، همه را می‌پذیریم. خدایا با غم و درد انس گرفته‌ام. آتش بر من سلامت شده و شکست و ناملایمات عادی گشته است.
خطر و مرگ دوستان صادق من شده‌اند. از ملاقاتشان لذت می‌برم و مصاحبتشان را آرزو می‌کنم.
خدایا کودک که بودم از بلندی آسمان و ستارگان درخشنده‌ای لذت می‌بردم، اما امروز از آسمان لذت می‌برم زیرا بدون آن خفه می‌شوم، زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحیم نکاهد، دیگر خفه می‌شویم.*
*والسلام *
با تشکر از دوستانم در خبرگزاری ایکنا که این مطلب عالی رو برام ایمیل کرده بودن.



شاهد ::: چهارشنبه 87/11/2::: ساعت 10:28 صبح


اینکه هر کس توی کشور خودش راهپیمایی کنه و طومار امضا کنه شاید خیلی تأثیری روی روند مسائل بین المللی نداشته باشه مخصوصاً وقتی که طرف دعوا اسرائیلی باشه که به هیچ عنوان برای نظر و تفکر سایر مردم احترامی قائل نیست. پس عقل حکم می کنه اگه قراره برای دفاع از مردم مظلوم غزه کاری بکنیم خیلی عملی تر از این ها باشه.

جلسه دوحه جلسه خیلی خوبی بود و جا داشت پیشنهاد عملی و انسان دوستانه ای از طرف یکی از شرکت کنندگان داده بشه که به نظر من نشد! اما آمادگی این را داشت.

پیشنهاد اینجانب در تشکیل یک گروه حداقل 14 تایی از کشورهای مدافع غزه است. رهبری این گروه هم میتونه بصورت جمعی باشه از هر کشور 3 کشتی که یک کشتی یا ناوچه نظامی و دو کشتی دیگر شامل کمک های انسان دوستانه، به سواحل غزه اعزام کنند. قایقهای کوچک ...  هم بعنوان اسکورتهای نظامی جهت جنگهای نامنظم هم می تونن همراهی کنن .

اگه 45 کشتی و ناوچه جنگی همزمان به سواحل کوچک باریکه غزه برسن  و بر فراز هر کشتی پرچم همه کشورهای کمک کننده برافراشته باشد، به نظر شما آیا نمیشه محاصره عزه شکسته بشه، از اونطرف سوریه و لبنان و احیاناً ترکیه هم از قسمت خاکی با تهدید اسرایل به هرگونه تجاوز به کشتی ها هشدارهای لازم را به اسرائیل بدن.  سازمان ملل و سازمان صلیب سرخ جهانی و دیگر سازمانهای مدافع حقوق بشر نیز بر ارسال این کمک ها نظارت و همراهی کنن.

کشورهایی هم که کشتی ندارن می تونن اجاره کنن!! حتی از روسیه  و چین  و ...  

قرار هم در آبهای بین المللی باشه نزدیکترین محل به غزه و بقیه کشورها.

اگه از فردا عزم جدی صورت بگیره از 2 تا 3 هفته دیگر شاهد ارسال کمک ها و باز شدن محاصره غزه خواهیم بود .

انشاء الله

پ ن : توی این چند روزه متوجه شدم که خیلی از مردم کشورهای دیگه که اطلاع چندانی از روابط سیاسی ایران ندارند فکر می کنن که ایران هم مثل سایر کشورها با اسرائیل رابطه داره و از اینکه مسئولین ایران اقدام به قطع روابط با اسرائیل نمی کنن شاکی هستند!!!

حال انکه ایران اصلاً اسرائیل رو به عنوان یک کشور قبول نداره و موجودیتش رو به رسمیت نمیشناسه. فکر می کنم این وظیفه ی صدا و سیما و خبرگزاری هاست که هر از چند گاهی در لا به لای اعلام خبرهای مربوط به اقدامات سایر کشورها به این نکته اشاره کنن که ایران اسلامی هیچ گاه کمترین رابطه ای با اسرائیل جنایتکار نداشته و نه خواهد داشت.



شاهد ::: شنبه 87/10/28::: ساعت 12:25 عصر

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 193
کل بازدید :782018
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<