امسال اولین سالیست که صفحه ی 4 خرداد تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران مزین به نام "روز مقاومت و پایداری مردم دزفول" شده. دزفول من، پاسدار پایمردی هایت خواهم بود. ان شاءالله
خاطرم هست من نترسیدم
هرگز از جیغ یک هواپیما
یا صدای بلند موشک که
می شود بین آسمان پیدا
مادرم فریاد می زد هی
تا بیایم درون سنگر وبعد
بتمرگم کنار یک دیوار
خوب مثل یک کبوتر وبعد...
می دویدم سریع تا کوچه
چشم او را که دور می دیدم
من به دنبال موشکی خوشگل
آسمان را به شور می دیدم
موشک اما به هم زده بود
بازی و قولم و قرارم را
خبر آمد که فاطمه پر زد
موشک از من گرفت یارم را!
موشک این رسم آشنایی نیست
آخر قصه را چه بد گفتی
من که با تو بدی نکردم خب
شهر من را چرا تو آشفتی؟
توی سریال کودکی هایم
موش بامزه چون عروسک بود
هیچ امّا نگفته این موشک
قاتل بچه های کوچک بود
باید قلم گرفـــت وَ طرحی دگر کشیــــد
تا روزهــــای مبهم تاریــــخ پــر کشیـــد
وقتیکه با سقیفه جهان خواب میشود
باید که انتظــار در و میــــخ در کشیـــد
نـــور خداست در رگ خورشیـد فاطمــه
باید به بام خانه خورشیــد سرکشیـــد
رنگ سیـــاه میزنـــــــم ایــــوان واژه را
با خاطر حزین نشود شعـر ِ تَـر کشیـــد
شــاعر به شطّ خون دلش را محک زده
بــاید برای از تو سرودن خطـــر کشیـــد
"فتح المبین"به نام تو تفسیر عشق کرد
در معبری به نـــام تــو راه ظفر کشیـــد
روزی اگر چـه مـــی رسد از راه منتقــم
بــاید برای آمدن دوســــت، در کشیـــد
زن
میان کوچه ی تاریک
بن بست،
خون،
وهّابی...
گلوله های جنگی
تمام حرف های مگو را
دوباره معنا کرد
و کوچه های منامه
چقدر شبیه مدینه ست .
و داد عدالت
بزرگ ترین جرم تاریخ است
حتی اگر
مزد رسالت پیغمبرشان
ولای تو باشد....
آی جناب سعودی
از من نشنیده بگیر اما
تنت بدجور بوی "قنفذ" می دهد
آخر تو خادم کدام حرمینی وقتی
حرم
حرام است؟!
آری دری سوخت باورکن ای دل
بال و پری سوخت باورکن ای دل
یک آیه تطهیر ، یک سوره کوثر
پیغمبری سوخت باورکن ای دل
یک شیر دربند یک کوچه ی تنگ
گُردآوری سوخت باورکن ای دل
حــالا تمــــام آن کوچه تاریــــــخ
در دفتری سوخت باورکن ای دل
بـــاید غزل را با خــــــون ببندم
شعر تری سوخت باورکن ای دل
تولید صفا و مهر و الفت بکنیم
بر ساحت دل عرض ارادت بکنیم
سرمایه ی ما عشق ولایت باشد
با هستی خود ازان حمایت بکنیم
(شعر از شاهد)
من حوصله ام تمام تقدیم شما
دل مال شما، هرانچه تصمیم شما
آخر من و این حادثه هم می میریم
پُر عید شود فضای تقویم شما
خواب بودم وَ سرم خوابی دید
بهر مجلس شده بودم کاندید
ذوق کردم و یکی گل از پارک
از برای خودمان دستم چید
باد به غبغب زده پز می دادم
چون صلاحیّت من شد تایید
حال باید که برای تبلیغ
فکر عکسی بکنم پر بازدید
عکس انداخته ام پیش گل
و کنار چمن و هم خورشید
یک دو تا هم وسط کارگران
مثل عصر یخی و همچون سید!
با گداها بکنم دیداری
تا شود ژست صفایم تشدید
با جوانان چو شدم رو در رو
بزنم جار: جوانی تمدید!
درد بی کاری و غول مسکن
همچو رستم بکنم حل تا عید
بهر "توریست قاپون" از فردا
برج ایفل بزنم بی تردید
چون کشاورز بگفت آبی نیست
همچنان ابر بخواهم بارید
عاقبت "استریت وال" به من
می شود فتح، نباشم چون بید
***
تا به اینجا به رسیدم از خواب
من پریدم و شدم نا امّید
ور نه با دست توانمند خودم
میشدم پادشهی چون جمشید!
آی لایی لایی لایی
خورشید چقد بالایی
خوش به حالت که هر روز
مهمون خونه هایی
از اون قدیم ندیما
تو آسمون نشستی
شیشه ی عمر شب رو
چه مردونه شکستی
یادت میاد یه روزی
بچه ها تشنه بودن
دخترای کوچولو
رو خاک نشسته بودن
امام حسین دلش سوخت
از بس که مهربون بود
داداش عبّاس رو گفتش
آبی بیار خیلی زود
چشم و دو دست و گریه
آی خیمه خیمه خیمه
عبّاس رو تشنه کشتن
آب نرسید به خیمه
قصّه ی اون روزا رو
قدرش رو خوب می دونیم
درس وفا و دین رو
تا همیشه می خونیم
هر روز دعا می کنیم
امام زمان زود بیا
تا اون موقع رهبرو
نگهدارش خدایا
(شعر از شاهد)
ای آه، اگر مرا نرانی مردی
از حنجره ام شرر پَرانی مردی
هرچند گلوی تو پر از شعر شده ست
با لهجه ی دل سخن برانی مردی
*شعر از شاهد*
خسته ام ازین زمین این گِـرای پر کمین
آه بچّه های عشق ای گروه کشف مین
یادتـــــان بخیر باد! یادی از دلم کنیــــد
یاد من نمی روید گرچه خورده ام زمین
در هجوم فتنه ها کاش همرهم شوید
جنگ می بَــرد مرا ای حمـــاسه آفرین
من که "یا حسین" را از شما گرفته ام
با تمام هستی ام عشق می شود قرین
شهر منتظر و من، سوت موشکی رسید
بازیم تمام شد. بچّه ها... فقط همین
زود قد کشیده ام در میــــان حادثه
حادثه بزرگ شد، من ، شرار آتشین
نام تان بلند باد! نان به نامتان خورند
کرکسان روزگار، شیرهای کاغذین
گاه خسته می شوم، چفیه تان پناه من
روی دوش رهبرم آن وجــــــــــــود نازنین
پ ن: پست قبلی _موج وبلاگی زیارت عاشورا را به رسانه ملی بازگردانیم_ به قوت خود باقیست!