انا لله
که نفس مطمئن راجع گشت و
یک جماران کاه گلی
کاه بر سر
و جیغهای کودک من
زیر دست و پا له شد...
فاطمه ؛ نامی به وسعت جهان . نامی برای مردن ، نامی برای تا ابد زیستن ، نامی برای بی که بدانی چرا ، گاهی گریستن.
هرچند که گرداگرد او می گردم ، باز هم نمی شناسمش . برای رسیدن به اوج او ، هر راه را که می پیمایم ، راهی دیگر خود نمایی میکند ، گویی منشوریست با هزاران بعد ناپیدا.
تمام سرزمین عشق را که بگردی کلامی زیباتر و دل انگیزتر نمی یابی از یک « یا زهرا».
فقط کافیست چشمانت را آهسته ببندی تا تمام فاصله را از 86 تا 59 به یک آن بپیمایی و در زیر آتش بی امان دشمن روی خاک تفتیده ی جنوب بنشینی و دست بر پهلوی خسته و خون الود همرزم شهیدت بکشی و فریاد بزنی « یا زهرا» تا ره صد ساله شبلی و بایزید و مولانا را یکشبه زیر پا گذاری و دریابی که :
از خود تا خدا فاصله یک قدم است ؛ از خود برخیز تا به خدا برسی!
حتما تا حالا این رو شنیدین که میگن شماره تلفن خدا 24434 یعنی همون تعداد رکعتهای نمازهای یومیه ست.
ولی به نظر من این خداست که روزی 5 بار شماره ما رو میگیره و میخواد که با ما حرف بزنه .
این خداست که اونقدر مهربونه که دلش واسه بنده ش تنگ میشه و این ماییم که گوشیمون میتونه روشن باشه یا خاموش! تا حالا چندبار گوشیت خاموش بوده؟ چندبار سایلنتش کردی که از خواب ناز بیدارت نکنه؟ تازه وقتی هم که روشنه و مثلا داری جواب میدی، مدام پشت خطی داری! جواب همه رو میدی ، حواست به همه جا هست ، تموم قرار مدارهاتو تو نماز مرور می کنی و اصلا هم یادت نیست که جلوی کی وایسادی! جلوی کسی که از هیچ به اینجا رسونددت. جلوی کسی که با تموم عظمتش اونقدر تو رو دوست داره که بین این همه موجودات عالم بازم صدات میکنه! جلوی کسی که می تونه حتی بدون اشاره! نیست و نابودت کنه ولی نمی کنه!
پس انقدر بی معرفت نباش! گوشی رو وردار! داره زنگ میخوره....
حس جالبیه! چی؟
خوب معلومه، بودن شهرام جزایری، اون هم تو چند قدمی آدم! البته نه خود خودش، اینجا یکی هست که قیافه ش با شهرام جون مو نمی زنه، جل الخالق!
همین که نگاش می کنم با خودم میگم : اگه خود شهرام بود چی کار می کردی؟ و جواب می دم: می زدم تو سرش! یقه ش رو پاره می کردم! گازش می گرفتم! ...
ولی نه، راستش رو بخواید شاید هم بهش می گفتم آفرین، عجب هوشی داری!
آخه می دونید من خیلی هم شهرام رو مقصر نمی دونم. خوب بقیه خنگ بازی در اوردن و فرق رشوه رو با هدیه نفهمیدن، به اون چه؟! می خواستن قبول نکنن!
یه جوون 29 ساله تونسته با اکثر مسئولین نظام رفیق بشه . خوب این استعداد می خواد دیگه . مگه نه! به نظر من هرکس دیگه ای هم جای شهرام بود و موقعیت اون رو داشت همین کار رو می کرد. البته منهای آدمهای واقعا مسلمون!
البته من نمیخوام شهرام رو تبرعه کنم. ولی حرف من اینه که یه مسئول تو کشور اسلامی هم باید به روابطش بیشتر از بقیه حساس باشه. بدونه با کی رفاقت میکنه تا امثال شهرام تو کشور زیاد نشن .نظر شما چیه؟
دلم گرفت. خواستم با دوستم حرف بزنم. موبایلش خاموش بود.
تو اس ام اس های موبایلم دیبال یه چیز جالب گشتم چشمم خورد به این: ( آنگاه که دوست دارید همواره کسی بیاد شما باشد به یاد من باشید چون من همیشه بیاد شما هستم. سوره بقره آیه 151 ).
و قرآن رو برداشتم و رفتم سراغ سوره بقره ایه 151
و چنان آرومم کرد که انگار جز برای من نوشته نشده بود....
دلت که گرفت ، امتحانش کن!
خواستم بگم شعرهایی که تا حالا تو این وبلاگ زدم و ایشاا... ازین به بعد میزنم همش مال خودمه. مال خود خودم. شبیه شعرهای شهید سپهر هستن ، ولی فقط شبیه! من کجا و او کجا... این هم جدیدترین شعرمه:
اتل متل جمعه شد
دوباره دل پرکشید
به آسمون نرگس
یواشکی سرکشید
می گن یه روزمی رسه
همون که مهربونه
اونکه امید قلب و
یاور بی کسونه
این همه ساله مهدی
منتظر ظهوره
آره! درست شنیدی
اونکه غریبه، اونه
جمعه که شد صدای
ندبه ی ما بلنده
هِ ! خودمون میدونیم
حرفای ما چرنده
یه مشت شیعه بی حال
دورشون و گرفتن
هرکی به فکر خویشه
نون و پنیر و پسته
به ما چه همسایمون
گشنه داره می خوابه
به ما چه مادربزرگ
حالش خیلی خرابه
به ما چه که چراغه
اضافمون روشنه
قصّه ی ناگفتمون
عقیله و آهنه
به ما چه کی میمیره
دختر کبریت فروش
نمی تونه بخنده
پیرزن ژنده پوش
به ما چه چندتا دختر
از گشنگی بیدارن
چندتا پسر تو سرما
رو کارتونا می خوابن
به ما چه اون دختره
موهاش افتاده بیرون
به ما چه اکس و پارتی
زیاد شده بینمون
به ما چه مهدکودک
کلاس رقص گذاشته
عمو رو سقف خونه ش
دیش ماهواره کاشته
به ما چه که هیچ کسی
سر کار خودش نیست
نمره ی پارتی بازی
تو شهرمون شده بیست
به ما چه رشوه خواری
یه کار عادّی شده
نزول خوردن و دادن
عادّی عادّی شده
به ما چه ... بسته دیگه
خسته شدم، به من چه!
هر کی خودش فکر کنه
بفهمه خیلی مَرده!!
تو انتظار فرج
چندتا نشسته بیدار؟
آقا مگه چی میخواد:
سیصد و سیزده تا یار
مبارزه با بدحجابی و پوشیدن لباسهای نامناسب طرحیه که چند روزیه تو کشور در حال اجراست و کلی حرف و حدیث رو به دنبال داشته.
در اینکه باید به وضع پوشش سامانی داده بشه شکی نیست ولی اینکه راهش چیه باید بیشتر روش کار کرد.
درنظر گرفتن جریمه برای افراد متخلف برای کاهش هرگونه عمل خلاف قانون جواب داده ولی آیا بهتر نیست به جای اینکه ما با هزاران و شاید ملیونها نفر طرف باشیم یه سری به مغازه های تولید و فروش لباس بزنیم و با مغازه هایی که لباسهای نامناسب تولید میکننید و یا میفروشند مقابله کنیم؟ فکر نمی کنید این جوری دایره کار هم کوچیکتر و محدودتر و هم سرعت عمل و اثربخشیش بیشتر باشه؟
آخه وقتی لباس و مانتوی نامناسب تو مغازه نباشه خوب مشتری هم نمی خره!
مگه چند درصد از مردم لباسهاشون رو خودشون می دوزن یا می دن خیاط براشون بدوزه؟ اکثر قریب به اتفاق ماها لباسهامون رو حاضر و اماده از بازار تهیه میکنیم و ایضا اخرین مدل رو هم توی ویترین مغازه ها جستجو میکنیم.
پس پیشنهاد من اینه که نیروی محترم انتظامی یه سری هم به مغازهها بزنه و راه تکرار بر خطر ببنده...
دلم گرفته ! هوای تو بدجوری تو سرم جولان میده. دیشب کلی منبر رفتم که باید زندگی کرد، نباید افسرده بود، زندگی خالی نیست...
اما...
اشک چیز دیگه ایه! وقتی میخواد بباره دیگه کسی جلودارش نیست. والان هم صدای چکاچک شمشیر سپاهیانش رو میشنوم که در تدارک شروع حمله هستند!
سرم داره داغ میشه...
علی ، دلم می خواد ببوسمت؛ خودت رو ، لپ استخونیت رو. دلم واسه سوزش جای ریشهای تازه دراومدت تنگ شده!
علی، دلم واسه تلفنهات تنگ شده. چرا موبایلت خاموشه؟ شماره ای به این رندی، حیفت نم اد بی کار بمونه؟
علی ، من بالاخره مهندس شدم ، خبر داری آقای دکتر؟
چند هفته ست دارم میرم سر کار. واسه همینم نتونستم بیام سرمزارت. راستش رو بخوای نمی دونم چرا اونجا دلم آروم نمیشه. اصلا حس نمی کنم اونجایی. من خودت رو میخوام. نه یه تیک سنگ سخت و سیاه رو.
وای ! اصلا حواسم نیست، اینجا همه دارن نگام میکنن. فکر کنم چشمام قرمز شده. آبروم رو بردی. ای شیطون!
حقوق بشر،
نه!
دیود بهتر است،
_ فقط مثبتها بیایند._
چند روز پیش هارد دستگاهم فجیعا پر شده بود. در نتیجه کمر به خالی کردنش بستم و در جستجوی فایلهای اضافی بر خوردم به فیلم فقر و فحشا. خواستم برای آخرین بار ببینمش و بعد حذفش کنم که ...
مگه اشک امونم میداد!
.... در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجمها فراوانند باز
مژدگانی ای خیابان خوابها
می رسد ته مانده بشقابها
گیر خواهد کرد روزی روزیت
در گلوی مال مردم خوارها...
وای مگه میشد حذفش کرد! تا حالا بیشتر از ده دفعه دیدمش و این کلیپ اخرش رو شنیدم ولی بازم مو به تنم سیخ میکنه.
نکنه ما هم تو صف ابن ملجمها باشیم؟ نکنه اگه دستمون به جایی بند شد با هزارجور کلاه کاملا شرعی مال مردم خوار بشیم؟ نکنه عاشق نباشیم؟ نکنه ...
چندتا از مسئولین فرهنگیمون _ تو هر رده ای که هستن _ حاضرن واسه خاطر اصلاح چندتا لات تنبیه بشن؟ چندتاشون معتقدن که اگه که بد حجابی و لات بازی هست مال اینه که اونها آدمای صالحی نیستن و نتونستن درست کارشون رو انجام بدن؟
وای چه میییییییی کنه این دهنمکی!
آقای دهنکی عزیز من سی دی فیلم اخراجیهای شما رو تو خونه دیدم. مثل خیلی های دیگه ! ولی مطمئن باش هر وقت که فیلمتون به شهر ما رسید و روی پرده خراب و بی کیفیت سینمای شهرمون رفت حتما بلیط می خرم و اون رو توی سینما هم تماشا می کنم.با اینکه از سال 80 تا حالا سینما نرفتم!!!!!