سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
گناهى که پس از آن مهلت دو رکعت نماز گزاردن داشته باشم مرا اندوهگین نمى‏دارد . [نهج البلاغه]

شاهد


نفت. طلای سیاه

بیشتر جنگهای زمان ما به خاطر همین مایعه، همین مایع سیاه رنگ و بد بو!

یه مایع که مثل همه چیزهایی که سخت به دست میان ،گرونه .

خدا رو شکرکشور ما پر از نفته.و خوزستان بیشتر از بقیه جاها. اما...

تو تموم سالهای قبل از انقلاب و بعد از انقلاب چنان بی‌عدالتی و بی‌مروتی‌ای در حق این استان صورت گرفته که هر کی یه کم منصف باشه و به خودش زحمت فکر کردن بده ، شرمنده مردم این خطه می‌شه.


مردمی که تو پیروزی انقلاب نقش اساسی داشتن. مردمی که خط اول دفاع مقدس بودن. مردمی که با بدنهاشون جلوی تانک‌های دشمن صف کشیدن. مردمی که تا آخر جنگ موشک های بزرگ دشمن رو تو خونه‌های کوچیکشون تحمل می کردن...


و حالا واقعا بی‌انصافیه که میون  این مردم بی‌کاری بیداد می‌کنه. واقعا بی‌انصافیه که مهندسای شرکت نفت برای راحتی خودشون از کنار یه روستا جاده بکشن و هر روز با ماشین‌های مدل بالای دولتی رفت و آمد بکنن و و یه لحظه‌ام با خودشون فکر نکنن ، این نگاه معصومانه که پسرک روستایی به ماشینشون میندازه حقی داره. اون پسر هم حق داره از این همه نفتی که خدا نزدیک خونه‌اش گذاشته سهمی برای خودش داشته باشه.

اون پسر هم حق داره با خودش فکر کنه که از بچه اون آقا مهندس چی کم داره که باید حسرت یه لباس نو تو دلش بمونه.باید فکر کنه که چرا باباش بی‌کاره و خوابگاه های شرکت نفت پره از آدمایی که از شهرای دیگه اومدن و اونجا کار می‌کنن.

اون پسر حق داره با خودش فکر کنه ،آقای رئیس جمهور- همون که اسمش توی برگه رأی باباش نوشته شده بود. همونکه خودش انتخابش کرده بود ـ چرا به استانش سفر نمی‌کنه ؟؟؟؟؟؟؟شاید فکر میکنه ما مهمون نواز نیستیم؟ها!

شنیدیم آقای رئیس جمهور بودجه استان خوزستان رو چند برابر کرده ولی پس کو؟ چرا ما نمی بینیمش؟؟؟می دونم این وسط دستایی تو کاره که نمیخواد بزاره مردم طعم عدالتی رو که رئیس جمهور ازش حرف میزنه و اقا دنبالشه، بچشن ! خوب من حق دارم از رئیس جمهور بخوام زودتر اون دستها رو قطع کنه یا لااقل بهم معرفیشون کنه تا...


یه وقت فکر نکنید من ضد انقلابم ، نه اتفاقا فقط چون عاشق انقلاب و رهبرم هستم اینا رو گفتم. آخه نمی‌خوام یه از خدا بی‌خبر خدای نکرده تو ذهن اون پسر فرو کنه که هر چی بدبختی داری از این انقلابه و بدکاریه چند تا مسئول رو به پای انقلاب بذاره. که اون وقت هممون پیش خون شهدا مسئولیم....



شاهد ::: چهارشنبه 85/10/6::: ساعت 9:43 صبح


در گذشت نابهنگام حجه الاسلام ابوالقاسمی پور(مدیر وبلاگ جهنم مطلوب) و همسر بزرگوارشان را به همه مردم ایران به خصوص فرزند دلبندشان علی آقا و آقای محمد رئیسی پور(مدیر وبلاگ شراب ادیبان) تسلیت عرض می نمایم

نامه ای به علی ابوالقاسمی پور (مدیر وبلاگ کودکی سرخوش)

  سلام علی جون

می دونم که الان اصلا حالت خوب نیست. پس حالت رو نمی پرسم.غمت رو میفهمم . دل بزرگت غم سنگینی رو باید به دوش بکشه. دستای کوچولوت باید نوازش پدر و بوسه های گرم مادر رو برای همیشه به خاطر داشته باشن. چون دیگه تکرار نمیشن...

وقتی داداشم رو از دست دادم پیش خودم میگفتم ای کاش ازدواج کرده بود و بچه ای داشت تا یادگارش باشه. ولی حالا می دونم که غم یتیمی تو بسیار بزرگتر از بی برادری منه. خدا صبرت بده...

علی جون بابات مرد بزرگی بود.

نمی دونم اونشب کی و کجا گناهی رو مرتکب شده بود که لیاقت بودن در کنار آدمهای خوبی مثل پدر و مادر تو رو از ما گرفت.

دیدن پدرت با لباس روحانی ، وقتی حلقه پر شور جوونا احاطه اش کرده بود، ناخوداگاه لبخند رو بر لبان هر ایرانی اسلام دوستی می نشوند و به خودش می بالید از اینکه هنوز هستند روحانیونی که جوونها رو از هر قشری به خودشون و اسلام دلبسته کنند. و افسوس که چه زود این حلقه پراکنده شد...

علی جون ، نمی خوام نصیحتت کنم چون خودت گفتی بچه باهوشی هستی. ولی قدر وبلاگت رو بدون! وبلاگی که مامان و بابا با همدیگه برات ساختن و اداره کردن. ادامه اش بده و تا همیشه حرفایی رو که فکر میکنی مامان و بابا رو خوشحال میکنه توش بنویس...



شاهد ::: یکشنبه 85/10/3::: ساعت 4:35 عصر


                                          در این دنیای وانفسا

                                                                 که کرکسها، آزادند،

                                          و همراهان خود را نیز نتوان خواند:

                                                                                     دوست یا دشمن،

                                          و نیلوفر سرش افتاد،

                                          شقایقهای پرپر را

                                                        خداوندا تو حافظ باش...

                         شعر از خودم (حالا با علیه السلام یا بی علیه السلام چه فرق می کنه؟!)



شاهد ::: جمعه 85/10/1::: ساعت 1:42 صبح


دست که به قلم می‏بری، این کلماتند که خود را به تو تحمیل می‏کنند و آنگاه است که نشان می‏دهند از سر درون تو.

و آنگاه است که جلوه می‏کند آنچه در تو و در ذهن تو ملکه شده است.

کلمات گرچه بخواهی اما نمی‏توانند دروغ بگویند . آن هنگام که تو از چیزی می‏خواهی نوشت که اعتقاد تو نیست ، هر چه بکوشی باز هم دستت را رو می‏کنند. شاید بنگاری آنچه را که می‏خواهی، اما کلمات می‏فهمانند مخاطب را که این حرف تو نیست. با چینششان ، با بزرگی و کوچکیشان ، با غلطهایی که ناخودآگاه در املای تو می‏آیند و با هزار و یک طریق دیگر از حیثیت خود دفاع می‏کنند و جز راست را حک نمی‏کنند.

واژه‏ها پاکند و گر تو بخواهی این پاکی را به تو نیز هدیه می‏دهند.

واژه‏ها صافند و زلال و گر دست بازیگوش تو هوس گل‏کردن وجودت را در سر نپروراند ، تو را نیز زلال و شفاف و صاف می‏گردانند.

کافیست که بخواهی و آنگاه است که تو و دنیای تو لیاقت حضور کلمات را می‏یابید و این ستیز بین واژه و نثر تو به پایان می‏رسد.

و چه زیباست دنیای بی ستیز...



شاهد ::: دوشنبه 85/9/27::: ساعت 6:11 عصر


دلم از پونه ها سیر است آقا

هوای باغ دلگیر است آقا

کسی فانوس گلها را شکسته

نمی آیی دگر دیر است آقا

 

دست همه اونهایی که امروز تو انتخابات شرکت کردن درد نکنه. بابا ایول!!!!!!!

خبر دارین صدور قطعنامه بر علیه ایران تو مسئله انرژی هسته ای رو موکول کردن به بعد از انتخابات؟!

واقعا چی فکر کردن در مورد ما؟ ...



شاهد ::: شنبه 85/9/25::: ساعت 1:7 صبح


یکی از شهدا تو وصیت نامش نوشته بود (البته نقل به  مضمون کردم): یه روز داشتم با موتور تو خیابون می رفتم که دیدم یه موتوری از روبرو با چراغ روشن میاد. بهش که رسیدم تذکر دادم که آقا چراغ موتورتون روشنه.

یه کم جلوتر به یه موتوری دیگه رسیدم که باز هم چراغش روشن بود و باز هم تذکر دادم.

خونه که رسیدم دیدم، چراغ موتور خودم هم روشنه!

از اون به بعد تصمیم گرفتم هر وقت خواستم به کسی ایراد بگیرم اول دقت کنم ببینم خودم اون عیب رو ندارم بعد!

حالا قضیه منه...

چند روز پیش همینکه وارد نت میشدم و صفحه‏ها همیشگی رو مثل یاهو میل و وبلاگهای دوستان و همچنین وبلاگ خودم رو باز می کردم موسیقی تندی پخش میشد. از اونجا که رو صفحه لودینگ یاهو میل چند روزی بود که یه گیف از پسری در حال رقص پخش میشد با خودم گفتم این اهنگ هم حتما مال همونه و کلی به رؤسای یاهو واسه این تهاجم فرهنگیشون! بد و بیراه گفتم.

حالا این و داشته باشید، تو همین روزها هم یه ایمیل داشتم از طرف سایت mp3upload که چون خیلی انگلیسی بود درست نفهمیدم منظورش چیه و گذاشتم به حساب اینکه اومدن از حضور سبزم! تو سایتشون قدردانی کنن!!!!! 

تا اینکه...

 چند روز بعد با اینکه یاهو میل رو باز نکرده بودم باز هم صدا می اومد . یکی یکی صفحات رو در جستجوی صاحب آهنگ بستم و در آخر رسیدم به ....

بببببببببببببببببببببببله! آهنگ دوبس دوبس کذایی از وبلاگ خودمون بود!

آدرس آهنگ هم مال همون سایت mp3upload!!!

........................................................................................................................................

نتیجه اخلاقی:

1_ انگلیسیتون رو تقویت کنید تا معنی ایمیلهاتون رو بفهمید!

2_ از دوستانی که تو این مدت مجبور بودن این اهنگ گوشخراش رو تو وبلاگ من تحمل کنن معذرت میخوام



شاهد ::: چهارشنبه 85/9/22::: ساعت 12:0 عصر


دستای کوچیک دختر کوچولو تو دستای مهربون مامان حس قشنگ نوازش رو تجربه می کنن.
پلکای قشنگش آروم آروم همدیگرو بغل میکنن و زیباتر از هرچی فکر کنی خوابش میگیره ...

 مامان با خودش فکر میکنه : چه خوب شد که امروز دل کوچیکش رو نشکوندم و باهاش بازی کردم.مگه چی می خواد غیر از اینکه از من جدا نباشه؟!
 درسته که هنوز بلد نیست حرف بزنه ولی می فهمه تنهایی بازی کردن هیچ صفایی نداره !

یه کامپوتر آخرین مدل با کلی بازیهای جور وا جور و سی دی های پر از شعر قشنگ ، وقتی به دل کوچیکش میشینه که تو بغل مامان  نشسته باشه و مامان بهش بگه موس رو کجا ببره و روی چی کلیک بکنه.

 

مامان داره با تموم محبتش به صورت کوچولوی دختر دو ساله اش نگاه میکنه دلش نمیاد از بغلش جداش کنه . خیلی معصوم خوابیده.

خدا کنه فردا هم یادش باشه که نباید دل نی نی رو بشکونه، البته اگه این دنیای پر از التهاب بزاره!!!!



شاهد ::: شنبه 85/9/18::: ساعت 2:37 عصر


یه توپ دارم قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه

 من این توپو نداشتم
اما دوسش میداشتم

دم مغازه می رفتم
همش نگاش میکردم

به بابا گفتم توپ میخوام
نه قیمه نه سوپ میخوام

بابام منو دعوا کرد
بد جوری بم نگا کرد

اتل متل توتوله
توپه خیلی گرونه

گریه کنون ز خونه
رفتم میون کوچه

یه هو یه مردی دیدم
از جای خود پریدم

میگفت به ما رأی بدید
به حزب ما رأی بدید

اگه به ما رأی بدید
هرچی بخواید می خرید!

ماها فکر شماییم
ما چاکر شماییم!

ماها خاک پاهاتون
فدای خنده‏هاتون

تمام غصه‏هامون
گریه‏ی بچه‏هاتون

دویدم و دویدم
به صندوقی رسیدم

رأی و دادم به صندوق
خنک شدم مثل دوغ

اون آقا انتخاب شد
خوشحالیاش کتاب شد

یه روز گذشت دو روز شد
دو روز گذشت سه روز شد

اما انگار یادش رفت
قولش ز خاطرش رفت

سوار پاترولش شد
حزبش تنها گلش شد

نون و پنیر و پسته
آقاهه تو کاخ نشسته

اما توپ بیچاره
مونده توی مغازه...

دویدم و دویدم
یهو از خواب پریدم

خدا رو شکر خواب دیدم
هر چی تا حالا دیدم

نه رأیی بود نه مردی
نه گریه و نه دردی

ای که با رأی مردم
می شی رئیس مردم!

بدون که این حکومت
هست مث یک امونت

یادت باشه همیشه
دغلکاری نمیشه...


                          شعر از شاهد

  





شاهد ::: دوشنبه 85/9/13::: ساعت 11:16 صبح


به آینه کاری‏ها نگاه می‏کنم ،

 ذره ذره‏ی عبور زوٌار مرا می‏خواند.

و سنگ‏فرش حرمت صدای قدوم آسمانی‏ات را هنوز می‏شنود.

 

خانه که بودم، گنبد طلایت هوائیم می‏کرد ، بهانه می‏گرفت دلم، و گاه صفحه چشمم خیس می‏شد – بی‏خودانه‏تر از هر چه بگویی- .

 

و حال من اینجام....

 

 

می‏دانم، بزرگواری تو حجت تمام دلم شد که بداند: بدی از اوست.

جسمم اینجاست و دلم نیست.

شاید هنوز باورش نشده ، که با تمام بدی هم می‏شود اینجا بود.

                                                                        1/5/84

                                                                          مشهد

میلادش گرامی............

 

اللهم عجل لولیک الفرج



شاهد ::: جمعه 85/9/10::: ساعت 1:47 عصر


تازگی ها دارم کتاب خاطرات مستر همفر رو میخونم. کتاب جالبیه حتما بخونیدش!

مستر همفر یه جاسوس انگلیسی بوده که مأموریت شناسایی مسلمونها و راههای ضربه زدن به کشورهای اسلامی رو داشته.

خیلی جالب و فکر برانگیزه وقتی می فهمی که محمد عبدالوهاب – رئیس فتنه وهابیت – چقدر ساده گول مستر همفر رو خورده و از یه طلبه جستجوگر تبدیل به کسی شده که با اکثر دستورات اسلام مخالف باشه و تازه ادعای پیامبری هم بکنه!!!

تا حالا فکر کردین که ممکنه نزدیکترین دوستتون جاسوس اجنبی باشه؟!!

 

مخصوصا برای ماها که تو دنیای مجازی رفت وآمد داریم و با کلی آدم که حتی مطمئن نیستیم که واقعا پسرن یا دختر ارتباط داریم این مسئله مهمتر می شه.

 

بچه ها ! خیلی باید حواسمون جمع باشه تو چت کردنهامون، تو آف گذاشتن هامون ، تو مطلب نوشتن هامون یا حتی تو درددلهامون یه وقت یه دشمن دوست نما اطلاعاتی رو ازمون نکشه که بعدها بر ضد نظام و انقلاب و اسلام و حتی خودمون ازش استفاده بشه...



شاهد ::: چهارشنبه 85/9/8::: ساعت 12:18 صبح

<   <<   56   57   58   59   60      >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 118
بازدید دیروز: 73
کل بازدید :782199
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<