داشتم چت می کردم.
صدای بارون مثل همیشه هوای دلم رو تازه کرده بود. داشتم تو خاطرات سبز دویدنهای زیر بارون و بوی خاک بارون خورده سیر می کردم و کم کم داشت اشکم از دوری خاطرات در می اومد که ...
چند قطره آب با فشار به صورتم سیلی زد و چرتم رو پاره کرد.
وا! آب اون هم وسط اتاق و پای میز کامپیوتر؟!
شدت آب بیشتر می شد سرم رو بلند کردم و بعععععععععععله! چشمتون روز بد نبینه! قصه قدیمی سقف و بارون.... البته این بار درست بالاسر مانیتور بیچاره من....
کلی خندیدم. می دونید چرا؟ جون مجبور شدم یه تشت گنده بذارم روی مانیتور!!!!!!!!!! فقط فکرشو بکنید.
ولی بعد حسم عوض شد...
همین اتفاق خنده دار وقتی بخواد هر روز تکرار بشه و قطره های بارون به جای مانیتور روی رخت خواب یه بچه کوچولو که حتی یه پتوی کلفت واسه خواب نداره فرو بریزن. اونوقته که هیچم خنده دار نیست. مخصوصا اگه فکر کنی بابای بچه بیکار باشه و بدون هیچ بیمه ای مجبور باشه واسه درمانم یه سرماخوردگی ساده بچه ش حداقل هفت – هشت هزار تومان خرج بکنه!
این جور آدما کم نیستن. درسته ممکنه موقعیتشون با هم فرق کنه. یکی باباش بیکار باشه، یکی بیمار باشه، یکی بی عار باشه ،یکی معتاد باشه، یکی پیر باشه ... ولی همه اینها تو حال اون بچه هیچ فرقی نمی کنه.....
تأسف آدم وقتی بیشتر میشه که این صحنه ها تو جامعه اسلامی ما دیده بشه! اونهم با این همه دستور دینی : خمس ، زکات ، صدقه .... واقعا چقدر به دستورات و واجبات دینمون عمل می کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟
این تصویر کوچیکه. اونقدر که بعضی ها باید عینکشون رو هر جا که هست پیدا کنن تا بتونن ببیننش. خیلی ها هم ممکنه بگن این چیه دیگه زده تو وبلاگش!
اما اگه شما هم مثل من یه خورده به شباهت دنیای ما و این تصویر دقت کنید اونقته که فکر کنم بدونم عکس بکگراند کامپیوتر خیلیهاتون فردا چیه!!! نگاه کنید:
به نام او ...
فاطمه ؛ نامی به وسعت تمام جهان ، نامی برای مردن ، نامی برای تا ابد زیستن ، نامی برای بی که بدانی چرا ، گاهی گریستن .
هرچقدر که طوف او را میکنم ، باز هم نمی شناسمش . برای رسیدن به اوج او هر راه را که می پیمایم ، راه دیگر جلوی پایم سبز می شود .گویی منشوری است با هزاران وجه.
تمام سرزمین عشق را که بگردی کلامی زیباتر نمییابی از یک: « یا زهرا » .
فقط کافیست چشمانت را آهسته ببندی تا تمام فاصله را از 85 تا 59 به یک آن بپیمایی و در زیر آتش بی امان دشمن روی خاک تفتیده جنوب بنشینی و دست بر پهلوی خسته و خون آلود همرزم شهیدت بکشی و فریاد بزنی : « یا زهرا » تا ره صد ساله حافظ و مولانا و شبلی و بایزید را یکشبه درگذری و دریابی که :
« از خود تا خدا فاصله یک قدم است ؛ از خود برخیز تا به خدا برسی.»
... و امروز روز خوبیست ، برای عشق ، برای عاشقی ، برای عاشق شدن.و عشق زیباترین راه است برای انتظار.
گاهی اخبار را می شنوی :
فلسطین : هدی یتیم شد.
عراق : کودک را سر بریدند.
افغانستان : عروسی عذا شد.
و در قلب تمدن : مدرسه ای را به رگبار بستند....
و تو فکر می کنی؛ کاش سازمان مللی نبود. آنگاه به شیوه جنگل تو نیز از حق خود و هر آنکه می خواستی دفاع می کردی و کسی خرده ات نمی گرفت. جهان ما از جنگل نیز بدتر است.و خشم دندانهایت را به هم می فشارد و خسته می شوی و اشک می ریزی و فریاد می زنی :
عمری بجز بیهوده بودن سر ننکردیم
تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
حتی خیال نای اسماعیل خود را
همسایه با تصویری از خنجر نکردیم
بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدیم
زانرو که رقصی با تن بی سر نکردیم
شاعر:استاد قیصر امین پور
مرگ بر اسرائیل
اتل متلهای قبلیم که یادتون هست. خیلیها وقتی خوندنشون میگفتن اینها شعرهای خودت نیست. مال آقای سپهره.
حالا اومدم بگم : من کجا و سپهر کجا. درسته من تحت تأثیر ایشون بودم وهستم .اون هم از نوع شدیدش. این شعرها رو هم وقتی گفتم که ایشون تازه شروع به شعر گفتن کرده بودن و تو نشریه فکه مطلب می زدن و کمتر کسی بین مردم میشناختشون. ولی من شیفته صراحت و پاکی و روونی کلامشون شده بودم و هیچ قالبی رو واسه گفتن حرف دل روونتر از قالب ایشون پیدا نکردم. این هم تقدیم به مردم فلسطین...
اتلمتلیهمسجد
یه مسجدقدیمی
یهمسجدیکهحتماً
اسم اونوشنیدی
روییهتپهدور
قبلهاول ماست
یه جایی که برامون
تفسیرلیل اسراست
یه روز یهعدهنامرد
ازراهدوررسیدن
باحیلهو بانیرنگ
به جنگ اوندویدن
به اسم دین موسی
جنگوویرونیکردن
بهنامارضموعود
اونجاروخونیکردن
باتانکایآهنی
خاکوبهخونکشیدن
پرستوهایعاشق
ازاونجاپرکشیدن
منافقای ترسو
پشتمیزانشستن
باادعایسازش
دل قدسوشکستن
صهیونیاینامرد
بازمویرونیکردن
مردم وازخونشون
بازمبیرونمیکردن
لبخندبچههارو
جوابترکش دادن
مثلکنه بهجون
مسجدمونافتادن
هرروزترورمیکردن
مردمبیگناهرو
ازچشمامیگرفتن
روشنینگاهرو
گلهایاون سرزمین
دیگه تازه نبودن
پرقناریها رو
دزداشکستهبودن
گرگا میشاروکشتن
دنیافقط نگاه کرد
آمریکا باگرگابود
اوضاعرو،روبهراهکرد
جوونهایفلسطین
دیدن خدارودارن
بادست خالیگرگ رو
بایدازپادرآرن
گرگا بازم میکشتن
دنیابازمنگاکرد
اماجووناین دفه
روبه سوی خدا کرد
ازاون به بعد باسنگا
به جنگ دیودویدن
عشق خداداشتن و
مرگوبه جون خریدن
چشم سیاه گرگ و
باسنگا شون دریدن
نقشه پیروزی رو
رودشتخون کشیدن
ایکسی که نالة
اینمردم رو میشنوی
امابازم خودت رو
به نشنیدن میزنی
بدون که این جوونا
پیروزمیشن یهروزی
اونوقت توازخجالت
چشموبهخاکمیدوزی
بدون که این نالهها
همش یه امتحانه
تاببینیم کی ازاون
نمره بیست میاره
هرلحظه بودن ومرگ
پیش چشاجاریه
دست فلسطینیا
منتظر یاریه ...
موضوع و اهمیت شب قدر، همانطور که در ادبیات فکرى، عقیدتى و روایى شیعه جایگاه ویژه و بالایى دارد، در بین سایر فرق مسلمین نیز شأن و جایگاه خاص خود را دارد. دو فرقه و شعبه اصلى آیین اسلام، یعنی مذاهب تشیع و تسنن، اگر چه در برخى موارد و موضوعات مرتبط با شبهاى قدر و آیینها و مناسک ویژه، آن، اختلاف نظرهایى دارند، اما در اهمیت و جایگاه آن تردید روا نمىدارند.
شاید اختلافهاى روایی و موضوعى که در این نوشتار به عمدهترین آنها اشاره خواهد شد، مباحثى باشد در خور توجه و اهمیت، اما مهمتر از همه این مباحث، قبول بالاتفاق وجود چنین شبى است و فیض جارىای که خداوند در این شب از آسمان و به مداومت مىفرستد. سرچشمه این اتفاق نظر و عقیده نیز آیات مشیر به این موضوع در قرآن کریم است و سرچشمه آن اختلاف نظرها، تأثیر و تاثر اختلاف عقاید و برداشتها از این آیات، که در میراث حدیثى و روایى هر دو فرقه رسوخ یافته است.
در نوشتار حاضر، فارغ از بحث تشیع، موضوعات و وجوهی از موارد مرتبط با شب قدر را، با تعاریف و گفتارهاى عالمان و مستند به کتب روایى و شروح تفسیری اهل سنت تقریرخواهیم نمود؛ بدان امید که این باب گشوده شده، در پىآمد خود تحقیقات و مباحث جامعتر را نیز به دنبال آورد.
بحث نخست: زمان شب قدر
از جمله مواردى که در کتب روایى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان این مذهب برآن مهر خاتمت مىنهد، موضوع «جایگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روایات شیعى، قطعاً از شبهاى دهه سوم ماه مبارک رمضان شمرده مىشود و تردید در آن نیز به واسطه روایات منقول از ناحیه معصومین(ع) و نیز تفاوت تفاسیر روایات است، اما از این حیث که شبى خارج از ماه رمضان نیست، مورد اجماع کلی و قطعى است.
در میان عالمان و در میراث روایى و تفسیرى اهل سنت، اما، ابتدا در این خصوص و سپس در قطعى کردن جایگاه این شب در ماه مبارک رمضان تردید و تفاوت وجود دارد. دستهاى از روایات، همچون روایت مشهور «ابوحنیفه» در «شرح الازهار»، بر این اعتقاد تاکید مىکند که شب قدر به طور قطعى و یقینى نمىتواند در این دهه باشد و بلکه در تمامى لیالى سال پنهان است. روایت مذکور، که در ضمن مسئلهاى فقهى وارد شده، چنین است: «شب قدر، در میان شبهاى سال پنهان است و چنانچه کسى طلاق همسرش را مشروط به انجام در شب قدر نماید، بدون گذشت یکسال کامل، طلاق واقع نشده است»(ج1ـ ص57).
این حکمواره و در واقع روایت مستند، اشاره به این معنا دارد که جایگاه زمانى شب قدر، در حد احتمال قریب به یقین نیز نیست تا بتوان بر مبناى آن، به شکوک فروع و احتمالات نیز توجه کرد. در حقیقت، این روایت و روایات مشابه، چون روایت «عبدالله بن مسعود» با این مضمون که: «تنها کسى مىتواند شب قدر را درک کند که یکسال تمام شب زنده دارى کرده باشد» (درالمنثور، ج6ـ ص376)، بر موضوع پنهان بودن شب قدر به لحاظ جایگاه زمانى تاکید دارد و این بدان معناست که احتمال قرار داشتن شب قدر در یکى از شبهاى دهه آخر ماه مبارک منتفى و حداقل به لحاظ احتمال، برابر با شبهاى دیگر سال است.
این دسته از روایات منقول در منابع اهل سنت، البته از سوى دستهای دیگر از روایات معتبرتر، که در نهایت به اجماع بیشتر مفسران و عالمان اهل سنت انجامیده است، مورد تردید و انکار قرار گرفته است. اگر گشودن بابى با عنوان «باب فضیلة (فضل) لیلةالقدر» ملازم و در کنار ابواب «صوم» و «صیام» در منابع روایى اهل سنت نشانه و اشارهاى نزدیک به موضوع قرار داشتن شب قدر در ماه رمضان و ارتباط آن با ماه صیام پنداشته نشود، روایات معتبر چندانى در این خصوص وجود دارد که بر موضوع فوق تاکید دارد.
از «ماوردى» در «الحاوى الکبیر» روایتى سراغ داریم با این مضمون که: «در این که شب قدر در دهه سوم ماه رمضان است، تردیدى بین عالمان نباید باشد، چه، ابوذر از رسول الله روایت کرده است که این شب در دهه پایانى ماه رمضان است» (ص483). نیز روایت «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(ص) که فرموده است: «شب قدر را در دهه پایانى رمضان بجویید» (درالمنثور، ج6ـ ص372).
شاید روایت «عایشه» از احوال رسول مکرم اسلام در دهه پایانى ماه رمضان را نیز تاکیدى بر این جایگاه زمانى بتوان شمرد: «آنگاه که دهه آخر رمضان فرا مىرسید، رسول خدا شبها را بیدار بود و اهل و خویش خود را نیز بیدار مىداشت و از زنان دوری میجست»(المغنى، ج 3ـ ص 179) و نیز روایت »ابن عمر« از اعتکاف پیامبر در دهه پایانى ماه مبارک رمضان را که در »صحیح مسلم« آمده است: «پیامبر دهه انجامین ماه رمضان را در اعتکاف بودند» (شرح نووی، ج8 ـص 66).
گفته شد که با وجود تعدد روایات دسته دوم، یعنى روایات مؤید قرار داشتن شب قدر در ظرف زمانى ماه مبارک رمضان و به خصوص در دهه سوم این ماه، روایات و احکام و تفاسیر دسته اول از مفسران و عالمان اهل سنت مبنى بر پنهان بودن شب قدر در لیالى مجموع سال تضعیف مىشود؛ اما باب اختلاف بر سر تعیین جایگاه واقعى این شب در میان شبهاى دهه آخر رمضان همچنان در میان راویان و مفسران حدیث اهل تسنن مفتوح است.
روایات و مباحث متعدد و متفاوتى در این خصوص در منابع اهل سنت وارد شده است که در یک طبقه بندى کلى به سه دسته روایات تاکیده کننده بر شب بیست و یکم، شب بیست و سوم و شب بیست و هفتم تقسیم مىشوند. البته روایات بسیار ضعیفی نیز مبنی بر لیلةالقدر بودن شب هفدهم وجود دارد؛ ازجمله روایت «ابن عباس» در «درالمنثور» (ج6ـ ص376).
عمدهترین و بیشترین تاکید در روایات منابع سنى، بر شب بیست و سوم حکایت دارد و البته این تنها در منابع منعکس شده است و در عمل (امروزه) به استناد روایات مربوط به شب بیست و هفتم، این احتمال قوىتر از سایرین دانسته شده و بر آن تأکید مىشود و اعمال ویژه و مؤکد شب قدر نیز در میان اهل سنت، به طور خاص در این شب صورت مىپذیرد. برخى روایات وارده در منابع اهل سنت در این زمینه را مرور مىنماییم:
در «صحیح مسلم» آمده است: «گفته شده شب بیست و سوم، شب قدر است و این موضوع قول بسیارى صحابه و تابعین است» (ج8 ـ ص 58) و در روایتى از »ابن عمر» منقول است که «فردى نزد پیامبر عرض کرد که در خواب دیده است شب قدر، هفت روز مانده به پایان رمضان است و پیامبر فرمود خوابهاى شما که بر بیست و سوم توافق دارند صحیحاند و هر کس خواست شبزندهدارى قدر را درک کند، این شب را احیاء نگهدارد» (مجمع البیان، ج10ـ ص) و نیز روایت منقول از «سعید بن جبیر» در «درالمنثور»(ج6ـ ص 373) که مؤید همین نظر است.
داستان معروف «عبدالله بن انیس جُهنى» و «شب جهنى» نیز که به تکرار در روایات و منابع اهل سنت و شیعه نقل شده است، نیز، تاکیدى بر شب بیست و سوم ماه رمضان به عنوان شب قدر است. چکیده داستان عبدالله و «شب جهنى» چنین است: عبدالله بن انیس از تیره جهنیه که رمهدارى بادیه نشین بود، به دلیل دورى از مدینه، امکان حضور دایم در مدینه را نداشت. روزى خدمت رسول خدا رسید و احوال خویش عرضه داشت که به دلیل بعد مسافت امکان حضور دایم در شبهاى رمضان و احیاء نگهداشتن را در مدینه ندارد و از پیامبر خواست تا شب قدر را براى او معین کند تا در آن شب در مدینه حضور یابد و به عبادت بپردازد. پیامبر در پاسخ وى فرمود: «شب بیست و سوم ماه رمضان»(درالمنثور، ج6ـ ص 373) و از آن پس، شب بیست و سوم به عنوان شب قدر و «شب جهنى» معروف شد.
در کنار این روایات، دستهاى دیگر از روایات و تفاسیر اهل سنت، حکایت از «لیلة القدر» بودن شبهاى بیست و یکم و بیست و هفتم دارند و قول دوم از روایات این دسته، یعنى شب قدر بودن بیست و هفتم، تقریباً پذیرفتهتر از قول اول است؛ اگر چه با قول لیلة القدر بودن شب بیست و سوم نیز به لحاظ تعدد روایات و تفاسیر سندى در برابرى است، اما به جهت اقبال خاص، امروزه شایعتر از دیدگاه دیگر مورد اهتمام اهل سنت است وشبى است که بزرگ شمرده مىشود. البته شبهاى بیست و سوم و بیست و یکم نیز مانند آنچه در بین شیعیان متداول است، در بین اهل سنت محل اهتمام و توجهاند.
اما روایات متعددى نیز در خصوص لیلة القدر بودن شب بیست و هفتم وجود دارد که مىتوان با مراجعه به کتب روایى بعض تفاسیر آنها را مشاهده کرد. اجمالاً تاکید و یقینى منقول از «ابىّ بن کعب» در ضمن روایت منقول از وى در صحیح مسلم از «زرّ بن حبیش» که میگوید «ابی قسم یاد کرده است شب قدر شب بیست و هفتم است، زیرا به روایت پیامبر در بامداد شب قدر خورشید کمرونق و کمرمق و بدون پرتوهاى چندان طلوع مىکند» (ج8 ـ ص65) را اگر ضمیمه کنیم به روایات دیگر مثل روایتى منقول از پیامبر(ص) توسط «عایشه» که: «شب قدر را در شب بیست و هفتم بجویید» و روایتهاى مشابه دیگر، تقریباً احتمالى که براى روایات شب بیست و سوم به دست مىآمد، براى این شب نیز قابل تصور است و البته تاکید بر این شب از سوى اهل سنت بدون دلیل دیگرى و شاید در پىآمد عرف رایج بین عالمان و عامیان، ترجیح بلامرجحی است که یافتن دلیل براى آن حوصله بررسى متون فراوانى را آنهم بدون اعتماد به رسیدن به نتیجه قطعى مىطلبد.
بههرحال بین شب بیست و سوم (که روایات معروف اهل سنت و شیعه به صورت مشترک بدان اشاره دارند) و شب بیست و هفتم، تاکید و تردیدى خاص وجود ندارد، الا تفاوت نظرى که بدان اشاره شد.
در مجموع، به نظر مىرسد حاصل جمع روایات و وجه غالب آنها و دیگر تفاسیر اهل سنت، نخست بر مسئله جایگاه زمانى شب قدر در ماه مبارک رمضان و سپس در قرار داشتن این شب در دهه سوم اتفاق دارند و وجوه دیگر با وجود تعدد و کثرت سندى و اقبال به آنها، به لحاظ ضعف در برابر این دسته روایات و تفاسیر منقول، معتبر نباشند.
بحث دوم: عمومیت شب قدر
از جمله مباحث دیگرى که در خصوص شب قدر مطرح است، اختصاص و عمومیت زمانى شب قدر به دورهاى خاص، یا جریان داشتن این باب واسعه الهى در همه دورههاست. از موضوعاتى که تقریباً اتفاق نظر در مورد آن به حد اجماع و تواتر رسیده است، عمومیت داشتن شب قدر در همه دورهها و زمانهاست؛ اما پارهاى احادیث و روایات منقول در اسناد روایى اهل سنت، که گاه به آنها استدلال مىشود و بى طرفدار نیز نیستند، بر این اعتقاد استوارند که شب قدر مخصوص به دوره خاص حیات پیامبر بوده است و دیگر شب قدرى وجود ندارد. به بیان دیگر، این شب، اختصاص به دورهاى خاص از زمان (دوران حیات پیامبر) داشته و قابل تکرار نیست.
دستهاى دیگر از روایات که در بین روایات شیعه نیز مشابه آن یافت مىشود، برعکس، نه تنها دایره عمومیت شب قدر را از دوران پیامبر تا روزگار ما وسعت مىدهد، بلکه آن را به قبل از آن دوره نیز سرایت مىدهد و این اعتقاد را که شب قدر از ابتداى خلقت آدم وجود داشته و بابى وسیع از ابواب رحمت الهى بوده مسلم مىپندارد و بر آن ابرام مىورزد.
اکنون روایات مؤید هر سه نظر را مرور مىکنیم.
گفتیم آنچه مسلم است، وجود «شب قدر» به عنوان شبى متفاوت از سایر لیالى سال است؛ شبى که اهمیت آن براى همه مشخص و تأیید شده است. دستهاى از روایات، از جمله روایت منقول در «صحیح بخارى» و «فتح البارى» بر این موضوع حکایت دارد که »شب قدر از میان رفته» و «شب مخصوصی بوده که در زمان پیامبر وجود داشته است»(تفسیر القاسمی،ج17ـ ص 217). روایت دیگرى نیز در «صحیح بخارى» از قول «عبادة بن صامت» نقل شده با این مضمون که «پیامبر تصمیم داشتند ما را از شب قدر به طور دقیق آگاه کنند، اما در راه دو نفر را در حال نزاع دیدند و وقتى به جمع ما وارد شدند، فرمودند به دلیل همین (نزاعها) شب قدر از میان شما برداشته شد»(کتاب فضل لیلةالقدر ـ باب 32). البته عدهاى اعتقاد دارند که این برداشتن، قطعى نیست و تنها آگاهى از ظرف زمانى شب قدر را از بین برده است.
اما این دسته از روایات با پارهاى از روایات و شروح دیگر در مورد اختصاصى بودن شب قدر در تضاد است. روایات دسته دوم نیز در جمع روایات اهل سنت دیده مىشود و حتى بر دسته اول به لحاظ تعداد و اهمیت رجحان دارد. از جمله این روایات،نقل «اباهریرة» است از قول «عبدالله بن مکانس» که به «اباهریره» گفته بود:« گمان مىکنند شب قدر از بین رفته» و وى در پاسخ گفته بود: «دروغ است و در همه ماههاى رمضانى که در پیش روست، شب قدر قرار دارد»(درالمنثور،ج6ـ ص372).
از «عبدالله بن عمر» نیز روایت است که: «درباره شب قدر از پیامبر(ص) سؤال شد که آیا همیشگى است یا اختصاص به زمان خاصى دارد؟(و) حضرت فرمود همه ماههاى رمضان داراى شب قدر است»(همان).
از جمله روایات شیعه نیز در این خصوص روایات «هشام بن حکم» از امام صادق(ع) است که آن حضرت فرمودند: «شب قدر در تمام سالها موجود است» (وسایل الشیعه، ج10ـ ص 359).
پس در مجموع در مىیابیم که آنچه به طور اجماع مورد پذیرش است، این است که شب قدر اختصاص به دورهاى خاص از تاریخ یعنى زمان پیامبر نداشته و تاکنون ادامه دارد و تا ابد نیز چنین خواهد بود.
پارهاى دیگر از روایات، بر ممتاز بودن امت محمد(ص) به این امتیاز و فقدان آن براى سایر امتهاى قبل از اسلام اشاره دارند و بر این عقیده استوارند که شب قدر امتیازی اختصاصی براى مسلمین است و در امتهای گذشته سابقه نداشته است. به خصوص، در میان روایات اهل سنت، این نظر طرفداران بسیار دارد که شب قدر وجهى اختصاصى براى امت اسلامى است در تعلیل این استناد نیز گفتهمیشود چون پیامبر اعمال امتهاى پیشین را نگریست، دریافت اعمال صالح آنان به دلیل عمر طولانىشان بسیار بیشتر از امت خودش است و بهمین دلیل از خداوند خواست شب قدر را به مسلمانان اختصاص دهد تا این کاستى جبران شود و آنها با داشتن اعمال نیک بیش از پیشینیان، ممتاز شوند(درالمنثور،ج6ـ ص371) و نیز روایات دیگرى از این دست، که اشاره به ممتاز بودن امت پیامبر به واسطه جعل شب قدر براى آنان دارند (همان).
در کنار این دسته روایات پرطرفدار، پارهاى روایات دیگر، این موضوع را تایید نمیکنند و این اختصاص و امتیاز را به قبل نیز سرایت مىدهند. اگر چه تعداد این دسته روایات بین اهل سنت کمتر است، اما در منابع شیعه روایات زیادى یافت مىشود که ضمن آنها، شب قدر براى قبل از امت پیامبر نیز دانسته شده است.
از این دسته روایات، از جمله مىتوان به روایت «درالمنثور» منقول از ابوذر اشاره کنیم که از پیامبر پرسید: «آیا شب قدرى که در امتهاى پیشین بوده و براى امت تو هم هست تا ابد ادامه خواهد داشت» و پیامبر نیز فرمودند: «آرى» (و مخالفتى با بیان ابوذر نکردند).( همان، ص373). از روایات شیعه نیز روایت منقول از حضرت امام جواد را میتوان ذکر کرد که در ضمن حدیثى مفصل فرمودند: »به خدا سوگند... امرى که بر تمام انبیاء تا حضرت محمد در شب قدر نازل مىشد، وصیت کردن بود و قرار دادن شخص به عنوان وصى» (اصول کافی، ج1ـ ص250).
در جمع روایات سه گانه فوق، باید گفت شب قدر با توجه به روایات و مستندات، از دید شیعه اختصاص به قبل از پیامبر و بعد از آن تا امروز دارد و شاید فضیلتهاى آن در امت پیامبر ازدیاد پیدا کرده و از دید اهل سنت، شبى است اختصاصی براى امت پیامبر که تا امروز نیز ادامه دارد و قبل از پیامبر نبوده و در واقع امتیاز مسلمانان بر سایر امتهاست؛ اگر چه روایاتى اندک شمار نیز در منابع اهل سنت وجود دارد که شب قدر را فقط مربوط به زمان پیامبر مىداند.
بحث سوم: مسئله نزول قرآن در شب قدر
به استناد سه آیه از قرآن کریم، شارحان و مفسران شیعه و سنى معتقدند قرآن کریم در شب قدر نازل شده است: نخست، آیه اول سوره «قدر» (انا انزلناه فى لیلة القدر)، و دوم، آیه سوم سوره «دخان» (انا انزلناه فى لیلة مبارکة) و سوم، آیه 185 سوره «بقره» (شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن). اگر تواتر عالمان و مفسران در خصوص تأیید مرجع ضمیر بودن قرآن در دو آیه اول هم نبود، بى تردید آیه سوم اشاره به نزول قرآن در شب قدر در ماه رمضان داشت. اما جمع این سه آیه، تردیدى باقى نمىگذارد که نزول قرآن در شب قدر بوده است و یکباره صورت گرفته است.
اما اختلاف نظر ناشى از موضوع، از آنجاست که عالمان و مفسرانی از اهل سنت، معتقدند ظرف مکانى نزول قرآن، «بیت المعمور» بوده در آسمانها و قلب مبارک پیامبر نبوده و در ضمن شروع نزول قرآن نیز در این شب بوده است. مفسران زیادى چون «رشیدرضا» در «المنار»، «سید قطب» در «فى ظلال القرآن»، «جواهری طنطاوى» در«جواهر القرآن» و «المراغى» در تفسیر خود، اعتقاد به آغاز نزول قرآن در شب قدر دارند (تفسیرالمراغی، ج25، ص119).
نظر اول تایید شده توسط این دسته شارحان در مورد آغاز نزول در شب قدر، سخن درستى نیست؛ چون در مورد مسئله آغاز نزول در صبحگاه بیست و هفتم رجب و غار حرا اتفاق نظر کلى وجود دارد و غیر از آن مورد پذیرش نمىتواند باشد؛ الا اینکه آغاز بعثت را غار حرا بدانیم و بیست و هفتم رجب و آغاز نزول قرآن را شب قدر در ماه رمضان، که فرض درستى نیست.
در خصوص نزول قرآن بر قلب پیامبر یا نزول بر «بیت المعمور» که دومى قول مورد اتفاق اهل سنت است، نیز باید گفت که روایاتى از منابع اهل سنت که در این خصوص تایید و تاکید دارند، نمىتوانند نافى روایات انزال قرآن بر سینه مبارک پیامبر باشند؛ چرا که جایگاه، مرتبه و مکانت حضرت پیامبر از همه آسمانها و عوالم فراتر است و بیت المعمور در رتبه بالاترى از مکانت ایشان قرار ندارد که امتیازى دانسته شود.
علاوه بر این، نزول دفعى و نزول تدریجى دو مقوله جداست. در نزول دفعى، نیاز به نزول آیه آیه و قرائت و مرور آن نیست و روح و کلیت قرآن نازل مىشود در نزول تدریجى به مناسبتها و اسباب نزول مختلف آیات تناسب آن نازل، قرائت، حفظ و به یاد سپرده مىشود و شیوع مىیابد. اضافه مىکنیم که آنچه ذات معصوم و حضرت کردگار در مىیابد نیز چیزى جز آن است که ما درمىیابیم و بنابراین آنچه در ارتباط با بندگان مطرح است، نزول تدریجى است که در آن شبههاى نیست و در واقع نحوه، مکان و زمان نزول دفعى قرآن، تغییری در نزول تدریجى ایجاد نمىکند.
اما روایات مربوطه. روایت «ابن عباس» که در جمع این موضوع مستند اهل سنت قرار گرفته، چنین است: »پس از نزول قرآن در شب قدر، فرشته وحى نزول تدریجى قرآن را از غار حرا آغاز کرد و به مرور زمان و در پاسخ به نیازمندىها و سئوالات بندگان بر محمد فرود آورد». این روایت با روایت دیگرى از »مقاتل« تکمیل مىشود که مىگوید: خداوند متعال قرآن را در شب قدر از لوح محفوظ بر فرشتگان امین وحى نازل فرمود و همه ساله خداى سبحان به اندازه یک سال تا سال آینده وحى را نازل مىفرماید و جبرئیل آن را اندک اندک بر پیامبر فرود مىآورد« (مجمع البیان، ج10ـ ص 518).
روایات متعدد دیگر نیز در این خصوص ذکر شده است که جمع آنها، در نهایت ما را به این نتیجه میرساند که در مورد نزول کلی قرآن در شب قدر اختلاف نظر وجود ندارد و ظرف زمانی آن در همین شب مبارک است؛ اگر چه در مورد جایگاه نزول نیز، حتی اگر به قول اهل سنت معتقد باشیم و نزول بر بیت المعمور را بپذیریم، باز با روایات و معتقدات شیعه در این خصوص و در تایید نزول بر سینه مبارک پیامبر در تنافی نخواهد بود.
منابع:
1ـ سیوطی، جلال الدین: الدر المنثور، کتابخانه بزرگ آیتالله مرعشی نجفی، قم.
2ـ رازی، امام فخر: تفسیر الکبیر، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
3ـ القاسمی، محمد جمالالدین: تفسیر القاسمی، بیروت.
4ـ المراغی، مصطفی: تفسیر المراغی، داراحیاءالتراث العربی،بیروت.
5ـ ابن المفتاح، عبدالله: شرح الازهار، الحجاز، قاهره.
6ـ طبرسی، امین الاسلام: مجمع البیان، اسلامیه، تهران.
برگرفته از سایت بازتاب
دل شمشیر آن شب ناله میکرد
که فرق عالمی را پاره میکرد
دران صبحی که حیدر ضربه میخورد
غمی در قلب زینب خانه میکرد
سحرگاهان هوای تازهای داشت
دل هر نی، نوای تازهای داشت
در آن صبحی که مرغان ناله کردند
علی در سر، سرای تازهای داشت
... یه نخ بلند که یه سرش رو گره زدن به تاج یه انار قرمز کوچولو و حالا از دسته صندلی کامپیوترم آویزون شده. ـ حتما بازموندهی یه بازی شاد کودکانه ست _.
انار کوچولو چه برقی می زنه زیر نور چراغ!
از اینجا که من نشستم، این منظره اونقدر قشنگه که حتی دلم نمی خواد سرم رو تکون بدم.
انگار که انار بیچاره رو دارش زده باشن و من خیلی وقته که دارم فکر می کنم؛ جرمش چیه؟
انقدر مظلومانه و باشکوه از طناب دارش آویزونه که من رو به یاد سربداران میندازه و ناخودآگاه احساس غرور می کنم که ایرانیم و چنین تاریخی دارم.
ولی یه خورده بیشتر که دقیق میشم ، یه تاج بزرگ ، تو سر یه توپ گرد و قلمبه وقرمز میبینم که از یه نخ آویزون شده.
حالا دیگه از انار بدم میاد. چون ذهنم رو برد پیش آدمای مرفه بیدردی که فقط شکم گنده کردن و تاج روی سرشون سنگینتر شده ، اونهم با مکیدن خون مردم . اونقدر که حتی پوست تنشون قرمز شده!
همونهایی که خیلیها آرزو دارن یه روزی مثل این انار آویزون ببیننشون. ولی تاجشون اونقدر گنده شده که هیچ طنابی به دورش نمیرسه!
....
نمیدونم به خاطر سربداران بود یا شکم گندهی مال مردم خورا، که الان دیگه تو ذهنم مدام « یا علی » زمزمه میشه. یه یا علی با هزارتا معنی مختلف و متضاد ! ...
یه « یا علی » که من و با خون سربدارن پیوند میزنه تا به شیعه بودن خودم افتخار کنم و یه « یا علی » دیگه که بهم نهیب میزنه : اون دنیا جواب خدا رو چی میدید ، شمایی که عدل علی رو خوندید و نوشتید و باز هم با شکم گندهها هیچ نکردید؟
به انگشتای دستم نگاه میکنم ، کم کم دارن قرمز میشن و این یعنی اینکه : من در اوج درماندگیام!!!
و اینجاست که سهراب به دادم میرسه و حرف دلم رو میزنه:
من اناری را می کنم دانه، به دل میگویم
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود
میپرد در چشمم آب انار: اشک میریزم
مادرم میخندد،
رعنا هم...
اول بگم این شعر مال خودمه که دوباره دردسر نشه! در ضمن حق کپی رایت هم بدجوری داره . پس هر کی خواست هر جایی استفاده کنه ، خبرم می کنه تا شماره حسابم رو براش بفرستم و گرنه ...
وقت ظهر است و دلم نغمه قور گرفت
گوییا دست دلم ، ضرب و تنبور گرفت
سرفکنـدم بر راه و دویدم تاسلف
و یکی کارت ژتون دستم از دور گرفت
همه جا با نوبت _ ایستادم سر صف
شکم از شوق غذا، شادی و شور گرفت
لحظه ها می رفتند ، شکم از لقمه تهی
ناگهان صفها را گویی زنبور گرفت
با خودم میگفتم : وای انگاری
مغولان آمده اند؛ جنگ تیمور گرفت !
سوت و سیگارت و جیغ ، و صدای فریاد
سالن از زور صدا لرزه و شور گرفت
چشم من دیگی دید و دگر هیچ ندید
بوی آن هوش مرا بی زر و زور گرفت
ناگهان بر سر من مشتها کوبیدند
موج خمپاره جیغ ، من رنجور گرفت
در هوا می دیدم موشک کارت ژتون
که سوی اول صف ، هدف از دور گرفت
و گرفتم آخر ، من یکی ظرف غذا
چشمم از دیدن آن ناگهان نور گرفت
لقمه ای را خوردم : مَلَچ و مِلْچ و ملوچ
ودهانم یکسر بوی کافور گرفت
نخودی همچون سنگ ؛ آه نه! خود سنگ!
وای دندانم ! درد ناجور گرفت
وتمام تن من راه اورژانس از آن
قیمه بی نمک و پلوی شور گرفت ...