نمایشگاه کتاب. نمایشگاه خوبی بود.کلی براش زحمت کشیده بودن و البته هزینه کرده بودن.ادامه مطلب...
تابوت خنده هایم بر دوش شهر خواب است...
تو خیابونهای شهر قدم می زدم که نمی دونم چی شد یاد قسمت قبلی سریال یوسف پیامبر افتادم.
یاد اون صحنه ای که زلیخا وسط زیبایی های رود نیل از ندیدن یوسف حالش بد شده بود!
و پشت سرش این بیت به ذهنم خورد:
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود!ادامه مطلب...
مطمئنم خیلی هاتون موبایل دارید رو این حساب یه نکته ای رو که واسه خودم جالب بود بهتون می گم. می تونید ازم تشکر کنید!!!
می دونستید قاب تلفن همراهتون توی آنتن دهی موبایل تأثیر داره؟
بله اگه قاب موبایلتون معیوب بشه یا از یه قاب غیر اورجینال استفاده کنید آنتن دهی گوشیتون تا 30 درصد کاهش پیدا می کنه .
حالا بازم با گوشیت گردو بشکن،از ما گفتن!
فلسطین همچنان تنهاست ...
هرلحظه بودن ومرگ
پیش چشاجاریه
دست فلسطینیا
منتظر یاریه ...
تا حالا فکر کردی چند تا تیر به کشته شدن کودک فلسطینی کمک کردی؟ آره ! درست خوندی، هر ریالی که برای خرید اجناس شرکتهای صهیونیستی می دی تیریه که به قلب کودک فلسطینی میزنی ....
سلام مولا جان
سلام مولای مظلوم من
سلام آسمانی ترین فرد ناشناخته ی زمین
سلام پادشاه شب گرد کوچه های کوفه ، وای کوفه! ازدحام جمعیت رو نمی بینی و تنها ذکر می گی و آروم سینه می زنی . وارد خونه می شی خونه پادشاه جهان اسلام! خونه ای کاه گلی با تعدای اتاق کوچیک که جلوی در هر کدومشون یکی وایساده و توضیح می ده : هذا بیت ام البنین هذا حجره الحسن و الحسین ک هذا حجره العباس ? هذا محل العباده العباس... و از ته وجودنت فریاد بیرون میاد خدایا من کجا و اینجا کجا؟ قدم به قدم، پاکی ! وجب به وجب، آسمون!روی زمین یه سجاده پهنه. بهت می گن اینجا محل عبادت عباسه ، نماز بخون! و تو خشکت می زنه . حس می کنی عظمت حضور آقا عباس بن علی رو . دیوارای تنگ حجره مدام تنگ تر می شن و تو خودت رو له می کنی زیر دنیای بزرگی عباس.
هنوز هق هق گریه هات آروم نشده که یه چاه می بینی و دنیا رو سرت خراب می شه. وای مولای تنهای من ! چاه همدرد دل شیعه ست. چه رازهایی که تو آبش موج نمی زنه! و بعد یه سکوی پهن، این دیگه چیه؟ و می شنوی: اینجا یه شب تو دل تاریکی امام حسن ، امام حسین و عباس غسل دادن بدن مطهر مولا رو... نمی تونی داد نزنی! گریه کفاف درد دلت رو نمی ده! دوست داری تا آخر عمرت همونجا بمونی و از ته قلب ناله کنی ... ولی یهو حست عوض می شه ، داغ می شی ، حس می کنی مشتت سنگین شده، دلت می خواد تموم ظالم های عالم ، از قابیل تا حالا جلوی چشمت ردیف بشن و یکی یه مشت حرومشون کنی ! تند تند و با فشار نفس می زنی . دلت می خواد همین الان که ازینجا بیرون می ری یه درجه دار آمریکایی جلوی راهت سبز بشه و تو تا می تونی جلوش مرگ بر آمریکا بگی و بعد هم یه علی مولای بلند !
دمی که قطره های عشق، به روی صورتم چکید
و دست کوچک دلم به دست عاشقی رسید
دمی که آبی دلت به زرد من نظاره کرد
و سبزی وصالشان به آسمان اشاره کرد
دمی که در کویر دل دوباره شاپرک پرید
و تاجر دلم ز تو ، دوکیسه عاشقی خرید
دمی که مثل هر دمم سکوت و خستگی نبود
و کوچه های قلب من پر از شکستگی نبود
دمی که سفره دلم پر از صفا و سیب شد
و دست مهربان تو برای من طبیب شد
دمی که کودک دلم زبان به عاشقی گشود
و با دو پای کوچکش به شهر تو سفر نمود
دمی که برگهای گل به من سلام کرده اند
و لاله های واژگون در آن قیام کرده اند
دمی که دستهای من به خانه خدا رسید
و طرحی از لطافت پر فرشته ها کشید
دمی که آفتاب تو ، به شهر من حلول کرد:
تمام شعرهای عشق به قلب من نزول کرد.
پ ن1:امروز هفتمین سالگرد عقدمونه . اون روز از خدا خواستیم کاری کنه تا آسمونه هفتم عشق با هم بمونیم و امروز دوباره همین دعا رو می کینم تا یادمون نره از خدا چی خواستیم...
پ ن2:اینجا رو بخونید خودم که ازش خوشم اومده و هر چند وقت یه بار می خونمش. خود تحویلیه مفرط!!!!
پیرمرد تنها زندگی می کرد. او قصد داشت تا مزرعه سیب زمینیش رو بکاره اما کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می تونست به اون کمک کنه توی زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و اوضاع رو واسش گفت:
پسر عزیزم، من احساس خیلی بدی دارم چون به نظر میاد امسال نتونم مزرعه سیب زمینی رو کشت کنم . من از کنار گذاشتن کشاورزی متنفرم چون مادرت همیشه وقت کاشت رو دوست داشت.من تنهام و برای کندن و زیرورو کردن زمین خیلی پیر شدم. اگه تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل میشد. من مطمئنم که اگه تو توی زندان نبودی مزرعه سیب زمینی رو برام شخم می زدی.
دوست دار تو: پدر.
...
خیلی زود پیرمرد تلگرافی دریافت کرد:
- به خاطر خدا پدر، مزرعه رو شخم نزنید. تفنگها زیر خاک هستند!
صبح روز بعد،
دوازده مأمور FBI به همراه پلیس محلی تمام مزرعه رو زیر و رو کردند و به دقت گشتند. بدون اینکه هیچ اسلحه ای پیدا کنن!!
پیرمرد سراسیمه نامه ای به پسر نوشت و ماجرا رو تعریف کرد و ازش پرسید که حالا چی کار باید بکنه.
پسر در جواب نوشت:
پدر حالا بفرمایید و مزرعه سیب زمینیتون رو کشت کنید . این بهترین کاری بود که از اینجا می تونستم براتون انجام بدم!!!!
نتیجه اخلاقی:
مهم نیست که کجای دنیا هستید.
اگه از ته قلبتون تصمیم بگیرید که کاری رو انجام بدین حتماً اون رو انجام خواهید داد.
تفکر و عقیده مهمه نه اینکه کی هستی یا کجا زندگی می کنی.
ماه رمضان داره از راه می رسه . ماهی که فرصت دوباره ایه واسه پیدا کردن خودمون ، واسه دیدن یوسف درونمون .
می گن جمعه ظهور ، یکی از جمعه های ماه مبارک رمضانه ، خدا کنه این جمعه تو همین ماه باشه ! البته بستگی به خودمون داره که چقدر آماده پذیرایی از آقامون باشیم.
شکل و قیافه ی شاهد رو عوض کردم ، گفته بودین از رنگش خوشتون نمیاد، خب خدا کنه مورد قبول اول گل نرگس و بعد شما قرار بگیره. دعا کنین بتونم اون جوری بنویسم که دلم می خواد ! یه جوری که فردای قیامت ، شاهد ، برگ برنده ی من باشه!
راستی وبلاگ شما چی؟ برگ برنده تون هست یا اینکه ...
تو ماه مبارک هممون سعی می کنیم هرچقدر که می تونیم قرآن بخونیم . بیاین امسال کاری به کمییت نداشته باشیم و اگه شده روزی سه چهار آیه، ولی با معنی و تفکر و تامل بخونیم .اون وقت تو پایان ماه اونقدر اطلاعات جدید به دست میاریم که وبلاگامون تو هر جشنواره ای اول می شن به خصوص تو جشنواره ی بزرگ روز محشر! البته ان شاء الله
هوای شرجی اینجا
به خاک آلوده ست
و ذره ذره غبارش
که از عراق رسیده
سوغات مهمانهای ناخوانده انجاست
چه بوی یانکی تندی!
تمام مدت چشم بادومی های ناکازاکی را خیال می کنی
به عربهای آفتاب سوخته عراقی
لبخند اشنا می زنند
و احتمالاً چند نسل بعد می فهمی
که این خیال یعنی چه.
اینجا اهواز است
گرد یانکی نشان عراقی
از کدام سفارتخانه روادید گرفته
که مجوز ورود به کام ما را هم دارد؟!
اینجا اهواز است
شرجی و گرد و خاک
مانع کار ادارات نیست
تعطیلی برای از ما بهتران تهرانی ست:
برف بازی وقت می خواهد!
ما که خودمان خاکی،
آبمان خاکی ست،
بگذار هوایمان هم خاکی باشد.
پ ن: اون بچه کنکوریه بود تو چند مطلب قبل گفتم می خواد امیرکبیر قبول شه ولی حوصله درس خوندن نداره ! هنوزم منتظر راهنماییتون هست ها!
خواستم در مورد هفته دولت مطلبی بنویسم دیدم بهترین مطالب رو رهبر عزیمون گفتن پس دیدم بهتره قسمتی از همون سخنان رو اینجا واستون بذارم تا اگه نشنیدین بهره ببرید.
قسمتی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با هیئت دولت:
...به شما عزیزان هم بخصوص توصیه میکنم که از این توفیق خدمتى که در اختیار شما قرار گرفته، قدردانى کنید. این که انسان در جایگاهى قرار بگیرد که میتواند به مردم خدمت بکند و دست او باز است، خیلى قیمت دارد. این باز بودن دست انسان - در هر بخشى از بخشها - براى خدمت به ملت و خدمت به اهداف عالى ملت، خیلى چیز باارزشى است. ما قرنهاى متمادى در انجام دادن کارهایى که تشخیص میدادیم خوب است و دلمان میخواست انجام بدهیم، بسط ید نداشتیم. امروز شما این بسط ید را دارید؛ این را قدر بدانید، خداى متعال را شکر کنید، افزایش این توفیق را از خدا بخواهید، و بخواهید که خداى متعال به شما توفیق بدهد که بتوانید هر چه بیشتر به مردم خدمت کنید و از این بسط ید استفاده کنید...
در مورد گزارشى هم که آقاى رئیسجمهور دادند - که گزارش بسیار خوبى بود - توصیهام این است که این گزارشها منتشر بشود و صداوسیما عین همین بیانات ایشان را منتشر کند تا مردم و نخبگان بشنوند. بسیارى از چیزهایى که در زندگى ما اتفاق میافتد و واقعیت دارد، مردم درست در جریان آنها قرار نمیگیرند. درست است که ما انشاءاللَّه براى خدا کار میکنیم و هدف عمدهى ما باید رضاى الهى باشد و انشاءاللَّه هست؛ لیکن اطلاع مردم از این کارها بسیار کار لازم و مهمى است؛ این هم خودش هدفى است؛ من قبلها هم همیشه سفارش کردهام، حالا هم سفارش میکنم....
چند خصوصیت ممتاز در این دولت وجود دارد که من لازم میدانم به این خصوصیات تصریح کنم؛ ...
یک خصوصیت این است که این دولت، واقعاً یک دولت کار است؛ دولت حرکت و اقدام است؛ انرژى و نشاطِ کار این دولت، یک امر برجسته است. الحمدللَّه شما از سال اول همینجور حرکت کردید، الان هم با این که سه سال از عمر این دولت گذشته، انسان احساس میکند که تحرک و نشاط و فعالیت و اقدام در این دولت محسوس است - یعنى کاهش پیدا نکرده؛ افت پیدا نکرده - این خیلى چیز باارزشى است. در خدمت به مردم جدیت وجود دارد. رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاى کوچک، همهى نقاط کشور را زیر پا گذاشتن و هیچ نقطهاى از کشور را از منظر خبرگى و کارشناسى دور قرار ندادن، اینها چیزهاى باارزشى است. این امتیاز اول است؛ در هر مجموعهاى این امتیاز وجود داشته باشد، جا دارد که انسان از آن قدردانى کند، به آن تصریح کند و امیدوار و مطمئن باشد که خداى متعال هم به آن مجموعه کمک خواهد کرد و ثواب خواهد داد.
خصوصیت و امتیاز دوم که در این دولت هست، شعار و گفتمان کلى این دولت است که منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهاى انقلاب است؛ این خیلى چیز باارزشى است. این را هیچکس نمىتواند ندیده بگیرد. هر دلبستهى به انقلاب، این را قدر مىداند؛ هر کسى که پیشرفت کشور را با هدایت انقلاب و با کارگردانى انقلاب تصور مىکند، باید این را قدر بداند. عدالتخواهى در این دولت پررنگ شد. شعار عدالتخواهى به صورت جدى بر روحیهى مسئولان، دولتمردان و برنامهها، پرتو افکند. استکبارستیزى - که معناى ویژهى انقلابى خودش را دارد - در این دولت تشخص و تمیّز پیدا کرد. معناى استکبارستیزى دشمنى کردن با دولتهاى دنیا نیست، معنایش دشمنى کردن با استکبار است. استکبار - از هر دولتى و از هر نظامى سر بزند - آفتِ براى بشریت است. البته امروز امریکا و صهیونیزم مظهر استکبارند؛ لیکن هر جا، هر کس، هر دولتى و هر مجموعهاى که نسبت به دیگران استکبار بورزند، آفتى در جامعهى بشرى و در نظام زندگى انسان به وجود مىآورند. ستیزهى با این حالت هم یک حالت مطلوب اسلامى است. این هم یکى از خصوصیات این مجموعه است که خوشبختانه برجسته است.
مسئلهى اعادهى عزت ملى و ترک انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زیادهطلبى سیاستهاى دیگران و ترک شرمندگى در مقابل غرب و غربزدگى را هم انسان در این دولت احساس مىکند؛ عزت ملى و استقلال حقیقى و معنوى از اینجا حاصل میشود. استقلال به این نیست که انسان شعار استقلال بدهد یا حتى مثلاً در زمینههاى اقتصادى هم به یک رشد بالایى دست پیدا کند؛ نه، استقلال این است که یک ملت به هویت خود و به عزت خود معتقد و براى او اهمیت قائل باشد، براى حفظ او تلاش و کار کند و در مقابل متعرضین و مستهزئین، شرمندهى اظهارات و جایگاه خود نباشد.
ما متأسفانه در برخى از اوقات گذشته، میدیدیم که بعضى از کسانى که مرتبط با مسئولین بودند یا حتى خودشان مسئول یک بخشى بودند، کأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل دیگران شرمندهاند و خجالت میکشند که حقایق انقلاب را بر زبان جارى کنند یا آنها را پیگیرى کنند یا به آنها اهمیت بدهند! این براى یک جامعه خیلى بلاى بزرگى است؛ این را شما ندارید.
یکى از مظاهر دفاع از عزت هم همین مسئلهى انرژى هستهاى است. مسئلهى انرژى هستهاى، براى ما فقط این نبود که ما میخواستیم یک فناورى داشته باشیم، دیگران میخواستند ما نداشته باشیم؛ این فقط بخشى از قضیه است. بخش دیگر قضیه این بود که قدرتهاى گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنبالهها و اقمار بىارزش آنها، میخواستند حرف خودشان را در این زمینه بر ملت ایران تحمیل کنند. خب، ملت ایران، دولتِ شما و شخص رئیسجمهور، در مقابل این زورگویى و این تحمیل و این افزونطلبى ایستادید؛ خداى متعال هم کمک کرد؛ پیش رفتید. اینها آن بخشها و اجزاء گفتمان عمومى این دولت است که براى من اهمیت دارد...
جرأت در ایجاد تحول؛ حالت روحى این دولت این است که براى تحولآفرینى جرأت دارد و اقدام مىکند. نمىخواهم بگویم همهى این اقدامها صددرصد درست است؛ نه، ممکن است یک جایى هم اشتباه باشد؛ اما نفس اینکه انسان حالت دلیرى در مقابل مشکلات داشته باشد و تصمیم بگیرد که براى رفع مشکلات اقدام بکند، چیز باارزشى است که این خوشبختانه هست.
جرأت در مقابلهى با فساد. مقابلهى با فساد خیلى کار سختى است. یک وقتى بنده گفتم که این اژدهاى هفت سرِ فساد را به این آسانى نمیشود قلع و قمع کرد؛ خیلى کار سختى است. نه اینکه حالا بگویم قلع و قمع شده؛ نخیر، الان هم قلع و قمع نشده؛ لیکن جرأت مقابلهى با آن هست. خب، وقتى که اجزاء مجموعه، خودشان آلودهى به فساد نباشند، طبعاً جرأتشان بیشتر است. بسیارى از مجموعههاى قبلى هم حقیقتاً پاکیزه بودند - یعنى آلودگى نداشتند - اما بالاخره جرأت در مقابلهى با فساد یک امتیازى است که در شما هست.
روحیهى تهاجم در مقابلهى با زورگویان بینالمللى...
گفتمان عمومى دولت اینهاست؛ به طور خلاصه: زندهکردن و بازسازى برخى خصوصیات جوهرى انقلاب و منطق امام؛ و مقابلهى با کسانى که میخواستند این ارزشها و این مفاهیم اساسى را منسوخ کنند، یا از بین ببرند، یا ادعا میکردند که منسوخ شده و از بین رفته؛ این چیز باارزشى است. این خصوصیت دوم و امتیاز دومى است که در این دولت هست.
امتیاز سوم هم روحیهى مردمى و خاکى این دولت است؛ این هم خیلى باارزش است؛...
سادهزیستى - بخصوص در خود آقاى رئیسجمهور - خوب و برجسته است و چیز باارزشى است؛ در مسئولین هم - کما بیش؛ یک جایى کمتر، یک جایى بیشتر - بحمداللَّه هست. سادهزیستى چیز بسیار باارزشى است. ما اگر بخواهیم تجمل و اشرافیگرى و اسراف و زیادهروى را - که واقعاً بلاى بزرگى است - از جامعهمان ریشهکن کنیم، با حرف و گفتن نمیشود؛ که از یک طرف بگوئیم و از طرف دیگر مردم نگاه کنند و ببینند عملمان جور دیگر است! باید عمل کنیم. عمل ما بایستى مؤید و دلیل و شاهد بر حرفهاى ما باشد تا اینکه اثر بکند. این خوشبختانه هست. فاصلهتان را با طبقات ضعیف کم کردهاید و کم نگه دارید و هر چه که ممکن است آن را کمتر کنید. این سهتا خصوصیت و امتیاز است.
یک مسئله هم - که مسئلهى آخر باشد که عرض میکنیم - مسئلهى انتقاد و تخریب است. مرز انتقاد و تخریب چیست؟ تخریب بکنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ یا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخریب از آن داشته باشیم. خب، باید مشخص بشود تخریب کدام است و انتقاد کدام است. معناى انتقاد آن ارزشیابىِ منصفانهاى است که یک آدم کارشناس میکند؛ نقادى همین است دیگر. وقتى شما طلا را میبرید پیش یک زرگر که نقادى کند، او میگوید که آقا! این عیارش بیست است؛ یعنى عیار بیست را قبول میکند؛ حالا از بیست و چهار عیار - که طلاى خالص است - چهار عیار کم است. این شد نقادى. البته زرگر هم هست و وسیلهى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را بردید مثلاً پیش یک آهنگر و او یک نگاهى کرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اینکه چیزى نیست! این اسمش نقادى نیست. اولاً اصل طلا بودن این، انکار شده. خب، بالاخره مرد حسابى! حالا عیار بیست و چهار ندارد، عیار بیست که دارد؛ این را قبول کن! ثانیاً: شما که اهل این کار و آشناى این کار نیستى!
آدم متأسفانه مىبیند چیزهایى که به نام انتقاد از دولت و نقادى دولت، امروز گفته میشود، شکل همین تخریب را دارد: یعنى انکار امتیازات، قبول نکردن برجستگیها و کارهاى خوب، و درشت کردن و برجسته کردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند دیگر؛ ضعفها را بگویند، قوّتها را بگویند. جمعبندىِ کار یک دولت، آن وقتى است که ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همدیگر قرار بدهند؛ آن وقت میشود جمعبندى کرد.